(Minghui.org) من در یک خانواده روستایی معمولی در چین به دنیا آمدم. در کودکی، خانواده‌ام خیلی فقیر بودند. به‌خاطر سختی‌های ناشی از فقر، شدیداً آرزو داشتم که ثروتمند شوم. اما از کودکی، ضعیف و بیمار بودم، بنابراین انجام کارهای کشاورزی برایم بسیار سخت بود. وقتی در دبیرستان بودم، می‌دانستم که رفتن به دانشگاه، تنها راه تغییر سرنوشت من است، بنابراین سخت درس خواندم. درنهایت در دانشگاه پذیرفته شدم و روستا را ترک کردم.

پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه، در یک مؤسسه دولتی، به‌عنوان معلم مشغول به کار شدم. در آن زمان، حقوقم فقط 100 یوان در ماه بود. یک بار در دفتر گفتم: «خیلی خوب می‌شد اگر روزی یک‌میلیون یوان روی زمین پیدا کنم!» این نشان می‌داد که چقدر پول برایم مهم بود.

از بچگی احساس می‌کردم که والدینم خواهرهای کوچک‌ترم را بیشتر دوست دارند. بنابراین، در قلبم میل شدیدی داشتم که فردی برجسته شوم و همیشه می‌خواستم دیگران از من قدردانی کنند و برایم ارزش قائل شوند.

در محل کارم، به‌شدت تلاش می‌کردم تا سطح حرفه‌ای‌ام را ارتقا دهم و فعالانه در مسابقات مختلف شغلی در همه سطوح شرکت می‌کردم. در مسابقات شهرستانی و استانی، نتایج خوبی کسب می‌کردم و گواهینامه‌های حرفه‌ای زیادی در انواع مختلف دریافت می‌کردم. بعد از چند سال کار، موفق به دریافت عنوان حرفه‌ای سطح متوسط شدم. در روند کسب عناوین حرفه‌ای، بدون در نظر گرفتن احساسات دیگران، فقط به منافع شخصی خودم فکر می‌کردم. در آن زمان، به بسیاری از همکاران که حدود 40 سال داشتند هنوز عناوین حرفه‌ای سطح متوسط اعطا نشده بود. به خاطر می‌آورم که دوستی از مدیریت ارشد، به من گفت: «تو خیلی جوان هستی، بااین‌حال به تو عنوان سطح متوسط اعطا شده است. تعداد زیادی از همکارانِ مسن‌تر هستند که این عنوان را دریافت نکرده‌اند. اگر می‌توانی بگذار آن‌ها هم فرصتی داشته باشند.» با شنیدن این حرف، قبول نکردم و فکر کردم: «چرا باید به آن‌ها فرصت بدهم؟ آیا همه این‌ها نتیجه تلاش‌های خودم نیست؟»

در‌حالی‌که به موفقیت‌های زیادی دست می‌یافتم و عنوان حرفه‌ای سطح متوسط را زود دریافت کرده بودم، اما وضعیت سلامتی‌ خوبی نداشتم. قبل از 30سالگی، به ورم معده آتروفیک، ورم معده سطحی، التهاب آلرژیک مخاط بینی و سایر بیماری‌ها مبتلا بودم. داروهای غربی و چینی زیادی مصرف و درمان‌های مختلفی را امتحان می‌کردم، اما بهبودی حاصل نمی‌شد. خیلی درمانده بودم.

خوش‌شانس بودم که بعداً با کمک یکی از همکارانم، شروع به تمرین فالون دافا کردم. از آن زمان به بعد، استانداردها و اصول دافا، چگونگی فرد خوبی بودن و رابطه بین ازدست دادن و به‌دست آوردن را درک کردم. ازطریق تزکیه، خودم را با جدیت، به اصول دافا پایبند کردم. می‌توانستم در انجام کارها، دیگران را در نظر بگیرم و با اطرافیانم، مهربانانه رفتار می‌کردم. بدنم دستخوش تغییرات تکان‌دهنده‌ای شد و بیماری‌های مختلفم بدون هیچ درمانی شفا یافت. زیبایی رهایی از بیماری را تجربه کردم و قلبم پر از شادی شد.

حقایق متعدد ثابت کرده‌ است که فالون دافا می‌تواند استانداردهای اخلاقی و سلامت افراد را بهبود بخشد. اما جیانگ ‌زمین شرور (رهبر سابق ح.‌ک.‌چ) و باندش این حقایق را نادیده گرفتند و از قدرت خود، برای آزار و شکنجه وحشیانه فالون دافا در ژوئیه1999 استفاده کردند. ازآنجاکه حاضر به دست کشیدن از اعتقادم به فالون دافا نشدم، ارزیابی من برای عنوان ارشد، یک سال به تعویق افتاد. بااین‌حال بین هم‌رده‌هایم نسبتاً زودتر عنوان ارشد را گرفتم (عنوان ارشد چند سطح دارد). اما فرصت‌های ارتقا به سطوح بالاترِ این عنوان بسیار کم بود. یک سال، فقط یک جای خالی وجود داشت. با توجه به معیارهای امتیازدهی ارتقا، پس از مقایسه خودم با همکارانم، متوجه شدم که این بار نوبت من است. اما در آن زمان، همکاران زیادی از من بزرگ‌تر بودند و برخی نزدیک به سن بازنشستگی بودند. آن‌ها واقعاً می‌توانستند از چنین ترفیعی سود ببرند. اما اگر این بار ترفیع نمی‌گرفتم، تقریباً دیگر فرصتی برایم باقی نمی‌ماند. پس از بررسی‌های زیاد، فرصت ارتقا را رها کردم و در ارزیابیِ عملکرد شرکت نکردم.

