(Minghui.org) درود، استاد! درود، تمرین‌کنندگان!

‏من امسال ۴۰ساله هستم. در سال ۲۰۰۱، زمانی ‌که دانش‌آموز سال ‌اول دبیرستان بودم، خوش‌شانس بودم که تزکیه در فالون دافا را آغاز کردم. اما در سال ۲۰۰۵، در نیمه سال‌دوم دانشگاه، تزکیه را رها کردم. ۱۷ سالِ بعدی را به بطالت گذراندم و تازه در سال ۲۰۲۳، دوباره به مسیر تزکیه بازگشتم.

‏ صمیمانه از استاد نیک‌خواه‌مان سپاسگزارم که یک ‌بار دیگر فرصت تزکیه را به من عطا کردند. آنچه در ادامه می‌آید تجربیات تزکیه‌ام است.

کسب فا

وقتی در مدرسه راهنمایی بودم هیچ علاقه‌ای به درس ‌خواندن نداشتم. فقط به ورزش و بازی‌ علاقه داشتم و به‌ویژه به یکی از بازی‌های محبوب آن زمان شدیداً دلبسته بودم. آن موقع اگر پیش از خواب بازی نمی‌کردم، احساس می‌کردم چیزی کم است. بیشترین جمله‌ای که والدینم به من می‌گفتند این بود: «برو کتاب بخوان. کمی فا را مطالعه کن.»

‏پس از پایان مدرسه راهنمایی تصمیم گرفتم تکواندو را به‌عنوان مسیر حرفه‌ای آینده‌ام دنبال کنم، بنابراین یک دبیرستان فنی‌حرفه‌ای را انتخاب کردم که کلاس‌های ‌مطالعه اجباری (در این کلاس‌ها، دانش‌آموزان باید بدون حضور معلم در کلاس بمانند و درس بخوانند) بعدازظهر نداشت. وقتی ثبت‌نام کردم، فالون گونگ یکی از فعالیت‌های فوق‌برنامه مدرسه بود. در آن زمان نمی‌توانستم توضیح دهم چرا، اما به‌شکلی ‌توضیح‌ناپذیر جذب آن شدم و از میان تعداد زیادی باشگاه، فالون گونگ را انتخاب کردم.

‏هرگز به کتاب‌ علاقه‌ای نداشتم، اما به‌طرزی عجیب واقعاً می‌خواستم کتاب‌های فالون دافا را بخوانم. به یک کتاب‌فروشی نزدیک رفتم و نسخه‌ای از جوآن فالون و سایر سخنرانی‌های استاد را خریدم، حتی پیش از آنکه معلم مدرسه که فالون دافا را تمرین می‌کرد به من بگوید که باید آموزه‌ها را مطالعه کنم. این‌گونه بود که طی سه سالِ دبیرستان، دافا را تمرین کردم.

برای اینکه بتوانم فا را بیشتر مطالعه کنم، علاوه‌بر خواندن کتاب‌ها در اوقات فراغتم، در مسیر دو‌ساعته رفت‌و‌برگشت به مدرسه، به سخنرانی‌های صوتی استاد در گوانگجو گوش می‌دادم. در آن دوران فهمیدم که تزکیه روند ازبین‌بردن وابستگی‌هاست و اینکه تزکیه‌کنندگان باید در هر شرایطی، انسان‌های خوبی باشند. ازآنجاکه دانش‌آموز بودم، باید در تحصیلم عملکرد خوبی می‌داشتم؛ بنابراین بازی‌ها را کنار گذاشتم، روی درس‌هایم متمرکز شدم، همیشه شاگرد اول کلاس بودم و به دانش‌آموزی نمونه تبدیل شدم.

‏پیش‌تر با برادرم که دو سال از من بزرگ‌تر است، بر سر استفاده از کامپیوتر جر‌وبحث می‌کردم. پس از اینکه تمرین‌ فالون گونگ را آغاز کردم، یاد گرفتم سازش کنم و روابطمان بهتر شد.

