(Minghui.org) درکم این است که در طول زندگی بشر، مراحل مختلف زندگی اغلب با رنج‌های مختلفی همراه است که باید در تزکیه بر آن‌ها غلبه کرد. برای تمرین‌کنندگان مسن، شاید این رنج‌ها وابستگی به راحتی و نوه‌ها باشد؛ برای تمرین‌کنندگان میانسال، شاید مربوط به مسائل محل کار یا همسر و خانواده آن‌ها باشد. برای تمرین‌کنندگان جوان، یکی از این رنج‌های خاصِ مربوط به سن، وابستگی به شهوت و روابط عاشقانه است.

برای سال‌ها، این وابستگی مانع بزرگی برای پیشرفتم در تزکیه بود. به‌دلیل آن، اشتباهاتی مرتکب شدم و کارهایی انجام داده‌ام که عمیقاً پشیمانم. تنها با کمک هم‌تمرین‌کنندگان، مطالعه فا بیشتر و مداوم‌تر، و راهنمایی و نیک‌خواهی همیشگی استاد بود که توانستم بر این وابستگی غلبه کنم.

اخیراً شنیده‌ام که برخی دیگر از تمرین‌کنندگان جوان، با این وابستگی دست و پنجه نرم می‌کنند و حتی به‌دلیل آن، خود را در موقعیت‌های دشواری قرار می‌دهند. می‌خواهم برخی از درک‌هایم را که براساس تجربیات خودم است، به اشتراک بگذارم، به این امید که بتواند به دیگران کمک کند تا از طی کردن مسیری که من طی کردم، اجتناب کنند.

درک نادرست من درباره اینکه «تزکیه‌کنندگان جوان هنوز هم باید ازدواج کنند»

من هم مانند بسیاری از تمرین‌کنندگان جوان دیگر، با خواندن جوآن فالون بزرگ شدم. می‌دانستم که استاد در سخنرانی ششم، درباره شهوت و شیاطین چه گفته‌اند، و بنابراین می‌دانستم که شهوت برای تزکیه‌کنندگان چیز بدی است. درعین‌حال احساس می‌کردم هرگز نمی‌توانم این موضوع را به‌درستی با گفته‌ استاد دراین‌باره تطبیق دهم که:

«تزکیه‌کنندگان جوان هنوز هم باید ازدواج کنند.» (سخنرانی ششم، جوآن فالون)

برای مدتی طولانی، برای وابستگی‌ام به شهوت یک بهانه می‌تراشیدم، زیرا درخصوص عبارت «تزکیه‌کنندگان جوان هنوز هم باید ازدواج کنند.»، به اشتباه فکر می‌کردم که اگر قرار است خانواده‌ای تشکیل دهم، فکر کردن به قرار ملاقات یا روابط یا حتی درنظر گرفتن شریک‌های زندگی احتمالی، چیز بدی نخواهد بود. اگر به همه این چیزها فکر نمی‌کردم، چگونه قرار بود خانواده تشکیل دهم؟

این موضوع به‌ویژه در دوران دبیرستان و دانشگاه، به‌شدت خود را نشان می‌داد. در آن زمان، در مقایسه با بسیاری از نوجوانان معمولیِ اطرافم که درگیر روابط جنسی قبل از ازدواج می‌شدند، فکر می‌کردم که هنوز هم خوب عمل می‌کنم. حتی فکر می‌کردم که شاید اگر شریک مناسبی پیدا کنم، فقط کافی است به او بگویم که تا زمان ازدواج منتظر می‌مانم. درواقع، تفکر من از قلمرو یک تزکیه‌کننده بسیار منحرف شده بود. درخصوص ظاهرم و اینکه چگونه در برابر جنس مخالف دیده می‌شوم وسواس داشتم؛ حتی به نگاه‌های گاه‌به‌گاه جنس مخالف نیز بسیار حساس بودم. گاهی اوقات، حتی درباره همکلاسی‌های پسری که قبلاً هرگز با آن‌ها صحبت نکرده بودم، خیال‌پردازی می‌کردم. رمان‌های عاشقانه می‌خواندم و به آهنگ‌های عاشقانه گوش می‌دادم. احساس می‌کردم که فقط سعی می‌کنم حداقل‌های لازم را انجام دهم تا ظاهراً از چارچوب تمرین‌کنندگان بیرون نروم و هنوز یک تمرین‌کننده محسوب شوم.

