(Minghui.org) (ادامهٔ قسمت اول)
کمی پس از اینکه آزاد شدم، همسرم و تمرینکنندهٔ دیگری هنگام اطلاعرسانی دربارهٔ فالون دافا در بازار دستگیر شدند. تعداد زیادی سند و مدرک قانونی به نهادهای حکومتی ارائه کردم. ازآنجاکه حقایق مربوط به دافا را با مفاد قانونی در هم آمیختم، نتایج بسیار خوبی حاصل شد.
پیش از جلسهٔ دادرسی همسرم، با انواع اسناد و مدارک به دادگاه رفتم و بهعنوان یکی از بستگان، برای دفاع از او درخواست دادم. بهدلیل آمادگی کامل، روند کار بهخوبی پیش رفت و توانستم قاضی مسئول پرونده را ملاقات کنم. دیدگاههایم را گفتم و نظرش را جویا شدم. بهتفصیل صحبت کردم: از اینکه فالون دافا چیست تا آزار و شکنجه در سال ۱۹۹۹؛ از ماهیت صلحآمیز فالون دافا تا سوءاستفاده از اتهام «عضویت در یک سازمان فرقهای برای تضعیف اجرای قانون»؛ از ویژگیهای اساسی جرم تا اصل «بدون قانون، جرمی وجود ندارد»؛ از کارزارهای سیاسی متعدد گذشته تا آزار قضایی تمرینکنندگان فالون دافا. قاضی در سکوت گوش میداد و پیوسته سر تکان میداد.
فردی گفت: «شغل شما چیست؟ چقدر عالی توضیح دادید!» برگشتم و دیدم یک قاضی زن است. به اطراف نگاه کردم و دیدم آن دفتر بزرگی است که چند قاضی در آن کار میکنند.
از آن قاضی زن تشکر کردم و به صحبت با قاضی مسئول پرونده ادامه دادم. هرچند من بهعنوان یکی از بستگان، در نقش مدافع بودم، او به من گفت که برخی از پروندهها طبق دستور مقامات بالاتر فقط قابلمشاهده هستند و اجازهٔ عکسبرداری از آنها وجود ندارد. از او خواستم مبنای قانونی ارائه دهد. گفت چنین مبنایی وجود ندارد.
به بخش نظارت انضباطی دادگاه رفتم و فردی که ادعا میکرد قبلاً قاضی دادگاه کیفری بوده، مرا پذیرفت. ابتدا قول داد کمک کند تا از پروندهها کپی بگیریم. اما همین که شنید موضوع مربوط به فالون دافا است، حرفش را پس گرفت و گفت: «پروندههای فالون دافا اجازهٔ عکسبرداری ندارند!» وقتی از او مبنای قانونی خواستم، گفت این یک مسئلهٔ سیاسی است و شروع کرد به صحبت دربارهٔ موضوعات نامربوط.
درحالیکه افکار درست میفرستادم تا عناصر منفی پشت او را از بین ببرم، در چشمهایش نگاه کردم و گفتم: «ما باید از سیاستهای مکتوب پیروی کنیم، نه از حرفهایی که هر کسی میزند.»
آرام شد و گفت: «شما اهل دانش و پژوهش هستی و من بحث نمیکنم. وضعیت همین است و کاری از دست من برنمیآید.»
با وجود اینکه برای همسرم یک وکیل حقوقبشر استخدام کرده بودم، زمانی که دادگاه پرسید آیا نیاز به کمک حقوقی دولتی دارم، بازهم پاسخ مثبت دادم. میخواستم با این وکیل جدید صحبت کنم تا او نیز حقایق را بداند. وقتی با وکیلی به نام خانم «ما» صحبت کردم، صادقانه گفت: «من روی پروندههای مربوط به فالون دافا کار کردهام و میدانم تمرینکنندگان بیگناه هستند. اما جرئت نمیکنم این را در دادگاه بگویم.» توضیح دادم که از یک وکیل حقوقبشر دعوت کردهام تا صحبتهای اصلی را مطرح کند و وکیلش برای او دفاعیه بیگناهی ارائه دهد، و «ما» فقط لازم است که در دادگاه بگوید با او موافق است. او به علامت فهمیدن موضوع، سر تکان داد.