‏پس از دبیرستان، در دانشگاهی در استان چونگ‌چئونگ جنوبی پذیرفته شدم و به محل تمرین نزدیک دانشگاه می‌رفتم، جایی ‌که همراه سایر تمرین‌کنندگان فا را مطالعه می‌کردیم و تمرینات را انجام می‌دادیم. آخرهفته‌ها در فعالیت‌های مختلف روشنگری حقیقت شرکت می‌کردم، مانند توزیع بروشور‌ها، کمک به آزادسازیِ تمرین‌کنندگان چینیِ دستگیرشده و شرکت در بازآفرینی صحنه شکنجه. آن دوره گرچه کوتاه بود، برایم بسیار ارزشمند بود.

‏اما با دیدگاهی محدود به دنیا نگاه می‌کردم و ذهنیت افراطیِ سیاه‌وسفید داشتم و به‌نظر می‌رسید که دافا را صرفاً یک راه یا مسیر کوچک تلقی می‌کنم. اگر فقط یک قسمت از یک سریال تلویزیونی را تماشا می‌کردم، احساس می‌کردم از وضعیت یک تزکیه‌کننده منحرف شده‌ام، افکار درستم تضعیف و احساس گناه شدیدی در من ایجاد می‌شد.

‏تیم فوتبال کره جنوبی در جام جهانی ۲۰۰۲، به جمع چهار تیم برتر راه یافت. من تماشای تلویزیون و احساس شادی درصورت پیروزی را وابستگی تلقی می‌کردم، بنابراین جام جهانی را تماشا نکردم.

‏در آن زمان، اشتباهاً گمان می‌کردم که سطح تزکیه‌ام به جایگاه بسیار بالایی رسیده و حتی اندکی ازخودراضی شده بودم.

بازگشت به وضعیت یک انسان عادی

‏پس از اینکه وارد دانشگاه شدم، با مانع سختی در مسیر تزکیه مواجه شدم: خلأ و تنهاییِ پس از سستی در تزکیه، و همچنین مسئله پیشِ‌‌رو درباره اعزام به خدمت سربازی. کلاس‌های دانشگاه برنامه‌های انعطاف‌پذیری دارند و زمان آزاد زیادی در اختیار فرد می‌گذارند، اما من از این زمان به‌درستی استفاده نمی‌کردم. درنتیجه، وقتِ آزادم به چالشی عظیم برایم تبدیل شد؛ آن برایم دردسری بزرگ شد و باعث شد بیشتر دچار سستی شوم.

وقتی متوجه شدم سستی کرده‌ام، احساس خلأ و تنهاییِ شدیدی در درونم پدیدار شد. به‌تدریج منفعل شدم و حتی احساس می‌کردم دیگر شایستگیِ تزکیه را ندارم. اغلب به یکی از تمرین‌کنندگان می‌گفتم که احساس می‌کنم دیگر لایقِ تزکیه نیستم.

‏اواخر سال ۲۰۰۵، نشسته بودم و غروب خورشید را تماشا می‌کردم و احساس می‌کردم تزکیه بی‌اندازه دشوار است. آرزو داشتم مانند دوستانم بی‌خیال و آسوده باشم و از زندگی لذت ببرم.

‏ لحظه‌ پذیرفتن آن فکر را هنوز به‌خاطر دارم. نظم و ترتیبِ نیروهای کهن کاملاً آشکار بود، اما در مطالعه فا سست شده بودم و برای رد کردن آن فکر، به اندازه کافی افکار درست نداشتم.

‏بعدها برای آمادگی اعزام به خدمت سربازی، از دانشگاه مرخصی گرفتم و به‌تدریج از تزکیه دور شدم و در خمره رنگرزی بزرگ زندگی دنیوی غرق شدم. بدون حسِ انضباطِ شخصی، به‌اشتباه تصور می‌کردم زندگی آسان و بی‌دغدغه است و خودخواهی و ترس از مورد سوءاستفاده قرار گرفتن در من افزایش یافت.

‏پیشرفـت در تزکیه واقعاً دشوار است، اما سقوط می‌تواند در یک لحظه رخ دهد.