با کمک تمرین‌کنندگان مسن‌تر، سرانجام متوجه شدم که درک من از عبارت «تزکیه‌کنندگان جوان هنوز هم باید ازدواج کنند» ناقص است. استاد در جوآن فالون، درواقع به‌روشنی توضیح می‌دهند که چرا تمرین‌کنندگان جوان هنوز باید تشکیل خانواده دهند.

در آموزش فا در کنفرانس سوئیس، استاد این نکته را با جزئیات بیشتری توضیح می‌دهند:

«ما گفته‌ایم که درحالی باید تزکیه کنیم که تا بیشترین حد امکان با جامعه مردم عادی تطابق داشته باشیم. اکنون ده‌هامیلیون مرید جوان وجود دارند که تزکیه می‌کنند. اگر هیچ‌یک از آن‌ها ازدواج نکنند و بچه نداشته باشند، آیا آن شکلی از صدمه‌زدن به جامعه مردم عادی نیست؟ حداقل می‌توانم به شما بگویم که در تزکیه‌تان با شیوه جامعه مردم عادی تطابق نمی‌داشتید. با این حال، برخی می‌گویند: "در این زندگی، صرفاً نمی‌خواهم ازدواج کنم. تصمیم خود را گرفته‌ام." من مخالف آن نیز نیستم. می‌توانید به آن شیوه تزکیه کنید. تا وقتی که سبب مشکلات یا سختی‌های اضافی در زندگی یا از جنبه‌های دیگر نشود، درخصوص آن کاری انجام نخواهم داد.» (آموزش فا در کنفرانس سوئیس)

بنابراین اینطور نیست که ما خانواده تشکیل می‌دهیم تا از تجربه بشری آن لذت ببریم، بلکه به این دلیل است که درحالی‌که افراد بیشتر و بیشتری فالون دافا را تزکیه می‌کنند، نمی‌خواهیم هنجارهای جامعه بشری را مختل کنیم. درواقع درست مانند هر چیز دیگری در زندگی ما؛ چه دوستانی که پیدا می‌کنیم، چه شغل‌هایی که داریم، یا مشکلاتی که در زندگی با آن‌ها روبرو می‌شویم؛ تشکیل خانواده صرفاً راه دیگری برای مواجهه ما با سختی‌هایی است که به ما کمک می‌کنند شین‌شینگ خود را بهبود ببخشیم. روش تزکیه ما بر تزکیه مستقیم در قالب یک زندگی عادی بشری تأکید دارد. به عبارت دیگر، تشکیل خانواده (یا عدم تشکیل آن) صرفاً جنبه دیگری از مسیر تزکیه‌ای است که استاد از قبل برای ما نظم و ترتیب داده‌اند. به این ترتیب، آن چیزی نیست که بخواهیم به‌دنبالش برویم یا بیش از حد به آن وابسته شویم.

از دیدگاه دیگری که به این موضوع نگاه می‌کنم، برداشت من این است که اگر خانواده‌ای تشکیل دهیم و آن روابط را طبق استانداردهای فا به‌خوبی مدیریت کنیم، می‌تواند فرصتی برای اعتباربخشی به فا، برای مردم عادی نیز باشد. این فرصتی است برای نشان دادن به مردم که اصول فالون دافا واقعاً خوب هستند و به مردم کمک می‌کنند تا بهتر زندگی کنند و می‌توانند الهام‌بخش مردم عادی باشند تا به مسیر درستکاری و ارزش‌های سنتی بازگردند.

