(Minghui.org) من در شهری کوچک در شمالشرقی چین زندگی میکنم و در آوریل۱۹۹۷، تمرین فالون دافا را آغاز کردم. اگرچه همسرم تزکیه نمیکند، اما در مسیر تزکیهام، از من حمایت میکند.
هر روز طبق برنامهای منظم عمل میکنم، بنابراین هر کاری که در طول ۲۴ ساعت شبانهروز انجام میدهم، اساساً ثابت است. ساعت ۳:۱۰ صبح بیدار میشوم تا تمرینات را انجام دهم و افکار درست بفرستم. سپس از ساعت ۷ تا ۸:۳۰ صبح، یک سخنرانی از کتاب جوآن فالون را مطالعه میکنم. بعد از آن بیرون میروم تا حدود دو ساعت حقیقت را روشن کنم. بعدازظهر، دو سخنرانی دیگر از کتاب جوآن فالون را مطالعه میکنم و سپس ساعت ۳ بعدازظهر، دوباره برای دو ساعت روشنگری حقیقت بیرون میروم.
همسرم هر روز سر کار میرود، بنابراین انجام تمام کارهای خانه ازجمله خرید، آشپزی و تمیز کردن آشپزخانه برعهده من است. انجام درست این کارها زمان زیادی میبرد. در گذشته، تلاش چندانی صرفشان نمیکردم. فکر میکردم این کارها وقت زیادی را هدر میدهند و ارزشش را ندارند، بنابراین همسرم همیشه شکایت میکرد که در انجام کارهای خانه مسئولیتپذیر نیستم.
بعدها فهمیدم که این کارها بازتابی از وضعیت تزکیهام هستند و باید آنها را جدی بگیرم. باید به امور جزئی زندگی روزمره، ازجمله هر فکر و هر جملهای که دیگران میگویند، با افکار درست نگاه کنم و خودم را براساس فا اصلاح کنم. در این خانه، فقط من و همسرم زندگی میکنیم، پس اگر همسرم به من بازخورد ندهد، چگونه میتوانم تزکیه کنم و چگونه میتوانم وابستگیهای خودم را ببینم؟ پس از درک این موضوع، تمام تلاشم را کردم که بهتر عمل کنم و انجام درست کارهای خانه را بخشی از تزکیهام در نظر بگیرم.
مایلم چند موقعیتی را که هنگام انجام سه کار، با آنها روبهرو شدهام، بهاشتراک بگذارم.
مطالعه فا
من معمولاً بیش از چهار ساعت در روز، فا را مطالعه میکنم. عمدتاً فا، معمولاً سه سخنرانی از کتاب جوآن فالون، را هر روز از بر میکنم. سالهاست که به این روش عمل کردهام. معمولاً نیازی نیست به کتاب نگاه کنم، فقط وقتی درباره یک کلمه، عبارت یا جملهای مطمئن نباشم، کتاب را باز میکنم. از سال ۲۰۰۱، ازبر کردن فا را شروع کردهام. اولین بار که کتاب جوآن فالون را از بر کردم، هفت ماه طول کشید. از آن زمان، بهطور مستمر به ازبر کردن فا ادامه دادهام.
ازبر کردن فا تنها یکی از روشهای مطالعه فا است، اما صرفنظر از اینکه چقدر مطالب فا برایم آشنا باشد یا چقدر روان آن را از بر کنم، این لزوماً بهمعنای خوب مطالعه کردن فا نیست. باید به حالتی برسم که فا را با ذهنی آرام مطالعه کنم، بهگونهای که هر کلمه وارد قلبم شود. اگر به این حالت نرسم، حتی اگر آن فا برایم بسیار آشنا باشد، بازهم بیفایده است، زیرا واقعاً فا را کسب نکردهام.
رسیدن به این حالت دشوار بوده است. مادامی که مصمم باشم، میتوانم جوآن فالون را از بر کنم. اما وقتی در ازبر کردن این کتاب، احساس میکنم مطالب برایم خیلی آشنا هستند، بازهم ممکن است با مشکل ازدست دادن تمرکز و توجه هنگام مطالعه فا روبهرو شوم. این درواقع موضوعی در این خصوص است که آیا قلبم را واقعاً روی این کار گذاشتهام یا نه. البته، ازبر کردن فا مزایای خاص خود را دارد. هرجا که باشم مادامی که وقت داشته باشم، میتوانم فا را مطالعه کنم.
