(Minghui.org) تائویوآن از نوادگان خانوادهای ثروتمند بود که پیش از تصرف روستای کوهستانیشان بهدست حزب کمونیست چین (ح.ک.چ)، ورشکست شده بودند. خوشبختانه ح.ک.چ، خانوادهاش را مورد آزار و اذیت قرار نداد. او ازدواج کرد و به منطقهای در دشت نقلمکان کرد.
کسب فا
فالون دافا در سال ۱۹۹۶، به آن روستای کوهستانی رسید. یک شب، تائویوآن مردی خارقالعاده را در خواب دید.
دو روز بعد برای دیدن مادرش، به روستا بازگشت. بهمحض ورودش به روستا، زنی سالخورده او را به خانهاش دعوت کرد تا ویدئوهای سخنرانیهای فالون دافا را تماشا کنند. تائویوآن همراه مادرش به آنجا رفت. وقتی ویدئو را دید، شگفتزده شد، زیرا متوجه شد مرد خارقالعادهای که در خواب دیده بود، استاد بودند.
مادر تائویوآن پس از تماشای ویدئوهای سخنرانی گفت: «من به معابد مختلفی رفتم و برای ادای احترام به مجسمههای بودا عود سوزاندم. نمیدانستم کدام تمرین واقعی است و کدام تقلبی. امروز فای واقعی را بهدست آوردم.»
از آن زمان، تائویوآن و مادرش هر روز ساعت ۴ صبح بیدار میشدند تا تمرینات فالون دافا را انجام دهند. آنها فا را مطالعه و با پشتکار تزکیه میکردند.
در ژوئیه۱۹۹۹، ح.ک.چ آزار و شکنجۀ فالون دافا را آغاز کرد. پلیس محلی به خانۀ مادر تائویوآن آمد و از او پرسید که آیا هنوز فالون دافا را تمرین میکند یا نه. مادر تائویوآن گفت: «این یک روش بسیار خوب است. چرا باید آن را کنار بگذارم؟ بیماریها را درمان میکند و مرا را سالم نگه میدارد. از مردم میخواهد خوب باشند، نه شرور، و در هنگام بروز اختلافات به درون نگاه کنند. لطفاً این را به فرماندهانتان بگویید و از آنها بخواهید که فالون دافا را تمرین کنند.» پلیس چیزی نگفت و رفت.
یک بار در زمستان، در کوهها برف سنگینی میبارید. از بلندگوی روستا سخنان افتراآمیز درباره فالون دافا پخش میشد. مردم تحت فشار ح.ک.چ مجبور شدند در محوطۀ ساختمان دهیاری در روستا جمع شوند و فالون دافا را نکوهش کنند. مادر تائویوان در آن زمان، بیش از نود سال داشت. او با عصا، در میان جمعیت قدم میزد، حقایق فالون دافا را به مردم میگفت و اینکه چگونه برای فالون دافا پروندهسازی شده است و تلاش میکرد آبروی استاد را بازگرداند. بسیاری از مردم، با احترام به او نگاه میکردند. آنها او را بهخاطر شجاعتش در افشای شرارت ح.ک.چ در چنین محیطی تحسین میکردند. او یک زن سالخوردۀ معمولی نبود. او افکار و رفتار درست خود را تا پایان آن گردهمایی حفظ کرد.
مادر تائویوان اغلب بیرون خانهاش مینشست و حقایق فالون دافا را به رهگذران میگفت، نشانهای یادبود فالون دافا را به آنها میداد و به آنها یاد میداد که عبارات «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را تکرار کنند.
دو سیلی جادویی
پایه خانهٔ تائویوان در ارتفاع پایینی قرار داشت و اطراف خانهاش اغلب آب جمع میشد. همسایهاش، لایئر، هیزمهایش را در آن زمین پست انبار میکرد. او از لایئر خواست که هیزمها را بردارد تا بتواند آنجا را با خاک پر کند تا همسطح زمین اطراف شود. لایئر نمیخواست گوش کند و به تائویوان فحاشی کرد. تائویوان حس کرد که او بیمنطق رفتار میکند و جواب او را داد. سپس لایئر او را زد.