بعد از رسیدن به این درک، بالاخره توانستم به‌طور مؤثر با وابستگی به شهوت مبارزه کنم. پیش از این، وقتی آن عذابم می‌داد و می‌دانستم که نادرست است، سعی می‌کردم آن را پس بزنم، اما جواب نمی‌داد. این وابستگی از این بهانه که «تزکیه‌کنندگان جوان هنوز هم باید ازدواج کنند»، برای محافظت از هستی‌اش استفاده می‌کرد. اکنون، با حذف بهانه‌اش ازطریق درک کامل‌تری از فا، می‌توانم وابستگی شهوت را با اعتمادبه‌نفس بیشتری از بین ببرم.

یادگیری گرفتار نشدن در اوهام و خیالات

پس از اینکه به درک بهتری از «هنوز هم باید ازدواج کنند» رسیدم، گرچه وضعیت کشمکش‌هایم با وابستگی به شهوت بسیار بهتر شد، اما آن هنوز به پایان نرسیده بود. این موضوع در تابستانی که در یکی از پروژه‌های دافای‌مان کارآموزی می‌کردم، به اوج خود رسید.

در این برهه، تصمیم گرفته بودم که اگر قرار است ازدواج کنم، فقط سایر تمرین‌کنندگان را در نظر بگیرم. اتفاقاً تعداد زیادی تمرین‌کننده جوان دیگر در این پروژه بودند. این اولین باری بود که با این‌همه تمرین‌کننده جوان، همه در یک مکان، روبرو می‌شدم و طبیعتاً، در طول کار، با تمرین‌کنندگان جنس مخالف تعامل داشتم.

در این مدت، یک همکار خاص داشتم که با او کار می‌کردم؛ گاهی اوقات، مجبور بودیم تک‌به‌تک با هم کار کنیم. در روند همکاری، متوجه شدم که ویژگی‌های شخصیتی مشترکی داریم و به مسائل به شیوه‌های مشابهی نگاه می‌کنیم. بارها به ذهنم خطور کرد که شاید این همان شخصی است که استاد ترتیب داده‌اند تا نیمه دیگر من باشد، و ازآنجاکه فکر می‌کردم این یک رابطه «مجاز» است، دوباره اجازه دادم عادت‌های قدیمی‌ام بروز کنند. اغلب در اوقات فراغتم به او فکر می‌کردم و درباره اینکه اگر با هم باشیم چه احساسی خواهیم داشت، خیال‌پردازی می‌کردم. هرچه بیشتر درباره این مسائل فکر می‌کردم، بیشتر به نظرم می‌رسید که او نیز باید همین احساس را نسبت به من داشته باشد. حتی درباره‌اش به دوستان غیرتمرین‌کننده‌ام گفتم تا سعی کنم تأیید آن‌ها را بگیرم، مبنی بر اینکه این همکار به من علاقه دارد و هرگونه پیام یا ارتباطی از طرف او کافی بود تا مرا مضطرب و هیجان‌زده کند.

ما حتی بعد از دوره کارآموزی‌ام هم رابطه کاری‌مان را حفظ کردیم و اغلب با هم گفتگو می‌کردیم، اما این همکار هرگز آنطور که انتظار داشتم واکنش نشان نمی‌داد. من هیجان‌زده و ناامید می‌شدم؛ وقتی صحبت از رابطه مبهمی می‌شد که به نظر می‌رسید میان ما وجود دارد، احساساتم دائماً در نوسان بود. بعد از گذشت چند ماه از این آشفتگی عاطفی، تصمیم گرفتم به یکی از دوستان مشترکمان درباره این وضعیت بگویم، که متوجه شدم او در تمام این مدت دوست‌دختر داشته است.