‏در ماه‌هایی که پیش از اعزام به خدمت، به‌دنبال کار پاره‌وقت بودم تا کمی پول توجیبی به‌ دست آورم، فقط مشاغلی موجود بود که حداقل تعهد شش‌ماهه می‌خواستند. من دروغ گفتم و اظهار کردم که می‌توانم شش ماه کار کنم، اما روزی که حقوق ماهِ سوم را گرفتم، مرتکب اشتباه بزرگی شدم: بی‌اینکه حرفی بزنم استعفا دادم و حتی به رئیسم نیز اطلاع ندادم.

‏عقوبت به‌سرعت فرارسید. یک ‌شب دچار معده‌درد شدم؛ هر سه ثانیه یک ‌بار دردهای تیرکشنده و شدیدی داشتم. این وضعیت تا سپیده‌دم روز بعد ادامه داشت. وقتی درد ‌تحمل‌ناپذیر شد، می‌خواستم از استاد کمک بخواهم، اما بسیار خجالت می‌کشیدم. درعوض، به اورژانس رفتم و تشخیص‌شان آپاندیسیت حاد بود. بلافاصله عمل جراحی انجام شد. این نخستین بار بود که در زندگی‌ام، در بیمارستان بستری می‌شدم.

اعتیاد به سفته‌بازی در بازار سهام

‏پس از اتمام سربازی، به‌دنبال شهرت، ثروت و شهوت رفتم. میلم به سود و منفعت پیوسته قوی‌تر و قوی‌تر می‌شد و حقوقم دیگر به‌تنهایی پاسخگوی خواسته‌هایم نبود، بنابراین شروع به سرمایه‌گذاری در بازار سهام کردم.

‏سهام به بخش فوق‌العاده مهمی از زندگی‌ام تبدیل شد؛ تقریباً نمی‌توانستم جلو خودم را بگیرم که بازار را بررسی نکنم. اما هر بار که خریدوفروش می‌کردم، ضرر می‌کردم. می‌خواستم اصل پولم را جبران کنم، اما بیشتر در باتلاق فرو می‌رفتم.

‏هرچه می‌گذشت به‌طور فزاینده‌ای حریص‌تر می‌شدم. تحت ‌فشار و به‌دلیل ضررهای مکرر، به‌دنبال سهام پرریسک و پربازده رفتم. درنهایت تمام پس‌اندازها و وام‌هایم را روی یک سهم زیست‌فناوری سرمایه‌گذاری کردم که شایعه شده بود مراحل پایانی کارآزمایی بالینیِ فاز 3 برای داروی دیابت را طی می‌کند. اما واقعیت سخت بود. پس از انتشار خبر شکست کارآزمایی، قیمت سهام طی دو روز بعد به‌شدت سقوط کرد. به‌دلیل کمبود وجه تضمین، مجبور به فروش اجباری شدم. این مرا تا آستانه ورشکستگی بُرد.

کاملاً ویران شده بودم و حتی به این فکر می‌کردم که از یک خودرو درحال حرکت بیرون بپرم. اما درنهایت مقابل والدینم زانو زدم، به گریه افتادم و التماس کردم که با وثیقه‌گذاشتنِ خانه‌شان، برایم پول قرض بگیرند. این کار فقط در حدی مرا از ورشکستگی نجات می‌داد.

‏بعد از آن، هرگاه برای خوابیدن دراز می‌کشیدم و چشمانم را می‌بستم، بدهی‌هایم و نیز رهنِ خانه والدینم را به یاد می‌آوردم. این فشار برایم درد و رنج عظیمی ایجاد می‌کرد.

‏بعدها با چیزی حتی بدتر از سهام روبه‌رو شدم: ارز دیجیتال (بیت‌کوین). بازار سهام زمان باز و بسته‌شدن دارد، اما بازار ارز دیجیتال ۲۴ساعته فعال است و نوسانات قیمتی شدید دارد.

‏تمام باقی‌مانده پولم را به ارز دیجیتال منتقل کردم. ابتدا، به‌طرزی شگفت‌آور ۳۰ برابر سرمایه اولیه‌ام سود کردم و فوراً بدهی‌های والدینم را پرداخت کردم. پس از آن، حرص دوباره سر برآورد. آن فکر ابتدایی که «به‌محض پرداخت بدهی‌ها راضی خواهم شد» ناپدید شد.