این موضوع بهویژه زمانی صادق بود که بهطور غیرقانونی بازداشت شدم و تحت آزار و شکنجه قرار گرفتم. ازطریق ازبر کردن فراوان فا توانستم افکار درست بسیار قویای را حفظ کنم تا آزار و شکنجه را متلاشی کنم. چند سال پیش، دو بار بهطور غیرقانونی بازداشت شدم و تحت آزار و شکنجه قرار گرفتم. درحالیکه در بازداشتگاه بودم، همچنان هر روز سه سخنرانی از جوآن فالون را از بر میکردم. با حفاظت استاد توانستم بهسرعت طرحهای شیطان برای آزار و اذیت جدیترم را از بین ببرم.
همچنین هر روز بهمدت یک ساعت، سایر سخنرانیهای استاد را نیز مطالعه میکنم. همواره از این سخنرانیهای جدید، درکهای تازهای دربارهٔ اسرار مهم آسمانی مربوط به اصلاح فا، نیکخواهی استاد، و مسئولیتهای سنگین تمرینکنندگان دافا بهدست میآورم. این درکها به من کمک کردهاند تا مسیر تزکیهام را در دوره اصلاح فا اصلاح کنم.
در گذشته، همیشه زمانی که وقت آزاد داشتم، دوست داشتم در فریگیت، اخبار و رسانههای شخصی را نگاه کنم، اما دیگر تماشای آنها برایم معنایی ندارد. اکنون درک کردهام که اصلاح فا و نوسازی بدنهای آسمانی، جهان و همه چیزها و مواد، همگی تحت کنترل استاد هستند، بنابراین تمام آن اخبار فقط بخش کوچکی از پدیدههای طبیعی در این جهان دنیوی هستند.
فرستادن افکار درست
بهیاد دارم جملهای را در یکی از مقالات تبادل تجربه تمرینکنندگان خواندم که میگفت: «مطالعه فا و فرستادن افکار درست با ذهنی آرام میتواند همه مشکلاتی را که در تزکیه فرد پیش میآیند، حلوفصل کند.» کاملاً با این جمله موافقم. استاد توانایی متلاشی کردن شیطان را به ما عطا کردهاند، بنابراین باید بیشتر بر فرستادن افکار درست با ذهنی آرام و متمرکز تأکید کنیم. تنها در این صورت است که میتوانیم افکار درست قدرتمندی بفرستیم که بتواند مداخلات و آزار و شکنجه از سوی شیطان را از بین ببرد.
خانه من در نزدیکی ساختمان شهرداری قرار دارد، بنابراین در شعاع چندصدمتری خانهام، انواعواقسام نهادهای دولتی وجود دارد، ازجمله شهرداری، استانداری، اداره امنیت عمومی، دادستانی، دادگاه، کمیتههای محله، انجمنهای اماکن و ادارات پلیس. این بدان معناست که خانهام در مرکز تجمع نیروهای شیطانی قرار دارد. از سوی دیگر، این موضوع باعث میشود برایم بسیار راحت باشد که از فاصله نزدیک، شیطان را از بین ببرم.
برای ازبینبردن عوامل شیطانی در این نهادهای دولتی که تمرینکنندگان دافا را تحت آزار و شکنجه قرار میدهند، ساعت ۷، ۸ و ۹ شب افکار درست میفرستم، همچنین هر روز ساعت ۶:۱۰ صبح و در ظهر، پس از زمانهای تعیینشدهٔ جهانی، پنج دقیقه بیشتر افکار درست میفرستم. هر روز پنج بار، بهطور خاص، برای هدف قرار دادن این نهادهای دولتی، افکار درست میفرستم و سالهاست که در تمام طول سال، بر انجام این کار مصر بودهام.