به این ترتیب، همسرم سه مدافع داشت، درحالیکه معمولاً به بیش از دو نفر اجازه داده نمیشود. اما نگران نبودم. اگر قاضی این موضوع را مطرح میکرد، قصد داشتم این فرصت را به وکیل «ما» بدهم، زیرا میخواستم او را نجات دهم. در طول جلسهٔ دادگاه، قاضی این موضوع را مطرح نکرد، احتمالاً به این دلیل که تمرینکنندهٔ دیگری که تحت آزار و شکنجه قرار گرفته بود هیچ مدافعی نداشت. در دادگاه، ما سه نفر همکاری بسیار خوبی داشتیم. وکیل حقوقبشر بیانیهٔ اصلی را ارائه داد و من مطالب حساستری را که احتمالاً به مذاق مسئولان خوش نیامد اضافه کردم. وکیل «ما» فقط لازم بود که بگوید: «من با دفاعیهٔ سایر مدافعان موافقم.»
آزادسازی دوبارهٔ همسرم
چند سال بعد، همسرم دوباره دستگیر شد. در آن زمان من نیز در خطر بودم و قصد داشتم مدتی از خانه دور بمانم. اما با خودم گفتم: «اگر از خانه دور بمانم، چگونه میتوانم همسرم را آزاد کنم یا با آزار و شکنجه مقابله کنم؟» بنابراین تصمیم گرفتم مستقیماً با وضعیت روبهرو شوم.
وقتی به ایستگاه پلیس رسیدم، گفتم: «میخواهم به خانه بروم، اما کلید ندارم. شنیدهام همسرم دستگیر شده و اینجا حبس است. میخواهم بدانم چرا دستگیر شده و همچنین باید کلیدها را از او بگیرم.» افسر نگهبان گفت افسر رسیدگیکننده یک ساعت دیگر برمیگردد و از من خواست که منتظر بمانم.
دو سه ساعت گذشت، اما آن افسر نیامد. افسر مسئول پرونده گفت افسر مسئولِ اموال توقیفی مست بود. سپس از من خواست که فردا دوباره به آنجا بروم. گفتم: «چند ساعت است که منتظرم. امشب کجا باید بمانم؟» گفت کاری از دستش برنمیآید. جلو خودش با شمارهٔ اضطراری پلیس (۱۱۰) تماس گرفتم. اپراتور گفت این موضوع را پیگیری خواهند کرد. به این ترتیب، کلیدها را دریافت کردم و به خانه برگشتم.
چند روز بعد با دو سند به ایستگاه پلیس رفتم. یکی اعلامیه شماره ۳۹ وزارت امنیت عمومی چین (سال ۲۰۰۰) بود که ۱۴ نوع سازمان فرقهای را فهرست کرده بود و فالون دافا در این فهرست نبود. دیگری اعلامیه شماره ۵۰ اداره کل مطبوعات و نشریات چین (سال ۲۰۱۱) بود که ممنوعیت کتابهای فالون دافا را لغو کرده بود. مسئول پذیرشِ حاضر در ایستگاه، از پذیرش این مدارک اجتناب کرد. با جدیت گفتم: «اینها مربوط به پروندهمان هستند، چون ثابت میکنند همسرم بیگناه است. این مدارک نشان میدهند اموال توقیفی از خانهٔ ما، داراییهای قانونی ما بودهاند.» پس از این حرف، مجبور شد آنها را بپذیرد.
در آن زمان، مطالب ارائهشده در تالار گفتگوی حقوقیِ تمرینکنندگان بسیار جامع و دقیق بود. با پیروی از نمونههای آن، از مأموران پلیس دخیل در این پرونده شکایت کردم. مدارک را به سیستم قضایی در سطوح ملی، استانی، شهری و ناحیهای، و همچنین به خود مأموران ارسال کردم. چند تماس تلفنی دریافت کردم. برخی ابراز همدلی کردند و برخی پیشنهاداتی ارائه دادند. هیچکس با من مخالفت نکرد. با پیشرفت پرونده، اسناد بیشتری برای نهادهای دولتی مربوطه ارسال کردم.
وقتی پرونده به دادستانی رسید، نزد افسر مسئول رفتم و درخواست کردم اموالی را که به پرونده مربوط نبود بازگرداند. او گفت همهٔ آنها مرتبط هستند و حاضر نشد هیچکدام را برگرداند. فهرست اموال توقیفی را خواستم، اما سعی کرد مرا سر بدواند. دوباره طبق مقررات دادستانی دربارهٔ شفافیت اطلاعات رسیدگی به پروندهها، درخواست را تکرار کردم. چاره دیگری نداشت و چند روز بعد رایانه، تلفن همراه و چند وسیلهٔ دیگر را برگرداند.
