(Minghui.org) مفتخرم که امروز اینجا با همه شما هستم و می‌توانم تجربه‌ام را در این خصوص به اشتراک بگذارم که چگونه در محیط دافا برای فرزندانمان، به‌طور مداوم خودم را تزکیه کرده‌ام.

من و شوهرم خیلی قبل از تولد دخترانمان، مایا و سوفی، شروع به تزکیه کردیم. از زمانی که آن‌ها در شکم من بودند، در محیط دافا بودند. قبل از اینکه بتوانند فا را خودشان بخوانند، ما فا را برایشان می‌خواندیم، یا زمانی که می‌خواستند بخوابند با آن‌ها مطالعه می‌کردیم، در نزدیکی آن‌ها تمرین می‌کردیم و به آن‌ها اجازه می‌دادیم تجربیات تزکیه سایر کودکان و تمرین‌کنندگان خردسال را بشنوند.

وقتی کم‌کم خواندن را یاد گرفتند، مطالعه گروهی خانوادگی فای خود را شروع کردیم و آن‌ها همراه ما با صدای بلند فا را می‌خواندند. این خود یک تجربه تزکیه بود، زیرا سرعت خواندن هر کدام از ما متفاوت بود و باید صبور می‌بودیم و راهی پیدا می‌کردیم که وقفه‌ها اذیتمان نکند و به هم نریزیم. در ابتدا نشستن و تمرکز برای زمانی طولانی‌ برای آن‌ها دشوارتر بود، اما با گذشت زمان، آسان‌تر شد و می‌توانستیم یک فصل‌ کامل یا تعداد بیشتری را مطالعه کنیم.

همچنین ویدئوهای شن یون کری‌اِیشن را به آن‌ها نشان می‌دادیم و کمکشان می‌کردیم معنای عمیق داستان‌ها و اصول تزکیه در آن‌ها را درک کنند.

باید تصدیق کنم که برای من و شوهرم همیشه روشن بود که می‌خواهیم فرزندانمان را نجات دهیم. آن‌ها از سطح بالایی، برای بودن در خانواده ما به اینجا آمده‌اند، زیرا انتخاب کردند بخشی از این خانواده باشند تا بتوانند توسط استاد نجات یابند. بنابراین برایمان روشن بود که باید پاک‌ترین محیط ممکن را برایشان فراهم و به آن‌ها کمک کنیم فا را کسب کنند.

اما در روال روزانه، عملی کردن آن آسان نبود. حتی گرچه تلاش می‌کردیم ثابت‌قدم باشیم و روال مطالعه فای روزانه خود را با آن‌ها داشته باشیم، وقفه‌های زیادی رخ می‌داد، بسیاری از آن‌ها ناشی از وابستگی‌های خودمان بود. بنابراین مطالعه فای خانوادگی ما به اندازه کافی ثابت‌قدمانه نبود.

باور داشتم که آن بازتابی از وضعیت تزکیه خود ماست. آیا روال مطالعه فای روزانه ما به اندازه کافی ثابت‌قدمانه و خوب بود؟ آیا به اندازه کافی تمرینات را انجام می‌دادیم؟ آیا در تزکیه و چهار بار فرستادن افکار درست در روز کوشا بودیم؟ متأسفانه بارها خوب نبودیم و این در توانایی‌مان برای فراهم کردن محیط خوب تزکیه برای فرزندانمان منعکس می‌شد.

بنابراین سال به سال بیشتر و بیشتر نگران مقدار زمانی بودیم که با دافا در ارتباط بودند و همیشه تلاش می‌کردیم آن را بهبود ببخشیم.

هر دو ما تمام‌وقت کار می‌کردیم، شوهرم در پروژه‌های رسانه‌ای مشغول بود و من شغلی عادی داشتم و سرم شلوغ بود. گرچه اکثر اوقات می‌توانستم زمانی را که روی شغل عادی‌ام می‌گذاشتم متعادل کنم، در زمان آزادم باید سه کار را انجام می‌دادم، و زمانی برای بودن با بچه‌ها پیدا می‌کردم. این بسیار چالش‌برانگیز بود.

در کشورم تعداد کمی خانواده‌ تمرین‌کننده وجود دارد که بچه‌های هم‌سن بچه‌های ما دارند. اینجا کشور کوچکی است، بنابراین ما می‌توانستیم همدیگر را ملاقات کنیم، اما بسیاری از ما تمام‌وقت در پروژه‌ها کار می‌کردیم، و سبک زندگی بسیار فشرده‌ای داشتیم. دو سال پیش، همراه دو خانواده دیگر، تصمیم گرفتیم به کمپ تابستانی مینگهویی در لندن سفر کنیم، که فرصتی عالی برای بچه‌ها بود تا یک هفته را در محیط ارزشمند مریدان دافا در اروپا بگذرانند.