به‌طور غیرمنتظره‌ای، طی دو سه سال بعد، مدیران تصمیم گرفتند ارتقاها را براساس گزارش عملکرد افراد انجام دهند و به نظر می‌رسید مرا فراموش کرده‌اند. اهمیتی ندادم و فکر کردم بسیاری از افراد مسن‌تر از من، هنوز ارتقا نگرفته‌اند، پس صبر می‌کنم تا آن‌ها اول ارتقا بگیرند.

در آن مدت، یکی از همکاران نزدیکم گفت: «ترفیع یک چیز مادام‌العمر است که به حقوق و مزایای فرد مربوط می‌شود. نباید اینطور تسلیم شوی.» لبخند زدم و وسوسه نشدم. چند سال بعد، یک رئیس جدید مسئول این موضوع شد. شاید هنگام مرتب کردن این مطالب متوجه شده بود که من باید زودتر از برخی معلمان، ترفیع می‌گرفتم. در آن سال، او مرا به سطح بعدی حرفه‌ای ارتقا داد. دو سال بعد، رئیس پیش من آمد و گفت: «فرصتی وجود دارد که شما در عنوان خود به سطح بعدی ارتقا پیدا کنی، اما شما و یک معلم دیگر، هردو در یک سال عنوان ارشد گرفته‌اید. آیا می‌توانی این موضوع را با آن همکار مطرح کنی و از او بخواهی که این فرصت را به تو بدهد، زیرا تو در شرف بازنشستگی هستی. اگر الان ارتقا پیدا نکنی، فرصت دیگری نخواهی داشت.»

پس از شنیدن صحبت‌های رئیس، متوجه شدم که آن‌ها با مشکل مواجه شده‌اند. درواقع به من و آن همکار، هردو، در یک سال عنوان ارشد داده شده بود، اما من زودتر از او، رتبه متوسط را دریافت کرده بودم، بنابراین من باید اول ترفیع می‌گرفتم. اما ازآنجاکه قبلاً ترفیع من نادیده گرفته شده بود، آن همکار فکر می‌کرد دفعه بعد نوبت او خواهد بود. بعداً یک همکار جدید به آنجا منتقل شد و آن‌ها پیش از این برای این موقعیت می‌جنگیدند. در این زمان، اگر درگیر می‌شدم، فقط اوضاع را پیچیده‌تر می‌کرد، درگیری را تشدید می‌کرد و باعث گرفتاری بیشتر مدیر می‌شد. به رئیس گفتم: «درباره آن فکر خواهم کرد.» در آن زمان، فکر می‌کردم که اگر قبل از تمرین دافا، این اتفاق برایم می‌افتاد، هرگز تسلیم نمی‌شدم، زیرا این ترفیع مستقیماً بر مستمری آینده‌ام تأثیر می‌گذاشت. اما حالا فرق کرده‌ام. سال‌هاست که فالون دافا را تمرین می‌کنم. استاد به ما آموختند که در مواجهه با مسائل، دیگران را در اولویت قرار دهیم و ازخودگذشتگی کنیم. اگر به‌گفته مدیر عمل می‌کردم و از همکارم می‌خواستم که این عنوان را به من واگذار کند، احساس ناراحتی می‌کردم، زیرا اگر آن را به من نمی‌داد، موضوع پیچیده‌تر و تأثیرش بدتر می‌شد. می‌دانستم که همین دعوا تا‌کنون مدیر را بسیار ناراضی و مضطرب کرده بود.

پس از خروج از دفتر مدیر، با شوهرم تماس گرفتم و جریان را برایش تعریف کردم. ازآنجاکه سال‌هاست دافا را تمرین کرده‌ام، شوهرم نیز تحت تأثیر فالون دافا قرار دارد و می‌داند که دافا خوب است. او همچنین رابطه بین ازدست دادن و به‌دست آوردن را درک می‌کند، بنابراین از من حمایت کرد که ترفیع را کنار بگذارم و آن را به همکارم بدهم. پس از صحبت با شوهرم، دوباره با مدیر تماس گرفتم و به او گفتم که فرصت ارتقا را به آن همکار می‌دهم. او با شنیدن این سخن، خیلی تحت تأثیر قرار گرفت. بسیار خوشحال شد و گفت که رویکردم واقعاً عالیست.

بعداً، یکی دیگر از همکاران، با من تماس گرفت: «مدیر گفت تو از فرصتت برای ارتقا به سطح بعدی صرف‌نظر کردی. قلمرو تزکیه‌ات واقعاً بالاست. ما نمی‌توانستیم چنین کاری کنیم.» می‌دانستم که فالون دافا مرا کاملاً تغییر داده است. اگر این وضعیت قبل از تزکیه دافا اتفاق می‌افتاد، من نیز هرگز قادر به انجامش نبودم.

درحال‌حاضر بازنشسته هستم. گرچه حقوق بازنشستگی‌ام کمی کمتر است، اما احساس خوبی دارم که گذشتِ من بسیاری از افراد درگیر در آن روند را از دردسرهای زیادی نجات داد. همچنین به همکارانم، این امکان را داد که خصوصیات اخلاقی والا و سطح بالای تمرین‌کنندگان دافا را ببینند و شاهد زیبایی فالون دافا باشند.