تائویوان آموزههای استاد را به یاد آورد:
«اولین کاری که تمرینکننده باید بتواند انجام دهد این است که وقتی به او حمله میشود تلافی نکند و هنگامی که به او توهین میشود جواب ندهد. باید تحمل کند.» (سخنرانی نهم، جوآن فالون)
تائویوان فقط همانجا ایستاد و هیچ واکنشی نشان نداد. لایئر عصبانیتر شد و دو سیلی محکم به صورتش زد. تائویوان لغزید و به کنارۀ خیابان برخورد کرد. چند تن از اهالی روستا آمدند و از او خواستند که با پدر لایئر یا پلیس تماس بگیرد.
درحالیکه آنها لایئر را سرزنش میکردند و به تائویوان دلداری میدادند، متوجه شدند که صورت تائویوان کمی تغییر کرده است. او بیش از ۳۰ سال بود که تودهای به بزرگی یک خرمای درشت در سمت چپ صورتش داشت که گاهی باعث دردش میشد. آن دو سیلی ناگهانی، آن توده را از بین بردند، بدون اینکه هیچ جای زخمی روی صورتش باقی بماند. او سمت چپ صورتش را با دستش لمس کرد و حس بسیار آرامشبخشی داشت. خیلی خوشحال شد. روستاییان حاضر در صحنه، از این رویداد شگفتانگیز حیرتزده شدند.
او فهمید که وقتی شینشینگش را در میان تضاد حفظ کرد، کارما تبدیل شد. وقتی شینشینگش بهبود یافت، بدن فیزیکیاش دستخوش تغییر بزرگی شد. برخی چیزهای بد برطرف شدند. تودۀ روی صورتش ناپدید شد. آن چیزهای بد دیگر نمیتوانستند آنجا باقی بمانند. این اتفاق افراد بیشتری را جذب تمرین فالون دافا کرد.
با آغاز آزار و شکنجه، تائویوان قدم پیش گذاشت تا حقیقت را برای مردم روشن کند. او میدانست که تمرینکنندگان در مناطق کوهستانی، شرایط سختی دارند. آنها بسیار ارزشمند هستند. او هر آخر هفته به زادگاهش بازمیگردد و با آنها به مطالعۀ فا و انجام تمرینات میپردازد. او 30 سال است که با عزم راسخ، این کار را انجام میدهد.
فالون دافا زندگی دوبارهای به او بخشید
لویوان اهل همان روستای تائویوان است. او پس از ازدواج، از آن منطقه کوهستانی، به شهری در دشتها نقلمکان کرد. او در ابتدای شروع آزار و شکنجه، فا را کسب کرد، اما بهدلیل آزار و شکنجۀ بیرحمانه، از تمرین فالون دافا دست کشید. او بعداً به بیماری نادری مبتلا شد و پول زیادی را صرف هزینههای درمانی کرد، اما نتوانست هیچ درمانی را بیابد. او نمیتوانست بدون کمک شخصی دیگر زندگی کند.
لویوان سپس به یاد فالون دافا افتاد. به زادگاهش بازگشت و تائویوان را پیدا کرد. دوباره تمرین فالون دافا را از سر گرفت و بیماریاش بهسرعت بهبود یافت. اکنون با تمام وجود، فالون دافا را تمرین میکند. او گفت که استاد و فالون دافا زندگی دوبارهای به او بخشیدهاند، و او با جانش، از فالون دافا محافظت خواهد کرد و بدون توجه بهشدت آزار و شکنجه، از ایمانش به فالون دافا دست نمیکشد.
کپیرایت ©️ ٢٠٢٥-١٩٩٩ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.