‏تقریباً یک‌میلیارد وونِ کره جنوبی در اختیار داشتم و ذهنم آکنده بود از افکار طمع‌آلودی مانند: «اگر یک ‌بار دیگر دو برابر شود، دومیلیارد وون خواهم داشت و بعد می‌توانم مرخصی بگیرم و دور دنیا سفر کنم.» کاملاً توصیه اطرافیانم را که می‌گفتند «همین‌جا تمامش کن»، نادیده می‌گرفتم.

‏استاد بیان کردند:

«اما هرچه بهتر زندگی کنند، ممکن است خودخواه‌تر و حریص‌تر شوند و در این صورت از سرشت جهان دورتر می‌شوند و به‌سمت نابودی و تباهی می‌روند.» (سخنرانی سوم، جوآن فالون)

‏درنهایت با سقوط بازار، همه‌چیز را از دست دادم. حتی از روی ‌حماقت، دوباره از حساب بیش‌برداشت (حساب دارای امکان برداشتِ اضافه بر موجودی) استفاده کردم و درنهایت دوباره بدهکار شدم.

بازگشت به تزکیه

‏بدتر از آن، تشخیص دادند که دچار فتق دیسک گردن هستم و باید بستری شوم. این موضوع مرا در یأس فرو برد. آیا مقدر بود که برای همیشه این‌گونه زندگی کنم؟ احساس خلأ عمیقی درباره زندگی داشتم و متوجه شدم که همه این‌ها نتیجه طمعِ خودم است.

‏در ناامیدی‌ام، فالون گونگ را که در گذشته تمرین کرده بودم به‌یاد آوردم و یقین داشتم که تزکیه راه درست است. درواقع، در سال ۲۰۱۰ تلاش کرده بودم که تزکیه را از سر بگیرم، اما به اندازه کافی افکار درست نداشتم و کمتر از یک ماه بعد رهایش کردم. این بار متفاوت بود. ازآنجاکه تجربه‌های بسیار زیادی کسب کرده بودم، ناپایداری و توخالی‌بودنِ زندگی در قلبم نقش بسته بود و همین سبب شد ارزشمندیِ دافا را حتی بیشتر درک کنم.

‏به‌طور اتفاقی به وب‌سایت مینگهویی رفتم و مقاله جدید استاد با عنوان «تزکیه در دافا جدی است» را دیدم که در سپتامبر۲۰۲۳ منتشر شده بود و قسمت‌های ذیل از فا به‌طور خاصی مرا تحت‌ تأثیر قرار داد:

‏«شما توانستید در ابتدا وارد تزکیۀ دافا شوید زیرا با زندگی‌تان قراردادی را امضا کردید. بدون توجه به سن‌تان یا اینکه چه مدت پیش بوده است، بستن عهد جدی است. به‌‌عبارت دیگر، افرادی که می‌گویند دیگر تزکیه نمی‌کنند، خواه در آن اوایل از دافا جدا شده باشند یا این اواخر، شما هنوز باید به عهد خود عمل کنید، خواه تزکیه کنید یا نکنید.»

‏«در خصوص این افراد، استاد از روی نیک‌خواهی یکبار دیگر و برای آخرین بار این فا را برای شما تشریح می‌کند. مراقب خودتان باشید و مسیری را انتخاب کنید که به نفع‌تان است!» («تزکیه در دافا جدی است»)

‏عبارتِ «مراقب خودتان باشید و مسیری را انتخاب کنید که به نفع‌تان است!» تأثیر عمیقی بر من گذاشت. می‌دانستم استاد نیک‌خواه درحال یادآوری به من؛ این شاگرد گم‌گشته و نادان؛ هستند که هنوز فرصت تزکیه دارم.

مصمم شدم به مسیر تزکیه بازگردم.

‏به‌مدت یک ماه به سخنرانی‌های فا در گوانگجو گوش ‌دادم و تمرینات را به‌تنهایی انجام ‌دادم. پس از آن، یک محل تمرین نزدیک پیدا کردم و به جلسات مطالعه گروهی فا پیوستم.