پس از دریافت حکم، دیدم نوشته شده که نشریات توسط خودِ متهم تهیه نشده است. بنابراین دوباره به ایستگاه پلیس رفتم و خواستم اقلامی که به پرونده مرتبط نیست، بازگردانده شود. افسر مسئول کاری انجام نداد؛ بنابراین به بخش رسیدگی به شکایات در ادارهٔ پلیس مراجعه کردم. آن بخش حمایت کرد، اما ایستگاه پلیس همچنان اقدامی نکرد.
وقتی دوباره به بخش شکایات رفتم، یکی از افسران گفت مدیر اداره و رئیس دفتر امنیت سیاسی در ساختمان دیگری جلسه دارند و پس از جلسه میآیند. شانگ، رئیس دفتر امنیت سیاسی، رفتاری خصمانه داشت و گفت تمام اموال تمرینکنندگان فالون دافا مرتبط با پرونده هستند. پرسیدم: «پرینتر ما چه ربطی به پرونده دارد؟» او نتوانست جواب دهد و خجالتزده شد.
لیو، معاون رئیس ایستگاه پلیس، گفت که میتوانیم با کمک دفتر شکایات، اموال را تحویل بگیریم. در آن زمان، همسرم نیز به خانه بازگشته بود و با هم رفتیم. لیو گفت نمیتواند کارتهای حافظهٔ میکرواسدی (نوعی کارت حافظهٔ بسیار کوچک که در گوشی موبایل، دوربین، دستگاههای ضبط و دستگاههای کوچک استفاده میشود) را که حاوی اطلاعات افشاگرانه علیه حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) است بازگرداند. گفتم میتوانیم دربارهٔ آن بعداً صحبت کنیم و لیو سایر اقلام را به خانهمان فرستاد.
ازآنجاکه اصرار داشتیم کتابهای فالون دافا را نیز پس بگیریم، ژانگ رئیس ایستگاه پلیس، درگیر موضوع شد. او گفت: «اسناد شما را خواندم و میدانم که حق با شماست. اما اگر کتابهای فالون دافا را به شما بدهم، شغلم را از دست میدهم.» او همچنین توضیح داد که در گذشته، در ایستگاههای پلیس دیگر چگونه به تمرینکنندگان کمک کرده است. گفتیم فعلاً ایرادی ندارد، اما ما از حقمان نمیگذریم. ژانگ خوشحال شد و وقتی خواستم کارتهای میکرو اسدی را پس بگیرم نیز موافقت کرد.
وقتی سایر تمرینکنندگان داستان مرا شنیدند، افکار درستشان قویتر شد. برخی توانستند اموال توقیفی خود، مانند سهچرخهها را پس بگیرند.
استیناف و دادخواهی
اگرچه همسرم به خانه بازگشت، اما پروندهٔ او همچنان مختومه نشد. من بهعنوان یکی از اعضای خانواده، برای دفاع از او درخواست دادم و قاضی آن را تأیید کرد. وقتی پرسید آیا نیاز به وکیل تسخیری داریم، گفتیم بله؛ زیرا میخواستیم وکلای بیشتری حقایق را بدانند.
من و همسرم تمام مواردی را که مسئولان در روند پرونده، قانون را نقض کرده بودند بررسی کردیم. اسناد لازم را تهیه و به دادگاه میانی ارائه کردیم. همچنین هنگامی که با قاضی ملاقات کردیم، حقایق مربوط به فالون دافا را برای او توضیح دادیم.
چند روز بعد، خانم دِنگ، وکیلی که از سوی ادارهٔ دادگستری معرفی شده بود، با ما تماس گرفت. او را در دفتر وکالتش ملاقات کردیم. گفت میداند مسئولان خطاهایی مرتکب شدهاند. از او تشکر و درخواست کردیم جلسهٔ علنی برای رسیدگی مرحلهٔ دوم برگزار شود. گفت این موضوع را با قاضی بررسی خواهد کرد. بازهم از او تشکر کردیم.
در زمان انتظار، همسرم مقالهای در مینگهویی خواند که توصیه کرده بود برای روشنگری درباره پروندههای آزار و شکنجه، نامه ارسال شود. بنابراین او نامهای نوشت و در آن، درخواست برگزاری جلسهٔ عمومی در مرحلهٔ دوم رسیدگی را مطرح کرد. در نامه، تمام موارد نقض قانون توسط مسئولان هنگام رسیدگی به پروندهٔ همسرم فهرست شده بود. من نیز اضافه کردم که تمرین دافا قانونی است و ممنوعیت کتابهای فالون دافا لغو شده است. حدود ۲۰۰ نسخه از این نامه را به نهادهای مختلف حکومتی ارسال و بازخوردهای مثبتی دریافت کردیم.