به درونم نگاه کردم تا ببینم کجا اشتباه کرده‌ام. متوجه شدم که بیش از حد به این رابطه وابسته شده بودم و با این وضعیت برخورد منطقی نداشتم. تمام مدت درگیر توهمات و تخیلات خودم بودم، که اصلاً وضعیتی نبود که یک تزکیه‌کننده باید داشته باشد. استاد به ما می‌گویند:

«کارمای فکری بیشتر اینطور تجلی می‌یابد که فرد دچار پروازِ خیال یا زیاده‌روی در تصورات لگام‌گسیخته می‌شود، که همگی آن‌ها وابستگی‌های بشری هستند. بیشتر اوقات، آن‌ها همان افکار لگام‌گسیختۀ تمنای کسب آنچه فرد آرزو می‌کند هستند، چیزهایی که فرد می‌خواهد اما نمی‌تواند بدست بیاورد. به همین خاطر است که "افکار افراطی" نامیده می‌شوند، افکاری که پوچ و بیهوده هستند. (استاد لبخند می‌زنند) معنایش این است.» («آموزش فای ارائه‌شده در کنفرانس فای غرب ایالات متحده ۲۰۰۴»، آموزش فا در کنفرانس، جلد پنجم)

بعداً در همان آموزش، استاد خطاب به شاگردی که درباره وابستگی به شهوت سؤال کرده بود، متذکر می‌شوند:

«تمام کسانی که این وابستگی را از بین نبرده‌اند و برای این رفتارشان بهانه می‌تراشند خودشان را فریب می‌دهند و سعی می‌کنند دیگران را فریب دهند- به این شکل نیست که من نظم و ترتیب خاصی برای‌تان برنامه‌ریزی کرده باشم.» («آموزش فای ارائه‌شده در کنفرانس فای غرب ایالات متحده ۲۰۰۴»)

هیچ امکانی وجود نداشت که استاد مسیری را برایم ترتیب داده باشند تا این خیال‌پردازی‌ها را افزایش دهد و این کارمای فکری را تشویق کند. اگر با این موقعیت منطقی برخورد می‌کردم، این را می‌دیدم و طوری عمل نمی‌کردم که خودم را خجالت‌زده کنم. و حتی اگر فرض کنیم واقعاً قرار بود من و آن شخص برای هم در نظر گرفته شویم، نمی‌توانم تصور کنم با چنین ذهنیتی سرانجام خوبی می‌داشت. متوجه شدم که در رابطه با این وابستگی، خودم را رها کرده‌ام، دقیقاً به این دلیل که فکر می‌کردم این نوعی «نظم و ترتیب ویژه» است که استاد برایم فراهم کرده‌اند، و به همین دلیل بود که نمی‌توانستم این وابستگی را از بین ببرم، حتی با اینکه به‌طور شهودی احساس می‌کردم وضعیتم اشتباه است.

این بار، مانند بسیاری مواقع دیگر، این فرصت را داشتم که یکی از اساسی‌ترین درس‌های تزکیه‌ام را دوباره یاد بگیرم: بهترین نتیجه همیشه از گوش‌دادن به استاد حاصل می‌شود.

تنها نکته مثبت من در طول این تجربه این بود که هرگز احساساتم را برای همکار موردنظر روشن نکردم و سپاسگزارم که به این شکل محیط تزکیه و محل کار در پروژه را مختل نکردم. اما پس از تحمل این اتفاق ناگوار، به خودم گفتم که واقعاً باید بفهمم که مواجهه با چینگ (احساسات) با ذهنی منطقی، در عمل به چه معناست. نمی‌توانستم در یک سطح گیر کنم.

پیروی از مسیر فرهنگ سنتی

جستجوی من برای پاسخ‌ها در فا آغاز شد. شروع کردم به توجه بیشتر به تمام جاهایی که استاد درباره این وابستگی صحبت کرده‌اند. متوجه شدم که گرچه استاد زیاد به آن اشاره نمی‌کنند، اما وقتی اشاره می‌کنند، بسیار سخت‌گیر هستند.