‏اگرچه در مقطعی، تزکیه را رها کرده بودم، اما به‌خوبی می‌دانستم دلیلش این بود که خودم به اندازه کافی خوب عمل نکرده بودم. دافا و استاد کاملاً درست و راستین بودند و من همیشه به دافا و استاد احترام گذاشته‌ام. هیچ‌یک از کتاب‌ها یا مطالب دافا را دور نینداخته بودم؛ آن‌ها را مرتب در قفسه کتابم نگه داشته بودم. فکر می‌کنم همین موضوع بود که سبب شد بتوانم به تزکیه بازگردم.

‏بعد از آغاز دوباره تزکیه، با مطالعه فا و انجام تمرینات، دوباره به آرامش درونی و بدنی سالم ‌دست یافتم.

‏من در دوران نوجوانی تزکیه کرده بودم. در آن زمان، سالم بودم و هیچ‌گونه ناراحتی جسمی نداشتم. اما اکنون به‌عنوان یک بزرگسال که بار کارما را بر دوش داشت، درحالی‌که بیماری‌هایی مانند فتق دیسک گردن و التهاب مکرر لوزه‌ها ناپدید شدند، می‌توانستم به‌وضوح تغییرات در بدنم را حس کنم.

رهاکردن اعتیاد به سهام و ارز دیجیتال

‏من تقریباً هیچ‌گاه سفته‌بازی را کنار نگذاشته بودم. پس از آغاز دوباره تزکیه، با اینکه تمام تلاشم را برای مطالعه فا و انجام تمرینات می‌کردم، رهاکردن وابستگی‌ام به ارز دیجیتال و سهام برایم دشوار بود. کنارگذاشتن کامل آن‌ها همچون آزمون مرگ‌ و زندگی بود.

شروع کردم به بهانه آوردن برای خودم، درحالی‌که فکر می‌کردم: «تا زمانی‌ که خرید و فروش را این‌قدر زیاد انجام ندهم و خیلی وسوسه نشوم، آیا این نوعی خودکنترلی نیست؟ اگر همین حالا بتوانم کاملاً رهایش کنم، آیا موجودی الهی نخواهم شد؟»

‏دفعات معاملاتم را ده ‌برابر کمتر کرده بودم، اما به‌طور کامل آن ترک نکرده بودم. پس از آن، ارزش دارایی‌هایم به‌آرامی بهبود یافت و تقریباً به اندازه‌ای رسید که می‌توانست همه بدهی‌هایم را پوشش دهد.

‏بااین‌حال، بهانه ظاهراً موجهِ دیگری برای افکار طمع‌آلودم پیدا کردم: «اگر همین حالا بفروشم، چیزی برایم نمی‌ماند. صبر می‌کنم تا کمی بالاتر برود و بعد می‌فروشم تا بتوانم سر‌و‌سامانی بگیرم، خانه‌ای بخرم و زندگی عادی‌ای داشته باشم.»

‏هشت ماه بود که دوباره تزکیه را از سر گرفته بودم، اما هنوز آن گامِ مهم را برنداشته بودم و قلبم همچنان درگیر و ناآرام بود.

یک روز، پس از بازگشت به خانه از مطالعه گروهی فا، وب‌سایت مینگهویی را باز کردم و مقاله‌ای را دیدم با عنوان «خطرات ارزهای دیجیتال برای جامعه ما». همین‌ که عنوان را خواندم، احساس کردم گویی خنجری به قلبم فرو رفت و قلبم به‌شدت شروع به تپیدن کرد. در اصل، اطلاعیه‌ای توسط هیئت تحریریه مینگهویی در ۵ژوئیه۲۰۱۸ منتشر شده بود. احساس کردم این نیز یادآوریِ نهاییِ استاد نیک‌خواه است، که به من فرصت می‌دهد انتخاب کنم آیا می‌خواهم تزکیه‌کننده‌ای واقعی باشم یا نه.

در آن اطلاعیه گفته شده بود که مریدان دافا نباید در چنین فعالیت‌هایی شرکت کنند و کسانی که این اطلاعیه را نقض کنند، درحال خراب کردن فا هستند.

