(Minghui.org) اولین بار در ژوئیۀ۱۹۹۳ با فالون دافا آشنا شدم و بسیار خوشاقبال بودم که توانستم شخصاً در سخنرانیهای معلم در ورزشگاه هاکی فِیچی، در منطقۀ هشتم شهر هاربین (استان هیلونگجیانگ) شرکت کنم.
خیلی دیر درباره این مجموعه سخنرانیها مطلع شدم. وقتی دربارۀ آن شنیدم، تمام بلیتها فروخته شده بود. سخنرانی معلم قرار بود ساعت ۵ عصر آغاز شود. خیلی زودتر از شروع سخنرانی، به ورزشگاه رفتم. همین که به درِ ورودی رسیدم، خانمی به من نزدیک شد و پرسید آیا بلیت میخواهم؟ او بلیتی به قیمت پنجاه یوان به من فروخت و یکراست مرا بهسمت صندلیام برد. بعداً فهمیدم که این خانم کارمند ورزشگاه بود. صندلیای که به من فروخته بود در جای خوبی بود، جایی که بازیکنان هاکی در آنجا استراحت میکردند. بعد از اینکه روی صندلیام نشستم مدت زیادی منتظر ماندم، بنابراین با آن خانم وارد صحبت شدم. او این بلیت را برای خودش خریده بود، اما گفت که نمیتواند خودش را منطبق بر استانداردهای معلم اداره کند، هرچند میدانست فالون گونگ واقعاً خوب است. یادم هست که نامش «ژو» بود.
اینکه توانستم یک صندلی پیدا کنم، برایم موهبتی بزرگ بود. ورزشگاه چهار تا پنجهزار نفر را در خود جای داده بود که بیشتر آنها از شهرهای دیگر آمده بودند. وقتی معلم وارد شدند و درست از کنار من عبور کردند، حضار مشتاقانه کف زدند. معلم بلندقد و خوشهیکل بودند و آن روز یک پیراهن سفید آستینکوتاه به تن داشتند. ایشان بهآهستگی بهسمت محوطۀ مرکزی ورزشگاه حرکت کردند، درحالیکه حضار ایشان را بهگرمی تشویق میکردند. بهسختی میتوانستم باور کنم این تقدیر بزرگ را دارم که معلممان را ببینم. ایشان درست روبروی من ایستاده بودند و قانون کیهان را آموزش میدادند.
درحین گوش دادن به سخنرانی، چهرۀ معلم در نظرم شبیه تصویر یک بودا ظاهر شد. در آن زمان، درک خوبی از فا نداشتم و مشتاق بودم تصویر بودا را واضحتر ببینم. وقتی تلاش کردم بهشدت تمرکز کنم، نتوانستم چیزی ببینم. هرگاه به آنچه میدیدم وابستگی نداشتم و روی سخنرانی تمرکز میکردم، تصویر بودا دوباره ظاهر میشد.
معلم خیلی به تمرینکنندگان اهمیت میدهند، به همین دلیل سخنرانی ویژهای در اتحادیۀ کارگران هاربین برگزار کردند. ازآنجاکه ما درک بسیار محدودی از فا داشتیم، معلم در میان سخنرانی توقف کردند و از همه خواستند که چرخش فالون را روی کف دستهایشان احساس کنند.
معلم برای کمک به اینکه تمرینکنندگان در هاربین، هرچه سریعتر خود را رشد دهند، یک کنفرانس تبادل تجربه با تمرینکنندگان شهرهای دیگر در ورزشگاه دانشگاه معلمان هاربین ترتیب دادند. ایشان همراه یک تمرینکننده به آنجا رفتند.
روزی پس از سخنرانی، در سکوت معلم را تماشا میکردم که در فاصلۀ دوقدمی من ایستاده بودند و به گزارش یک تمرینکننده گوش میدادند. معلم بسیار جوانتر از عکسشان به نظر میرسیدند و چهرهای بسیار مهربان داشتند. در آن لحظه، اصلاً هیچ فکری در ذهنم نبود؛ فقط همانجا ایستاده بودم و خیره نگاه میکردم. نمیتوانستم باور کنم که واقعاً میتوانم اینقدر به ایشان نزدیک باشم. پس از پایان سخنرانی، وقتی اکثر تمرینکنندگان رفته بودند، من هم آمادۀ رفتن شدم، اما قبل از خروج نتوانستم جلو خودم را بگیرم و دوباره برگشتم تا نگاهی بیندازم. در همان لحظه متوجه شدم که معلم نیز به من نگاه میکنند.
دفعات بعدی که معلم را به هنگام خروج از ورزشگاه میدیدم، مانند بسیاری از تمرینکنندگان دیگر کف میزدم. به یاد دارم که در آخرین روز سخنرانی، تصویر معلم بهصورت یک بودا بهوضوح ظاهر شد، انگار یک مجسمۀ بودا روی سِن قرار گرفته بود. معلم در شمایل بودا، شروع به سخنرانی کردند. بعداً تصویر بودا ناپدید شد و جایی که معلم در آن نشسته بودند با نوری طلایی میدرخشید. صدای معلم تنها صدایی بود که در ورزشگاه شنیده میشد. پس از پایان کل مجموعۀ سخنرانیها، بسیاری از تمرینکنندگان برای ابراز قدردانی و احترام خود، بنرهایی ابریشمی به ایشان تقدیم کردند. معلم اعلام کردند که چند محل تمرین در هاربین ایجاد خواهد شد و چند دستیار را برای کمک به تمرینکنندگان تعیین کردند.
درنهایت معلم مجموعۀ سخنرانیها را به پایان رساندند. گرچه نمیتوانم بسیاری از کلمات را به یاد بیاورم، اما در اعماق قلبم میدانم که چنین فرصتی برای شخصاً شنیدن سخنرانی معلم بسیار نادر است. میدانم که معلم بلندمرتبه هستند و باید به ایشان ایمان داشته باشیم. معلم به همۀ تمرینکنندگان حاضر در ورزشگاه گفتند که ما همگی رابطۀ تقدیری عمیقی با ایشان داریم. همچنین از تمرینکنندگان خواستند که هرگاه با هرگونه محنتی روبرو شدند، این سخنان ایشان را به یاد آورند:
«وقتی تحمل آن سخت است، میتوانید آن را تحمل کنید. وقتی انجام آن غیرممکن است، میتوانید آن را انجام دهید.»
معلم در پایان، مجموعهای از حرکات دست را بهسمت یکی از جهات ورزشگاه انجام دادند و سپس با دست راستشان، دایرهای بهسمت همۀ تمرینکنندگان کشیدند.
هر بار که این تجربه را به یاد میآورم، برایم ارزشمندتر میشود: صدا و حالت چهره معلم و تحمل تمام سختیهایی که برای موجودات ذیشعور متحمل آنها میشوند، و این چیزها به من دلگرمی و الهام میبخشد و تبدیل به خاطرهای بهیادماندنی و ارزشمند شده است که مرا در طی پیشروی در مسیر روشن اصلاح فا همراهی میکند.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.