ازطریق آموزه‌های استاد می‌دانستم که باید از شر وابستگی به شهوت خلاص شویم، اما درعین‌حال اگر تصمیم به تشکیل خانواده بگیریم، باید به آن وابسته نباشیم. یک تمرین‌کننده مسن‌تر که با او تبادل تجربه کردم، توصیه کرد که مقالات مینگهویی درباره شهوت و روابط را بخوانم تا بفهمم که چگونه سایر تمرین‌کنندگان به برقراری تعادل بین این دو چیز دست می‌یابند. بسیاری از این مقالات، بسیار آموزنده بودند. یکی از تمرین‌کنندگان اشاره کرده بود که فکر می‌کند باید با این موقعیت، درست مانند صحبت استاد درباره خوردن گوشت رفتار کنیم.

استاد بیان کردند:

«وقتی خانواده‌تان غذای گوشتی بپزند همراه با آنان می‌خورید و اگر غذای گوشتی نپزند هوس نمی‌کنید. وقتی آن را بخورید، آن‌چنان خوشمزه‌ نیست.» (سخنرانی هفتم، جوآن فالون)

چیزی که به من خیلی کمک کرد، مقالاتی بود که در آن‌ها تمرین‌کنندگان، تجلیات شهوت را در بُعدهای دیگر می‌دیدند: برخی مارهایی را می‌دیدند که دور تمرین‌کنندگان می‌پیچیدند و باعث واکنش‌های فیزیکی می‌شدند؛ برخی دیگر ماده جاذبه جنسی را به‌صورت پودر سیاه و صورتی می‌دیدند که شیاطین روی تمرین‌کنندگان می‌پاشیدند؛ برخی دیگر تمرین‌کنندگان وابسته به شهوت را می‌دیدند که در بُعدهای دیگر به دستگاه‌های شکنجه بسته شده بودند و آنچه در این بُعد، به‌عنوان هیجان یا احساس جذابیت درک می‌شد، درواقع شیاطینی بود که شکنجه‌ را بر آنان اعمال می‌کردند. برخی دیگر داستان‌هایی از تزکیه‌کنندگان در گذشته را به اشتراک می‌گذاشتند و اینکه چگونه آن‌ها براساس عملکردشان در برابر این وابستگی، پاداش می‌گرفتند یا مجازات می‌شدند. این مقالات برایم بسیار ارزشمند بودند، زیرا به من کمک کردند از عقاید و تصورات بشری فراتر بروم و شهوت را به‌عنوان یک وابستگی و باری واقعی بشناسم.

همان تمرین‌کننده مسن‌تر همچنین به من گفت که فرهنگ سنتی چین و نحوه برخورد با مسئله روابط زن و مرد در دوران باستان را بررسی کنم. خرد و آداب و رسوم گذشتگان نیز خیلی برایم الهام‌بخش بود. در آن جامعه، روابط زن و مرد و تشکیل خانواده قوانین سختگیرانه‌ای داشت که تأثیر امیال و شهوت را کاهش می‌داد، درحالی‌که احتمال یافتن همسری سازگار را افزایش می‌داد. به‌عنوان مثال، مردان و زنان نسبت به یکدیگر بسیار محتاط بودند و از ملاقات‌های آزادانه اجتناب می‌کردند، مگر اینکه یک رابطه خانوادگی یا تجاری تثبیت‌شده وجود می‌داشت. آداب و رسومی وجود داشت که نحوه برخورد مردان و زنان که هنوز رابطه رسمی ندارند را با یکدیگر تعیین می‌کرد، که در تضاد کامل با جامعه امروز است، جایی که مردان و زنان مرتباً با یکدیگر معاشرت می‌کنند و روابط مبهم و نامشخصی را شکل می‌دهند.

وقتی زمان پیدا کردن همسر فرا می‌رسید، گذشتگان بر پیروی از «خواسته‌های والدین و مشورت با واسطه‌های ازدواج» تأکید می‌کردند. این چیزی بود که تقریباً به‌طور طبیعی و خودکار پس از رسیدن مرد یا زن به سن قانونی اتفاق می‌افتاد و چیزی نبود که آن‌ها مجبور باشند وقت خود را صرف وسواس درباره آن کنند. پس از اینکه والدین و واسطه ازدواج، تطابق شخصیت، سازگاری در پیشینه خانوادگی و سایر عوامل را بررسی می‌کردند، مجموعه‌ای از آیین‌ها تضمین می‌کرد که هر دو طرف به ازدواج متعهد شوند و درعین‌حال فرصتی برای انصراف، در صورت لزوم داشته باشند.