وقتی از کمپ برگشتیم، کاملاً برایمان واضح بود که باید کارهای بیشتری به‌صورت گروهی با آن‌ها انجام دهیم، اما نمی‌دانستیم چگونه.

در یک مکالمه تلفنی با یکی از مادران، او گفت: «چطور است هفته‌ای یک بار برایشان مطالعه آنلاین ترتیب دهیم؟» او با احتیاط این ایده را پیشنهاد کرد، چون می‌توانست هفته‌ای یک‌ بار چنین چیزی را فراهم کند، اما مطمئن نبود که بتواند آن را به‌طور پایدار ادامه دهد. این برایم یک اشاره بزرگ دیگر از سوی استاد بود. فهمیدم که باید برای آن‌ها جلسات مطالعه گروهی فای روزانه با سایر بچه‌ها راه‌اندازی کنیم.

تصمیم گرفتم به دختر بزرگم پیشنهاد کنم که هماهنگ‌کننده این پروژه باشد و او با خوشحالی موافقت کرد. از آن زمان، ما ثابت‌ترین برنامه دافا را که تاکنون برای بچه‌هایمان داشتیم شروع کردیم. و آن‌ها اکثر اوقات آن را هماهنگ و رهبری می‌کردند. آن‌ها می‌توانستند پروژه را به‌طور مستقل مدیریت کنند و بنابراین ما هر شب یک ساعت آزاد برای مطالعه فا یا انجام کارهای خانه داشته‌ایم.

بچه‌ها هر روز با هم ملاقات می‌کردند، فا را مطالعه می‌کردند و هر شب قبل از خواب، یک تمرین را انجام می‌دادند.

تعدادی از بچه‌های دیگر به آن‌ها ملحق شدند، اعضای قدیمی‌تر دیگران را تشویق می‌کردند که به گروه بپیوندند و دیدن اینکه چگونه بچه‌ها گروه را رهبری می‌کنند و گروه تزکیه خود را ایجاد می‌کنند شگفت‌انگیز بود.

مهاجرت به کشوری دیگر برای بودن فرزندانمان در محیط دافا

با گذشت زمان و بزرگ شدن فرزندانمان و ورود به سیستم آموزشی عمومی، برایمان بیشتر و بیشتر آشکار شد که محیط آنجا ویرانگر است، و وقتی فرزندانمان بیشتر زمانشان را در خم رنگرزی جامعه عادی می‌گذراندند آموزش آن‌ها براساس اصول دافا برایمان سخت‌تر می‌شد.

آن‌ها طبیعتاً آنچه را که می‌دیدند جذب می‌کردند و حتی وقتی می‌دانستند آنچه می‌بینند خوب نیست و نمی‌خواستند شبیه آن باشند، نمی‌توانستند از تحت تأثیر قرار گرفتن و تقلید ناخواسته آن رفتارها اجتناب کنند.

برای جلوگیری از این تأثیر بد و ایجاد محیطی پاک‌تر برای آن‌ها تصمیم گرفتیم آن‌ها را در خانه آموزش بدهیم. این کار را به موازات برنامه منظم روزانه خود انجام می‌دادیم و آن بهتر از سیستم عمومی بود. اما هنوز به اندازه کافی آزاد نبودیم که در صورت نیاز، کاملاً با آن‌ها باشیم و این راه‌حل ایده‌آلی نبود.

درباره مدارس مینگهویی که تمرین‌کنندگان باز کرده‌اند می‌دانستیم و آرزو داشتیم فرزندانمان را به آنجا بفرستیم. اما این رؤیایی دور از دسترس بود، زیرا درآمد ما آنقدر زیاد نبود و هزینه فرستادن دو دختر به خارج از کشور برایمان بسیار گران بود. اما باور داشتیم که اگر قلب درستی داشته باشیم و دافا و پیروی از استاد را بالاترین اولویت خود قرار دهیم، ایشان مسیر را به ما نشان خواهند داد.

استاد بیان کردند:

«... لحظه‌ای که مردم بخواهند تزکیه کنند، موجودات روشن‌بین بزرگ برای این قلب ارزش بسیاری قائل می‌شوند و می‌توانند بدون شرط به آن‌ها کمک کنند.» (سخنرانی سوم در جوآن فالون)

در طول آن سال‌ها، درحالی‌که با شوهرم درمورد موضوعات مربوط به دافا بحث می‌کردم، باید اعتراف کنم که گرچه برایم واضح بود این بهترین مکان برای تمرین‌کنندگان خردسال دافاست، اما رها کردن وابستگی عاطفی و احساسات شدید به بچه‌ها برایم چندان آسان نبود. مدتی طول کشید تا لایه به لایه آن را از بین ببرم و احساس می‌کنم مقدار زیادی از این ماده چسبنده احساسات را از بین برده‌ام.

