(Minghui.org) بیش از ۱۰ سال است که فالون دافا را تمرین می‌کنم. دافا فوق‌العاده ارزشمند و شگفت‌انگیز است. اینکه در دوره اصلاح فا، تمرین‌کننده دافا باشم، افتخار بزرگی است. استاد لی، بابت مراقبت نیک‌خواهانه‌تان سپاسگزارم! و همچنین از هم‌تمرین‌کنندگان، بابت کمک‌ها و بازخوردهایشان متشکرم!

سبک گرفتن شهرت و منفعت

من یک برادر بزرگ‌تر و یک خواهر کوچک‌تر دارم. خواهرم در جنوب کشور زندگی می‌کند. وقتی حدود ۴۰ سال داشتم، کارم را از دست دادم و اکنون برای گذران زندگی، یک مهمان‌خانهٔ کوچک را اداره می‌کنم. پدرم به‌دلیل بیماری سختی در بیمارستان بستری شد، بنابراین کسی را استخدام کردم تا مهمان‌خانه را اداره کند و خودم از پدرم مراقبت کردم تا اینکه درگذشت.

پس از فوت پدرم، مادرم هر سال حدود سه بار به‌دلیل مشکلات قلبی، در بیمارستان بستری می‌شد. چند سال به‌تنهایی مشغول مراقبت از او بودم. در آن زمان، از دخترم خواستم به خانه برگردد و در ادارهٔ مهمان‌خانه کمکم کند. او حدود هفت‌ماهه باردار بود. پرستاری از مادرم پرسید که آیا فقط یک دختر دارد؟ مادرم گفت پسرش وقت ندارد از او مراقبت کند و فقط من می‌توانم این کار را انجام دهم. مادرم بعدها براثر حمله قلبی درگذشت.

مادرم خانه‌ای سه‌خوابه داشت. او در وصیت‌نامه‌اش تصریح کرده بود که خانه برای پسرش (برادرم) باشد و پولش به‌طور مساوی بین من و خواهرم تقسیم شود. من به مادرم اطمینان دادم که هر تصمیمی بگیرد، بر سرش دعوا نمی‌کنم.

استاد بیان کردند:

«اگر چیزی مال شما باشد، آن را از دست نخواهید داد. اگر چیزی مال شما نباشد، حتی اگر برایش مبارزه هم کنید آن را به دست نخواهید آورد.» (سخنرانی هفتم، جوآن فالون)

این سخنان استاد را در ذهنم نگه داشتم و نسبت به همه‌چیز آرام بودم. اما شوهرم موافق نبود، چون اغلب صبح‌ها مادرم را به مهمان‌خانه می‌آورد تا از او مراقبت کند و شب‌ها او را به خانه بازمی‌گرداند. او فکر می‌کرد این وضعیت غیرمنصفانه است. درنهایت برادرم پذیرفت که ۵۰هزار یوان به ما بدهد، درحالی‌که ارزش خانه ۳۸۰هزار یوان بود. همسر برادرم همچنین ساعت مادرم را که حدود ۲۰۰۰ یوان ارزش داشت برداشت. به دخترم گفتم که ما با جریان طبیعی امور پیش می‌رویم و همانی را می‌پذیریم که به ما داده می‌شود.

اگر تزکیه نمی‌کردم، احتمالاً وابستگی به شهرت و منفعت کنترلم می‌کرد و بر سر این و آن دعوا می‌کردم. این استاد بودند که مرا تغییر داد و آموختند که وابستگی به شهرت و منفعت را رها کنم و ابتدا دیگران را در نظر بگیرم.

توزیع بروشورها برای نجات افرادی با رابطه تقدیری

در سال ۲۰۲۰، وقتی ویروس کرونا در سراسر کشور گسترش یافت، مردم منطقهٔ ما در وحشت بودند. تنها تمرین‌کنندگان دافا می‌دانستند که آسمان درحال هشدار دادن و پاک‌سازی افراد بد است. در اوج همه‌گیری، کل شهر قرنطینه شد. ورودی‌های مناطق مسکونی محافظت می‌شد و هیچ‌کس بدون مجوز، اجازه ورود یا خروج نداشت.

نمی‌دانستم باید چه‌کار کنم. تازه بروشورهای روشنگری حقیقت را آماده کرده بودم، اما نمی‌توانستم بیرون بروم. حدود هشت روز بعد، قرنطینه برداشته شد. همان شب، پس از فرستادن افکار درست، با دوچرخه برقی‌ام و حدود ۲۰۰ بروشور، به مناطق پرتراکم رفتم تا آن‌ها را توزیع کنم. درحین توزیع بروشورها، در ذهنم فای استاد را از بر می‌خواندم و هم‌زمان فکر می‌کردم: «موجودات ذی‌شعور، استاد از من خواستند که شما را نجات دهم. این بروشورها را بگیرید و بخوانید. این تنها امیدتان برای درک حقیقت است!» بعد از ساعت ۹ شب، سالم به خانه بازگشتم.

روز بعد، در ظهر افکار درست فرستادم و به محل‌هایی که بروشور توزیع کرده بودم بازگشتم تا بروشورهایی را که کسی برنداشته بود جمع‌آوری کنم و آن‌ها را در ساختمان‌های جدید توزیع کنم.

برخی مناطق مسکونی هنوز کاملاً از قرنطینه خارج نشده بودند و ورودی‌ها همچنان تحت نظارت بودند. حدود ۴۰ بروشور آماده کردم و با دوچرخه، به یکی از این مناطق رفتم. دو نگهبان در ورودی ایستاده بودند. درحالی‌که دوچرخه‌ام را هل می‌دادم و قصد عبور داشتم یکی از نگهبانان پرسید کجا می‌روم. گفتم که می‌خواهم برای خاله‌ام چیزی ببرم.

او اجازه ورود داد. از طبقهٔ بالای ساختمان، شروع به توزیع بروشورها کردم. وقتی به طبقه سوم رسیدم، درست زمانی‌ که می‌خواستم بروشوری را جلو خانه‌ای بگذارم زنی در را باز کرد. با آرامش، به او بروشور دادم و گفتم: «می‌خواهم این را به شما بدهم. برای خانواده‌تان سلامتی و آرامش آرزو می‌کنم.» او بروشور را گرفت و به داخل برگشت. تمام بروشورها را توزیع کردم و سالم به خانه بازگشتم.

استاد همیشه از تمرین‌کنندگان محافظت می‌کنند و مراقب آن‌ها هستند. تنها راه جبران نجات نیک‌خواهانهٔ ایشان، مطالعهٔ بیشتر فا و انجام درست سه کار است.