‏وقتی سرانجام مصمم شدم ارز دیجیتال را رها کنم، احساس سوزشی در سراسر بدنم داشتم، گویی آن وابستگی در آخرین دست‌وپا زدن خود برای جلوگیری از نابودشدن بود. آن شب مدت زیادی فکر کردم و سرانجام، پیش از خواب، مصمم شدم که کاملاً معامله ارز دیجیتال را کنار بگذارم.

‏بااین‌حال، این تصمیم برای رهاکردن، بیشتر به‌دلیل دیدن هشدار «نباید شرکت کنند» بود، نه به‌خاطر اینکه واقعاً وابستگی‌ام به سود و منفعت را ازبین برده باشم.

‏کار من شامل تحقیق درباره صنعت نیمه‌رسانا و روندهای شرکت‌هاست. بررسی عملکرد شرکت‌ها و نوسانات قیمت سهام بخشی از کار روزانه من است، بنابراین سهام همچنان مرتب در دید من قرار داشت. حدود دو ماه بعد، اراده‌ام برای کنارگذاشتن ارز دیجیتال شروع به متزلزل‌شدن کرد و وقتی قیمت سهام را می‌دیدم دوباره وسوسه می‌شدم.

‏بیش از ۱۰ سال در یک شرکت بزرگ کار کرده بودم، اما تقریباً هیچ پس‌اندازی نداشتم و هنوز در یک اتاق کوچک اجاره‌ای زندگی می‌کردم. فکر می‌کردم نباید این‌گونه زندگی کنم: «تزکیه‌کنندگان باید با واقعیات جامعه عادی نیز سازگار باشند. اگر خیلی فقیر باشم، دیگران درک اشتباهی درباره دافا خواهند داشت. شاید باید پول بیشتری پس‌انداز کنم.»

‏فکر کردم: «اگر پول قرض نگیرم، طمع نکنم و فقط با پول خودم در شرکت‌هایی سرمایه‌گذاری کنم که برای جامعه ارزش خلق می‌کنند، دیگر نباید مشکلی وجود داشته باشد، درست است؟» بنابراین دوباره شروع کردم به بررسی سهام.

‏می‌دانستم این کار درست نیست، اما درعین‌حال به نگاه‌کردن به قیمت سهام ادامه دادم، تا اینکه یک ‌بار دیگر استادِ نیک‌خواه در رؤیا مرا بیدار کردند.

‏در خواب، بازار سهام درحال جهش بود. با خودم گفتم: «اوه، باید آن سهم را می‌خریدم. چرا نخریدم؟» پس آن سهم را خریدم. وقتی قیمت بالا رفت، موجی از هیجان در من ایجاد شد: «درست است، همین را باید می‌خریدم!» اما در همان لحظه شادی، ناگهان همه‌چیز فرو ریخت و ناپدید شد.

‏در یک جلسه مطالعه گروهی فا، تمرین‌کننده‌ای گفت: «… آن باید از منظر فا به‌روشنی درک شود.» این عبارت عمیقاً در من طنین انداخت. فهمیدم که تمام منافع مادی درواقع ازطریق تقوای فرد به‌دست می‌آید. اگر سهامم را به قیمت بالا می‌فروختم، ناگزیر شخص دیگری باید آن را می‌خرید. این فکر باعث شد احساس کنم این کار فضیلت‌مندانه نیست، بنابراین همه سهامم را فروختم و کاملاً از بازار سهام خارج شدم.

‏چند روز بعد، به‌دلیل اخبار مثبت، قیمت سهام تا حد مجاز روزانه بالا رفت، اما نخستین فکری که به ذهنم رسید این بود: «عالی شد که قبل از این فروختم. وگرنه تقوای ارزشمندم را با پول معاوضه کرده بودم.» پس از آنکه اصول فا را واقعاً درک کردم، سرانجام وابستگی‌ام به سهام، ارزهای دیجیتال و سایر شکل‌های سود و منفعت را رها کردم.