نمیدانم فرستادن افکار درست به این شکل چقدر مؤثر بوده است، اما شاهد دو چیز بودهام. اول اینکه در دو سه سال گذشته، آزار و شکنجه در منطقهام کمتر شده است. بهندرت خبر آزار و اذیت یا شکنجه همتمرینکنندگان را میشنوم. دوم اینکه خودم اساساً با هیچ آزار و اذیتی روبهرو نشدهام. فقط یک بار، حدود دو سال پیش مأمور پلیسی با من تماس گرفت و گفت میخواهد با من صحبت کند تا بتوانم چند مدرک را امضا کنم. به او گفتم: «میتوانیم صحبت کنیم، اما قطعاً هیچ مدرکی را امضا نخواهم کرد.» او گفت: «من هم میدانستم نتیجه همین خواهد بود، که آنها را امضا نمیکنی.» و تلفن را قطع کرد. از آن زمان، دیگر تماسی نگرفتهاند و کسی هم بهدنبال من نیامده است.
گاهی که از خانه بیرون میروم و میبینم تعداد زیادی خودرو پلیس در پارکینگ مقابل تالار اجتماعات شهرداری صف کشیدهاند، یعنی همه نیروهای پلیس شهر درحال برگزاری جلسه هستند. در چنین مواقعی مینشینم و افکار درست میفرستم تا عوامل شیطانی پشت مأموران پلیسی را که در آزار و شکنجه دافا و تمرینکنندگان دافا مشارکت دارند، از بین ببرم.
یک بار وقتی تازه به خانه رسیده بودم، دیدم صدها مأمور پلیس در میدان شهرداری جمع شدهاند. نوشتههای روی بنرهایشان نشان میداد که مراسم سوگند برای یک کمپین درحال برگزاری است. در همان لحظه، از بلندگوها اعلام شد که رئیس پلیس قصد دارد سخنرانی کند. به آنجا رفتم تا افکار درست بفرستم. در عرض کمتر از پنج دقیقه، بلندگو از کار افتاد. صدای بلندگو فقط زمانی بازگشت که رئیس پلیس صحبتهایش را به پایان رساند.
روشنگری حقیقت
در اطراف خانهام پارکها، میدانها و فضاهای سبز زیادی وجود دارد، و هر روز بازنشستگان زیادی در این مکانها، وقت میگذرانند. بنابراین با آنها گفتگو میکنم تا فرصتی مناسب برای روشنگری حقیقت با آنها پیدا کنم. با استفاده از این روش، معمولاً روشنگری حقیقت برای هر فرد، زمان بیشتری میبرد، اما این روشنگری میتواند عمیقتر و کاملتر باشد. میتوانم با توجه به شرایط متفاوت هر فرد، از زوایای گوناگون وارد شوم و برخی از سوءتفاهمات آنها را بهصورت عمیق برطرف کنم. هر روز افراد زیادی نیستند که بهطور موفقیتآمیز از حزب کمونیست چین و سازمانهای وابستهاش خارج میشوند. معمولاً یک تا سه نفر در روز با خروج موافقت میکنند.
در این زمینه، از برخی همتمرینکنندگان عقبتر هستم، بنابراین واقعاً آن تمرینکنندگانی را که میتوانند هر روز دهها نفر را متقاعد به خروج از حزب کمونیست چین کنند تحسین میکنم. بهعنوان یک تمرینکننده دافا، باید به دو چیز دست یابم. اول اینکه نجات موجودات ذیشعور را بهعنوان مهمترین وظیفهام در نظر بگیرم. دوم اینکه باید تمام تلاشم را بکنم که هر روز این کار را انجام دهم.
روزی مردی را دیدم که روی صندلیای در پارک نشسته بود. بهسویش رفتم، سلام کردم، نشستم و شروع به گفتوگو کردم. صحبت را از بلایای طبیعی و ساخت دست بشر، فساد در جامعه، و تجربیات شخصیام آغاز کردم. درباره این صحبت کردم که چگونه توانستم با مطالعه آموزههای فالون دافا و تزکیه خودم، از شرایط دشوار عبور کنم. برایش توضیح دادم که فالون دافا یک روش تزکیه راستین و درنهایت به موضوع خروج از حزب کمونیست برای رسیدن به آرامش و امنیت اشاره کردم. از او پرسیدم که آیا مایل است از حزب کمونیست خارج شود. او گفت که عضو حزب کمونیست است، و با خروج از آن موافقت کرد. گفت که پیش از این، چهار بار دیگر در همین مکان، افرادی آمده بودند تا او را به ترک حزب متقاعد کنند، اما وی نپذیرفته بود. بیش از یک ساعت طول کشید تا توانستم حقیقت را برای این یک نفر روشن کنم، اما واقعاً احساس کردم که این برخورد ارزشمند بود.