در کتاب آموزشی سلسله مینگ، گزیده سخنان حکیمانه، کودکان یاد می‌گیرند: «از ده‌هزار پلیدی، امیال در رأس است؛ از صد عمل، فرزند خلف بودن بهترین است.» ازطریق این موضوع، متوجه شدم که این یک مرجع عالی برای چگونگی ایجاد تعادل بین تشکیل خانواده و کنترل امیال است؛ ازدواج و خانواده فقط بخشی طبیعی از زندگی هستند نه چیزی که بیش از حد به آن توجه کنیم و بهتر است تصمیمی بگیرم که با خانواده و جامعه اطرافم به‌طور کلی مطابقت داشته باشد. و به‌عنوان یک تزکیه‌کننده متوجه شدم که این موضوع به محیط تزکیه‌ام، تمرین‌کنندگان اطرافم و از همه مهم‌تر، برنامه‌های استاد برای مسیر تزکیه‌ا‌م نیز مربوط می‌شود. به‌هرحال، در زبان چینی، ضرب‌المثلی وجود دارد که می‌گوید: «یک روز به‌عنوان استاد، یک عمر به‌عنوان پدر.» اگر فرزند خلف بودن واقعاً بهترین چیز باشد، پس آیا فرزند خلف بودن نسبت به استاد، مهم‌ترین عامل در تصمیم‌گیری درباره همسر آینده‌ام نیست؟

از آن مرحله به بعد، در ذهنیتم تغییراتی ایجاد کردم. تصمیم گرفتم این موضوع را کاملاً رها و فقط روی تزکیه‌ام تمرکز کنم. هر نتیجه‌ای که استاد برایم در نظر می‌گرفتند؛ چه آن شریک زندگی‌ای بود که با او کنار می‌آمدم، چه شریکی که با او کنار نمی‌آمدم، یا اصلاً قرار نبود شریکی داشته باشم؛ آماده پذیرش آن بودم. دیگر شریک زندگی را چیزی نمی‌دیدم که قطعاً باید داشته باشم، آنچه افراد مسن یا اعضای خانواده غیرتمرین‌کننده اطرافم می‌گفتند، دیگر مهم نبود. مطمئناً، هر برنامه‌ای که استاد برایم در نظر داشتند، بهترین بود.

ازبین‌بردن منابع خارجی شهوت و بهبود در تزکیه

در طول این روند تزکیه، چند تغییر در رفتارم ایجاد کردم که خیلی کمکم کرد.

یک کار این بود که دیدن و خواندن و شنیدن محتواهای شهوانی را کنار گذاشتم. به‌عنوان یک خانم، اگرچه مطالب مستهجن تماشا نمی‌کردم، اما برخی از کتاب‌هایی که می‌خواندم یا فیلم‌هایی که تماشا می‌کردم، داستان‌های عاشقانه و حتی محتوای جنسی داشتند. آن‌ها را کنار گذاشتم. همچنین خودم را مجبور کردم که گوش‌دادن به موسیقی‌های عامه‌پسند را که اغلب حاوی مضامین عاشقانه یا جنسی بودند، کنار بگذارم. حتی خواندن برخی از رمان‌های کلاسیک را که تأکید زیادی بر روابط عاشقانه بین زن و مرد داشتند متوقف کردم، زیرا سناریوهای بین شخصیت‌ها ذهنم را درگیر می‌کرد.

همچنین درباره نحوه تعامل با جنس مخالف محتاط‌تر شدم. قبلاً برای ایجاد دوستی با مردان و گاهی اوقات گفتگوهای طولانی با آن‌ها، تمام تلاشم را می‌کردم، اما تنها پس از مطالعه فرهنگ سنتی متوجه شدم که چنین روابطی زمینه‌ساز رشد افکار شهوانی است. این روابط را کاهش دادم و درخصوص مردانی که مجبور بودم در زندگی روزمره با آن‌ها تعامل داشته باشم، مؤدب‌تر و محتاط‌تر شدم.