قدردانی از محیط تزکیه گروهی

‏استاد بیان کردند:

‏«يک شخص شبيه يک ظرف است و او آن چيزی است كه حاوی آن است.» («در فا ذوب شوید»، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)

معنای این بخش از فا را درک می‌کنم. من هر روز در محیط کار با انواع‌واقسام چیزهای دنیوی احاطه می‌شوم، بنابراین حفظ ذهنی درست آسان نیست. مطالعه فا و انجام تمرینات در کنار یکدیگر، برایم بسیار ارزشمند است، به‌ویژه مطالعه گروهی فا که دو بار در هفته برگزار می‌شود.

‏گاهی پس از پایان کار، احساس خستگی می‌کنم و می‌خواهم استراحت کنم. اما همیشه به خودم می‌گویم: «حتی اگر کارد را روی گلویم بگذارند، باید برای مطالعه فا بروم.» زمانی ‌که این فکر قاطعانه باشد، مزاحمت‌های ذهنی ناپدید می‌شوند. گاهی کمی پیش از خروج از خانه، معده‌ام درد می‌گیرد، اما وقتی به محل مطالعه فا می‌رسم فوراً درد ناپدید می‌شود. چنین چیزی چندین بار اتفاق افتاده است.

‏ اغلب آخرهفته‌ها و تعطیلات را صرف ترویج فا و روشنگری حقیقت می‌کنم. امیدوارم بتوانم هرچند اندک، در تلاش کلی سهمی داشته باشم.

‏استاد قلب مرا دیدند و شرایطی فراهم کردند تا در مدت کوتاهی در چند پروژه شرکت کنم، ازجمله روشنگری حقیقت برای گردشگران یک کشتی تفریحی چینی، مجری‌گری در نمایش فیلم نامه‌ای از ماسانجیا، کار به‌عنوان نگهبان اتوبوس و عضو کارکنان در طول اجراهای شن یون، و مصاحبه شدن در یک رویداد «۲۰ژوئیه».

‏هریک از این فعالیت‌ها شامل عناصری از تزکیه بود: برخی به من کمک کردند بر ترس غلبه کنم، برخی به من آموختند که از بی‌میلی رها شوم، و برخی صبر را به من یاد دادند. هر لحظه روندی از تزکیه بود و تجربیات ارزشمندی ازطریق این فعالیت‌ها به‌دست آوردم.

کلام آخر

‏سه سال است که به تزکیه بازگشته‌ام، اما هنوز وابستگی‌های زیادی دارم، مانند وابستگی به خودنمایی، وابستگی به راحتی، شهوت، شادی، و رنجش، و نیز بسیاری از عقاید و تصورات بشری. با وجود این، مایل هستم تجربیات گذشته‌ام را با تمرین‌کنندگان در میان بگذارم، به این امید که ازطریق این تبادل تجربه، کسانی که هنوز وابستگی‌شان به سهام، ارزهای دیجیتال و سایر دارایی‌ها را رها نکرده‌اند، همچنین کسانی که تزکیه را رها کرده‌اند، بتوانند به دافا بازگردند. اگر این کار بتواند به‌نحوی به کسی کمک کند، خوشحال خواهم شد.

‏زمان به‌سرعت می‌گذرد و این موضوع مرا مضطرب می‌کند. در قبال اشتباهاتی که مرتکب شده‌ام احساس گناه می‌کنم و از زمانی ‌که تلف کرده‌ام پشیمانم؛ اما می‌دانم که این‌ها نیز وابستگی‌هایی بشری هستند که باید رهایشان کنم.

‏استاد بیان کردند:

‏«البته این تعهد هنوز به پایان نرسیده است، اصلاح فا به پایان نرسیده است، بنابراین هنوز برای شما فرصتی وجود دارد که دوباره به‌خوبی عمل کنید. در واقع، تا آنجایی که هنوز یک روز باقی مانده باشد که شکنجه و آزار پایان یابد، آن روز یک فرصت است.» ‏(سفر به شمال آمریکا برای آموزش فا)

‏هر روز را با قلبی آکنده از قدردانی سپری می‌کنم و تلاش خواهم کرد باقی‌مانده مسیر تزکیه را به‌خوبی طی کنم.

‏متشکرم استاد. متشکرم تمرین‌کنندگان.

‏هه‌شی

‏(ارائه‌شده در کنفرانس تبادل تجربه تزکیه فالون دافای کره جنوبی ۲۰۲۵)