بهنظر میرسد تغییر عقاید و تصورات بشریِ برخی افراد نیاز به یک روند دارد. آنها نمیتوانند فوراً ذهنیت خود را تغییر دهند و بهنظر میرسد تصمیمگیری برای خروج از حزب کمونیست چین و سازمانهای وابسته به آن برایشان دشوار است. روزی با بازنشستهای صحبت کردم که کاملاً با صحبتهایم موافق بود، اما همین که موضوع خروج از حزب کمونیست را مطرح کردم، فوراً بلند شد و رفت. برایش واقعاً متأسف شدم. درست زمانی که میخواستم آنجا را ترک کنم، برگشت و گفت: «فکر کردم و بهنظرم رسید که حرفهایت درست است. با خروج از حزب کمونیست و سازمانهای وابستهاش موافقم.»
روزی با فردی برخورد کردم که احساس کردم کمی برایم آشناست، اما بهیاد نمیآوردم که آیا قبلاً حقیقت را برایش روشن کردهام یا نه. با خودم گفتم که باید با او صحبت کنم، شاید حقیقت را نشنیده باشد. بنابراین حقیقت را برایش روشن کردم و او با جدیت به حرفهایم گوش داد. درنهایت، زمانی که موضوع خروج از حزب کمونیست را مطرح کردم، گفت که عضو حزب است و با خروج از آن موافقت کرد.
او گفت: «این سومین باری است که به روشنگری حقیقت تو گوش میدهم، اما دو بار اول از حزب خارج نشدم.» ناگهان متوجه جریان شدم. اگر کسی به من بگوید که عضو حزب کمونیست چین است، اما پس از تلاش من حاضر به خروج نشود، این موضوع تأثیر عمیقی بر من میگذارد و حتماً او را بهخاطر خواهم سپرد. اما اگر کسی نخواهد خارج شود و بگوید که اصلاً عضو حزب کمونیست یا هیچیک از سازمانهای وابستهاش نیست، این نشان میدهد که دارد طفره میرود و نمیخواهد بیشتر صحبت کند. درواقع، این دقیقاً همان رفتاری بود که این فرد در دو بار اول، از خود نشان داده بود.
روزی فردی را دیدم که در پارک دور میزد. بهسمتش رفتم، سر صحبت را باز و حقیقت را برایش روشن کردم، و او کاملاً با صحبتهایم موافق بود. اما وقتی شروع کردم به متقاعد کردنش برای خروج از حزب کمونیست، موضعش را مشخص نکرد. به قدم زدن با او ادامه دادم و همچنان صحبت کردم. وقتی زاویهٔ صحبت را عوض کردم، بازهم کاملاً موافقت کرد. اما وقتی دوباره موضوع خروج از حزب را مطرح کردم، بازهم موضعی نگرفت. پس به صحبت و قدم زدن با او ادامه دادم. چند بار خواستم منصرف شوم، اما این کار را نکردم، چون هرگز نگفته بود که نمیخواهد خارج شود یا علاقهای به شنیدن ندارد. او هنوز منصرف نشده بود، پس من چرا باید منصرف میشدم؟ بنابراین به صحبت ادامه دادم. درنهایت با خروج از حزب کمونیست موافقت کرد. حتی مرا تحسین کرد و گفت: «روشت خیلی خوب است. هم میتوانی مردم را نجات دهی و هم خودت در امان بمانی. یکی از همکارانم هم فالون دافا را تمرین میکند. او محکوم شد، از کار اخراج شد، از همسرش جدا شد و خانهاش را هم از دست داد. او واقعاً در وضعیت بدی قرار دارد.» گفتم: «تزکیهکنندگان آنقدر به زندگی، دارایی و منافع شخصی خود اهمیت نمیدهند. ما بیشتر به امنیت دیگران فکر میکنیم.»