حدود یک ماه بعد، دِنگ گفت قاضی بارها خواستار ارائه دفاعیه شده است. گفتم نمیتوانیم این کار را انجام دهیم؛ در غیر این صورت، قاضی ممکن است جلسهٔ علنی را لغو کند و ما فرصت دفاع از همسرم را از دست بدهیم. چون دیدیم دنگ خیلی تحت فشار است، قراردادمان را با او فسخ کردیم و او نیز این تصمیم را درک کرد.
ادارهٔ دادگستری وکیل دیگری به نام خانم هان معرفی کرد. او دربارهٔ فالون دافا اطلاعی نداشت، اما مایل به شنیدن صحبتهای ما بود. بیش از دو ساعت صحبت کردیم؛ از جزئیات این پرونده تا کلیت آزار و شکنجه، از تفسیرهای قضاییِ خلاف قانون اساسیِ صادرشده از سوی دیوان عالی و دادستانی کل، تا اینکه چگونه مسئولان محلی در پروندههای مربوط به فالون دافا، قانون را نقض میکنند؛ از حمایت حزب کمونیست چین از دافا پیش از سال ۱۹۹۹، تا آزار و شکنجهٔ شدید در بیش از ۲۰ سال گذشته؛ از انقلاب فرهنگی و حادثه چهارم ژوئن۱۹۸۹ (کشتار میدان تیانآنمن)، تا پیامدهای جدی آزار و شکنجه بهدلیل باور، همه را توضیح دادیم.
هان مشغلهٔ زیادی داشت و گاهی افراد دیگری برای کمک نزد او میآمدند، اما گفتگو را ادامه دادیم. او مایل بود به ما کمک کند. بعدها، زمانی که تمرینکنندگان دیگری دستگیر شدند، او نیز برای کمک اعلام آمادگی و هزینهٔ اندکی دریافت کرد.
چند ماه تلاش کردیم تا جلسهٔ علنی برگزار شود، اما موفق نشدیم. یک روز قاضی تماس گرفت و گفت جلسهٔ دادرسی پایان یافته و اگر میخواهیم میتوانیم دادخواهی کنیم. تقاضای تجدیدنظر معمولاً رسیدگی به رأی صادرشده از دادگاه بدوی است، درحالیکه دادخواهی مربوط به رأی دادگاه مرحلهٔ دوم است (شکایت ویژه پس از پایان دو مرحلهٔ رسیدگی که توسط نهادهای بالاتر، دادستانی کل و ادارات دولتی باید به آن رسیدگی شود). هیچ تمرینکنندهای را نمیشناختیم که پیشتر چنین کاری انجام داده باشد.
پس از مشورت با تالار گفتگوی حقوقی تمرینکنندگان، آنها گفتند: هدف ما افشای آزار و شکنجه و مهمتر از آن، کمک به افراد بیشتر برای آگاهی از حقایق است. دادخواهی در مقایسه با تقاضای تجدیدنظر، محدودیتهای کمتری دارد و دست فرد برای اقدام، توضیح، ارسال مدارک و روشنگری بازتر است. در دادخواهی میتوانیم از جنبههای حقوقی، اجتماعی، اخلاقی و سایر جنبهها، حقیقت را روشن کنیم.
من با همکاری همسرم پیشنویس را تهیه کردیم. پس از بازبینیاش توسط تمرینکنندگان تالار گفتگوی حقوقی، آن را چاپ کردیم و به دادگاه میانی ارائه دادیم. همچنین افکار درست فرستادیم تا هر فردی که این مدارک را میخواند، حقیقت را درک کند و از انجام کارهای نادرست دست بکشد.
پس از ارائهٔ دادخواست، چند بار قاضی مسئولِ رسیدگی به پرونده تغییر کرد. در ظاهر اینطور بود که ما باید مدام مراجعه میکردیم، اما درواقع میدانستیم دلیلش این است که افراد بیشتری لازم است حقایق را بدانند. پس از یک سال، شخصی از دادگاه به من خبر داد که در جلسهٔ دادخواهی شرکت کنم.