همچنین شروع کردم محتاطانه‌‌تر لباس بپوشم. در دانشگاه، بسیاری از روندهایی را که همکلاسی‌های معمولی‌ام دنبال می‌کردند، دنبال می‌کردم، ازجمله آرایش غلیظ و لباس‌های تا حدودی باز. به‌تدریج متوجه شدم که همه این‌ها مظاهر شهوت هستند. بنابراین متین‌تر و ساده‌تر لباس پوشیدم و همچنین آرایش طبیعی‌تر و ملایم‌تری را برگزیدم.

در حوزه تزکیه، زمان مطالعه فا و تمرینم را نیز افزایش دادم. یکی از درک‌هایم این بود که چون شهوت اغلب از عملکردهای بدن ناشی می‌شود، انجام تمرینات راهی عالی برای پاکسازی این ماده است، زیرا به تبدیل بدن به ماده‌ای با انرژی بالا کمک می‌کند که دیگر در معرض واکنش‌های بشری مشابه قرار نمی‌گیرد. در طول این روند، بالاخره توانستم هر پنج تمرین را هر روز طی دو ساعت انجام دهم.

سخن پایانی

روند تزکیه و رهایی از وابستگی به شهوت، برایم سال‌ها طول کشید. اما به‌تدریج احساس کردم که آن سبک‌تر و سبک‌تر می‌شود تا جایی که دیگر نمی‌توانست بر افکارم تسلط داشته باشد.

بعد از آن، چیز جالبی رخ داد. چند ماه بعد، مادرم تماسی از یک تمرین‌کننده دیگر دریافت کرد که می‌خواست یک تمرین‌کننده مرد را به من معرفی کند. ما بعد از ملاقات، خیلی خوب با هم کنار آمدیم و درنهایت ازدواج کردیم. خانواده‌های ما، ازجمله اعضای خانواده غیرتمرین‌کننده‌مان، از این ازدواج راضی بودند و ما همچنان به یکدیگر کمک می‌کنیم تا در تزکیه پیشرفت و یک رابطه خانوادگی هماهنگ را حفظ کنیم. نکته جالب این بود که هر دو ما متوجه شدیم که چند سال قبل از ملاقات ما، یک تمرین‌کننده دیگر سعی کرده بود ما را به هم معرفی کند، اما والدین ما در آن زمان، به پیشنهاد آن‌ها واکنشی نشان ندادند. با نگاهی به گذشته، کاملاً مشخص است که استاد از همان ابتدا برای من برنامه‌ای در نظر داشتند؛ فقط وابستگی‌های من مانع این کار می‌شدند.

درواقع از بسیاری از کارهایی که تحت تأثیر وابستگی به شهوت انجام دادم، بسیار خجالت می‌کشم. این یک وابستگی فوق‌العاده مخرب برای خودم و اطرافیانم است و همچنین وابستگی‌های دیگری مانند غرور، رقابت و حسادت را برای رسیدن به خواسته‌هایش تشدید می‌کند. با توجه به آنچه استاد درباره جدی بودن این موضوع گفته‌اند، بسیار سپاسگزارم که استاد مرا رها نکردند، حتی با اینکه من مدام در تصورات و سوءتفاهم‌های مختلف گیر می‌کردم.

مسیر تزکیه هر کسی متفاوت است و واکنش صحیح هر کسی لزوماً شبیه واکنش من نخواهد بود. امیدوارم تجربیات من بتواند به سایر تمرین‌کنندگان جوان کمک کند. بسیاری از ما ممکن است هنوز احساس جوانی کنیم، اما استانداردهای فا برای ما پایین‌تر نیست. در این دوره پایانی اصلاح فا، بیایید آخرین وابستگی‌های بشری خود را از بین ببریم و تمام تلاش خود را برای کمک به استاد در نجات موجودات ذی‌شعور به کار گیریم.