استاد بیان کردند:

«البته، در تزکیه در بین جامعه مردم عادی، باید به والدین خود احترام بگذاریم و فرزندانمان را تربیت کنیم. در هر شرایطی، باید با دیگران خوب و با مردم مهربان باشیم، چه رسد به اعضای خانواده‌مان. ما باید با همه به یکسان رفتار کنیم، با والدین و فرزندانمان خوب باشیم و همیشه رعایت حال دیگران را بکنیم. چنین قلبی خودخواه نیست، بلکه قلبی نیکخواه است- آن نیکخواهی است. احساسات چیزی است مختص مردم عادی و مردم عادی فقط برای احساسات زندگی می‌کنند.» (سخنرانی ششم در جوآن فالون)

ازآنجاکه مایا در آستانه رسیدن به ۱۱سالگی بود، ما فعالانه به‌دنبال راه‌حل دیگری برای حضور او در محیط مریدان دافا بودیم. سعی می‌کردیم گزینه‌های مختلف را بررسی کنیم، اما هیچ‌یک از آن‌ها کارساز نبود.

درحالی‌که فعالانه به‌دنبال راه‌حل مناسب بودیم، یک روز شوهرم شخصی را دید که به‌صورت آنلاین درمورد یک برنامه ویژه برای مردم کشورمان در کانادا صحبت می‌کرد. می‌دانستیم که یک جامعه بسیار قوی از تمرین‌کنندگان در کانادا وجود دارد، اما هیچ‌کسی را شخصاً نمی‌شناختیم و نمی‌دانستیم که چگونه آن می‌تواند ما را به محیط دافای روزانه برای بچه‌هایمان نزدیک‌تر کند.

فکر ‌کردم که اگر این‌همه تمرین‌کننده در کانادا وجود دارد، باید نوعی مدرسه نیز در آنجا وجود داشته باشد و تصمیم گرفتم آن را بررسی کنم. چون کسی را نمی‌شناختیم، فقط با شماره‌ای که در وب‌سایت فالون دافا بود، تماس گرفتیم. آن تمرین‌کننده بسیار مهربان بود و بلافاصله به ما گفت: «آه، بله! یک مدرسه مینگهویی در تورنتو وجود دارد. شما را با مدیر مدرسه ارتباط می‌دهم.» او بلافاصله ما را به مدیر وصل کرد و در همان روز، آن سرزمین پاک تورنتو را پیدا کردیم، که واقعاً راه‌حلی عالی بود، دقیقاً آنچه ما به‌دنبالش بودیم!

مدیر بسیار مهربان، روشنفکر و مشتاق بود، مدرسه را در یک تماس ویدئویی به ما نشان داد و تمام اطلاعات موردنیاز را در اختیارمان قرار داد. از آن مکالمه متوجه شدیم این استاد هستند که ما را در این مسیر راهنمایی می‌کنند. باید به آنجا برویم. بنابراین در عرض ۴ هفته از آن زمان، همه چیزهایی را که داشتیم و نمی‌توانستیم با خود ببریم فروختیم، مستأجری جایگزین برای آپارتمانی که اجاره کرده بودیم پیدا کردیم، به کارفرمایان خود اطلاع دادیم و خانوادگی آماده شدیم تا به کشور جدید مهاجرت کنیم.

در دومین روز اقامتمان در کانادا، وقتی از این مدرسه بازدید کردیم، دختران بلافاصله گفتند که می‌خواهند برای یک روز کامل در مدرسه بمانند. آن‌ها چنان بدون مشکل در جمع دانش‌آموزان ادغام شدند که انگار سال‌ها آنجا بودند.

از ته قلبم از استاد، به‌خاطر نظم و ترتیب‌های بی‌پایانشان متشکرم که ما و فرزندانمان را به‌منظور طی کردن مسیر تزکیه و نجات موجودات ذی‌شعور، تشویق و راهنمایی کردند! و می‌خواهم از کل تیم مدرسه برای حمایت فوق‌العاده و سختکوشی‌تان تشکر کنم که این سرزمین پاک را برای فرزندانمان فراهم می‌کنند، جایی که آن‌ها می‌توانند در محیط ارزشمند دافا، پر از مهربانی، شادی و جِن، شَن، رِن باشند.

فالون دافا هائو!

(ارائه‌شده در کنفرانس فای کانادا 2024)