با تمرینکنندگان تالار گفتگوی حقوقی مشورت کردیم و تمرینکنندگان توصیههایی ارائه دادند. چون نمیدانستیم روند چگونه خواهد بود، من و همسرم هر یک بیانیهای ۱۰صفحهای نوشتیم تا هر کدام بتوانیم بهطور مستقل از پرونده دفاع کنیم. سایر تمرینکنندگان را آگاه کردیم و آنها نیز قول دادند ما را با افکار درست حمایت کنند.
وقتی به جلسه رسیدیم، فهمیدیم پرونده از دست سه قاضی گذشته و دوباره به قاضی اولیه بازگردانده شده است، احتمالاً چون سایر قضات اسناد ما را خوانده بودند و دیگر تمایل نداشتند در آزار و شکنجه مشارکت کنند. قاضی میخواست فقط ما را از سرش باز کند و همزمان رسیدگی به پروندهٔ دیگری را نیز برنامهریزی کرده بود. اما ما تسلیم نشدیم.
وقتی دید چقدر آماده هستیم، غافلگیر شد. جلسه در یک ساعت پایان یافت. همسرم پرونده را جمعبندی کرد و نشان داد مسئولان در این روند، چگونه قانون را نقض کردهاند. سپس من شروع به خواندن دفاعیهام کردم. قاضی تلاش کرد صحبت مرا قطع کند، اما موفق نشد. توانستم کل بیانیه را بخوانم و از دادگاه میانی درخواست کردم برای این پرونده، جلسهٔ رسیدگی دیگری تعیین کند.
افکار تکمیلی
در این روند، چیزهای زیادی آموختم.
نخست اینکه تزکیهٔ استوار بسیار حیاتی و مهم است.
استاد بیان کردند:
«شما نمیتوانید تزکیه شخصیتان را زمین بگذارید. فرق نمیکند که چه کاری انجام میدهید، اینکه آشکارسازی حقایق باشد یا انجام پروژههایی که مربوط به اعتباربخشی دافا باشد، شما باید اول بهخوبی تزکیه کردن خودتان را در بالاترین جایگاه قرار دهید، آنوقت است که چیزهایی که شما انجام میدهید میتواند مقدستر باشد، زیرا آنگاه است که شما یک مرید دافا هستید، و به عنوان یک مرید درحال انجام اموری هستید که به فا اعتبار میبخشد.» (آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک ۲۰۰۷)
بهعنوان تمرینکنندگان ممکن است تواناییها و مهارتهایی داشته باشیم؛ اما بدون ایمان به استاد و دافا، بدون درک روشن از دافا، و بدون افکار درست قوی، کاری از پیش نخواهیم برد.
آن نکات کلیدی را بارها تمرین کرده بودم و حتی میتوانستم آنها را ازبر بیان کنم. اما در لحظات حساس، ذهنم خالی میشد. حتی اگر چیزی میگفتم، فاقد انرژیای بود که یک تمرینکننده باید داشته باشد.
دوم، ذهنیت خودنمایی میتواند بسیار آسیبزننده باشد.
استاد بیان کردند:
«در حال حاضر، خواه مریدان دافا به صورت گروهی به فا اعتبار میبخشند یا به صورت فردی حقیقت را آشکار میکنند، همه آنها چیزهایی هستند که دافا لازم میداند. تا زمانی که اصلاح فا آن را لازم بداند، باید آن را بهخوبی انجام دهید، و جایی برای بحث نیست. و بهخاطر نقشهایتان خودپسند و شیفته نشوید، و فکر نکنید که با بقیه فرق دارید. هر یک از شما، یک ذره هستید. و در چشم من هیچ کسی بهتر از هیچ کس دیگری نیست، چراکه همه شما را همزمان بیرون کشیدم. در ارتباط با مسئلهای بعضیها توانایی بیشتری دارند، دیگران در کار دیگری تواناترند، قطعاً نباید اجازه دهید افکارتان بر پایه این موضوع لگامگسیخته شوند. میگویید چنین تواناییهای بزرگی دارید، و غیره و غیره، ولی تمام آنها را فا به شما بخشید! در حقیقت، اگر نمیتوانستید به آن سطح از تواناییها برسید عملی نمیبود. اصلاح فا لازم میدانست که خرد شما به آن نقطه برسد، پس قطعاً نباید فکر کنید که خیلی لایق و توانمند هستید. بعضی از تمرینکنندگان میخواهند من تواناییها و مهارتهایشان را بازبینی کنم. ولی حقیقتش، چیزی که فکر میکنم این است که، همه آن چیزها را من دادم، پس نیازی به نگاه انداختن نیست.» (آموزش فا طی جشن فانوس سال ۲۰۰۳)
تمرینکنندگان فالون دافا انسانهای خوبی هستند. اگر آزار و شکنجه وجود نداشت، نیازی نبود این مقررات حقوقی را مطالعه کنیم، مگر آنکه شغلمان باشد. اما آزار و شکنجه رخ داده و هنوز ادامه دارد؛ پس چارهای نداریم.