البته، من نیز چند بار با خطر مواجه شدهام. یک بار مردی را دیدم که وضعیت سلامتیاش بسیار بد بود. به او گفتم که دو عبارت «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را تکرار کند. او پرسید: «فالون دافا را تمرین میکنی؟» پاسخ دادم: «بله.» گفت: «نرو، الان با ۱۱۰ تماس میگیرم تا وقتی پلیس آمد، خودت برایشان توضیح دهی.» شروع کرد به شمارهگیری با تلفنش، اما من بلافاصله آنجا را ترک کردم.
دو سال پیش، یک روز صدها نفر در پارکی صف کشیده بودند تا آزمایش اسید نوکلئیک کووید بدهند. برای یکی از آنها، حقیقت را روشن کردم، و وقتی به خروج از حزب اشاره کردم، تلفن همراهش را بالا گرفت و با صدای بلند گفت: «با یک تماس میتوانم تو را به زندان بیندازم!» حرفش باعث شد جمعی از مردم، اطراف ما جمع شوند. با حفاظت استاد، با کمی ترس، از آن خطر جان سالم به در بردم. وقتی چنین اتفاقاتی میافتاد، ذهنم نیز به هم میریخت و آشفته میشد، اما با خودم فکر میکردم که تمرینکنندگان دافا باید قلبی نیکخواه داشته باشند. فکر کردن به این موضوع، ذهنم را آرام میکرد.
هجده سال پیش، از شهری دیگر به محل کنونیام نقلمکان کردم و با بیش از ده تمرینکننده قدیمی که در اطرافم زندگی میکردند آشنا شدم. همه آنها از من مسنتر بودند. ما دو گروه مطالعه فا تشکیل دادیم. من به هر دو گروه پیوستم و برایشان مطالب روشنگری حقیقت تهیه میکردم.
این تمرینکنندگان قدیمی در روشنگری حقیقت و نجات مردم نسبتاً توانمند بودند. چند سال پیش، برخی از این تمرینکنندگان دستگیر شدند و خانههایشان مورد تفتیش قرار گرفت. برخی بهطور غیرقانونی بازداشت شدند، که من نیز یکی از آنها بودم. محل تهیه مطالب، که بیش از یک دهه فعالیت داشت، آسیب دید و تمامی تجهیزات و اقلام آن توقیف شد. این تمرینکنندگان قدیمی بهدلیل آزار و شکنجه، محیط مطالعه گروهی فای خود را از دست دادند و برخی از آنها بیماریهایی را تجربه کردند. بعضی از آنها درگذشتند، و برخی دیگر دچار محنتهای کارمای بیماری شدند و دیگر نتوانستند از خانه بیرون بیایند. دیدن اینکه آنها در این لحظه حیاتی برای نجات مردم نمیتوانستند همپای روند حرکت کنند، واقعاً دلخراش و تأسفبار بود.
سعی کردم به آنها کمک کنم، اما نتیجهای نداشت. این موضوع همچنین به این دلیل بود که خودم نیز بهخوبی تزکیه نمیکردم، درحالیکه خودم نیز با همان مشکلات روبهرو بودم. اکنون بهروشنی میبینم که دو مشکل اصلی وجود داشت: اول اینکه وابستگیهای زیادی داریم که نتوانستهایم بر آنها غلبه کنیم. دوم، وابستگیمان به «انجام کارها» است. ما انجام کارها را برابر با تزکیه تلقی میکردیم. بنابراین، فقط زمانی که هر سه کار را بهخوبی و همزمان انجام دهیم، در تزکیه واقعاً کوشا در نظر گرفته میشویم. فقط با این کار است که میتوانیم به الزامات فا برای خودمان دست یابیم. تنها در این صورت است که میتوانیم همپای روند اصلاح فای استاد پیش برویم.
از استاد بهخاطر نجات نیکخواهانهشان بینهایت سپاسگزارم! بسیار مفتخرم که توانستهام در فالون دافا تزکیه کنم. فکر میکنم نباید بیشازحد نگران چیزها باشم، بلکه فقط باید تمام تلاشم را بکنم تا هر روز سه کار را بهخوبی انجام دهم.
مطالب بالا درکهای محدود من در تزکیهام هستند. لطفاً اگر جایی نیاز به بهبود دارد، اصلاح فرمایید.
کپیرایت ©️ ٢٠٢٥-١٩٩٩ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.