برخی تمرینکنندگان که در این زمینهها تلاش و موفقیتهایی کسب کردهاند ممکن است مورد تحسین دیگران قرار گیرند. من همیشه به خودم یادآوری میکنم که تمام تواناییهایم از دافا و استاد است. هیچ دلیلی برای خودنمایی ندارم.
سوم، تکیه نکردن بر دیگران. مقابله با آزار و شکنجه فقط نیازمند قابلیت بیان خوب نیست، بلکه به شجاعتِ سخنگفتن و نوشتن نیز احتیاج دارد. برخی تمرینکنندگان میترسند و به دیگران تکیه میکنند.
اما استاد از هر تمرینکننده انتظار دارند که موفق شود. تکیه کردن ما بر دیگران، یا تکیه دیگران بر ما، درست نیست. وقتی به «انجام کارها» وابستگی پیدا کنیم و ذهنیت خودنمایی داشته باشیم، احتمال دارد در تزکیهٔ خودمان مشکل پیدا کنیم. وابستگی به متکی بودن نیز ممکن است بر سایر تمرینکنندگان تأثیر منفی بگذارد.
استاد بارها گفتهاند که باید ترس را رها کنیم. سال گذشته تمرینکنندهای در منطقهٔ مجاور دستگیر شد و آنجا از من خواستند کمک کنم. پیشنهاد کردم با دادستانی تماس بگیرند و بررسی کنند که آیا پرونده ارسال شده یا نه. اما آنها میخواستند من تماس بگیرم. فکر کردم و گفتم: «اگر نمیتوانید این تماس را بگیرید، پس من نمیتوانم به شما کمک کنم.»
برخی از تمرینکنندگان، در ابتدا درک نکردند. توضیح دادم که هر کدام از ما باید مسیر خود را بپیماییم. اگر بهدلیل ترس قادر نیستند این کار ساده را انجام دهند، یعنی باید در این زمینه پیشرفت کنند. تزکیهٔ خودمان مهمترین چیز است.
آخرین موضوع، مسئلهٔ استخدام وکلاست. سالها پیش برای مقابله با آزار و شکنجه، با وکلا ارتباط گرفتم. در سالهای اخیر، تعداد کمی از وکلا حاضرند برای تمرینکنندگان لایحهٔ بیگناهی ارائه دهند، چون تحت فشار قرار میگیرند.
دلیل دیگر این است که برخی تمرینکنندگان این وکلا را بهشیوهای میستایند و تحسین میکنند که مربوط به فرهنگ حزب کمونیست چین است. این کار ممکن است آنها را در مسیر اشتباه قرار دهد. علاوهبر این، پروندههای آزار و شکنجه در سراسر کشور بسیار زیاد است و این وکلا ممکن است بسیار مشغول باشند.
میدانستم باید بهدنبال وکلای محلی برویم و به آنها فرصت بدهیم تا از دافا دفاع کنند. با گفتن حقایق میتوانیم آنها را نجات دهیم، محیط محلی را بهبود بخشیم، و باعث شویم که تعداد بیشتری از وکلا حاضر شوند برای تمرینکنندگان دفاعیه بیگناهی ارائه دهند. وکلای محلی دسترسی آسانتری دارند و هزینهٔ آنها کمتر است.
در هر دو بار دستگیری همسرم، با وکلای محلی تماس گرفتم و کار دشواری نبود. آنها منتظر نجات یافتن هستند. بار دوم که همسرم دستگیر شد، بیش از ۲۰ وکیل حاضر به کمک بودند. بالاترین هزینه فقط ۱۰هزار یوان (حدود ۱۴۰۰ دلار آمریکا) بود و برخی کمتر از نصف این مبلغ درخواست کردند.
هنگام نوشتن این مقاله نیز با مداخله روبهرو شدم. درکم این است که، در هر شرایطی، باید کاری را که لازم است، انجام دهیم، زیرا دلیل بودنمان در این جهان همین است.
(پایان)
(مقاله منتخب برای بیستودومین کنفرانس فای چین در وبسایت مینگهویی)
کپیرایت ©️ ٢٠٢٥-١٩٩٩ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.