(Minghui.org) در اوایل سال ۲۰۱۱، به این دلیل که در مطالعهی فا، انجام تمرینات، فرستادن افکار درست و نجات موجودات ذیشعور کوشا نبودم، برای یک دورهی زمانی، سختیهای بسیاری را تجربه کردم. مقالهی معلم به نام "مریدان دافا باید فا را مطالعه کنند – آموزش فای ارائه شده در کنفرانس فای منطقهی شهری واشنگتن دی سی ۲۰۱۱" را چند بار خواندم و به این درک رسیدم که وقتی یک نفر فا را مطالعه میکند، بهجای اینکه فقط بطور مکانیکی این کار را انجام دهد باید قلبش را در آن بگذارد. با این حال، هنوز مداخلهی بسیاری از طرف کارمای فکری تجربه میکردم و نمیتوانستم فا را با ذهنی آرام مطالعه کنم. خیلی نگران شدم و مانده بودم که اینطور چگونه میتوانم در اصلاح فا به معلم کمک کنم.
زمانیکه با یک همتمرینکننده دربارهی وضعیتم صحبت کردم، متوجه شدم که او نیز احساس مشابهی دارد و گفت که ما مسئولیتهای بزرگی به دوش میکشیم و اینکه اگر بهخوبی عمل نکنیم معلم را مأیوس خواهیم کرد. ما درکهایمان را از فا با هم در میان گذاشتیم و سعی کردیم وابستگیهایمان را پیدا کنیم. همچنین دربارهی وضعیت منطقهی محلیمان صحبت کردیم. طولی نکشید که تعدادی از تمرینکنندگان آزار و شکنجه شدند و برخی از تمرینکنندگان قدیمی، تا درجات مختلفی، علائم کارمای بیماری را نشان دادند. بعضی از آنها برای مدت زمان طولانی در این وضعیت بودند.
به نظر میرسید که تمرینکنندگان همکاری خوبی با هم ندارند و برخی حتی از کارکردن با یکدیگر خودداری میکردند. بسیاری از وابستگیها ظاهر شده بود، از جمله قادر نبودن به رها کردن وابستگی به منیت، حسادت، شهوت و غیره، که شکافهایی را میان ما ایجاد کرده بود و بهطور کلی همکاری و نجات موجودات ذیشعورمان را تحت تأثیر قرار داده بود. تمرینکنندهای که در ابتدا با او صحبت کردم، چشم آسمانیاش باز بود و چیزهایی را دیده بود که باعث نگرانی وی شد. در گام نهایی اصلاح فا، چگونه میتوانستیم هنوز آنقدرکند پیش برویم؟
زمانیکه با این تمرینکننده صحبت کردم، گفتم که من فا را با پشتکار مطالعه کرده و به فرستادن افکار درست توجه خواهم کرد. من حاضر شدم که برای مدت حداقل ۳۰ دقیقه، در چهار نوبت فرستادن افکار درست در سطح جهانی، آن را انجام دهم. بعداً متوجه شدم که ما باید نیروهای کهن در منطقهمان را از بین ببریم، بنابراین تصمیم گرفتیم که شنبهها در ساعت ۲ تا ۴ بعدازظهر افکار درست بفرستیم تا بهطور کامل عوامل نیروهای کهن در پشت ادارهی ۶۱۰، ایستگاههای پلیس، دادستانی و بخشهای قضایی در هر روستا و شهرستان در منطقهی محلیمان را از بین برده و همچنین همهی خادمان تاریک، ارواح شیطانی حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و دخالت موجودات خدایی مداخلهگر با اصلاح فا را از بین ببریم.
من میخواهم، آنچه را که همتمرینکنندگان در حالیکه برای مدت دو ساعت افکار درست میفرستادند از طریق چشم آسمانیشان دیدند و آنچه را که احساس کردند، به اشتراک بگذارم. امیدوارم تمرینکنندگان بتوانند فرستادن افکار درست را جدی بگیرند و قدرت افکار درست را واقعاً باور کنند.
۷ اوت ۲۰۱۲
تمرینکنندگان با چشم آسمانی باز، تصاویرمان در بعدهای دیگر را دیدند. خیلی تاریک بود و ما نمیتوانستیم انتها را ببینیم. با بدن قانون معلم که همراه ما بود، از تور فایمان برای ایجاد پوششی (محافظ) استفاده کردیم و سی دقیقهی اول را صرف تمییز کردن میدان بُعدیمان کردیم. در ابتدا نیروهای کهن به ما زیاد توجه نکردند. با این حال، زمانیکه فرستادن افکار درست را شروع کردیم، آنها در این بُعد شروع به مداخله با ما کردند. از جمله: زنگ تلفن به صدا درآمد، در خانه را زدند، فرزند یکی از تمرینکنندگان به خانه آمد و بعد از مدتی کوتاه، مادر یکی از تمرینکنندگان به خانه آمد. ما برای مدت تقریباً دو ساعت در حال فرستادن افکار درست بودیم که در بعدهای دیگر صدای رعد و برق شنیدیم. سپس صدای رعد و برق را در این بعد هم شنیدیم. پس از یک صدای بلند رعد و برق، نیروهای کهن را از بین بردیم. آن روز ابری بود و بعد از رعد و برق، نم نم باران شروع شد، و ما این را نشانهای از پاکسازی چیزها در دنیای بشری دانستیم.
۱۴ اوت ۲۰۱۲
بعد از اینکه میدانهای بعدیمان را برای مدت زمان چهل دقیقه پاک کردیم، همان موارد مانند دفعهی قبل اتفاق افتاد – تلفن شروع به زنگ زدن کرد و غیره. بعد از اینکه کف دست راستم را عمود نگه داشتم، تصویر بعدهای دیگر در چشم آسمانیام تیره و تار شد. همهی آنچه که میتوانستم ببینم شخصی بود که یک رشته از مادهی سفید را به یک تمرینکننده میداد. این تمرینکننده آن را در جلوی من تکان داد و گفت، "کسی این را به ما داد." من پاسخ دادم، "این یک گردنبند کریستالی است،" و میدانستم که این سلاح- فای ما بود.
این تمرینکننده مشاهده کرد که بعد از اینکه انرژیام را به بیرون فرستادم، به نظر رسید که در بالای ساختمان ادارهی پلیس پوششی شکل داد. از این پوشش، لولهای به سمت پایین میآمد. در انتهای دیگر یک اژدهای تیره وجود داشت که در حال بیرون دادن لایههایی از دود سیاه به سمت پوشش بود. این دود سیاه پر از عناصر نیروهای کهن بود. آن تمرینکننده از دست عمودش برای بیرون فرستادن انرژی به سمت اژدها استفاده کرد. به محض اینکه انرژیاش به یک عنصر نیروی کهن یا دستهای از عناصر نیروهای کهن میرسید، از بین میرفتند. اما هنوز عناصر نیروهای کهن بسیاری باقی مانده بود.
در این زمان، فرزند این تمرینکننده آمد و در زد. بعد از اینکه او در را باز کرد و فرزندش وارد شد، به فرستادن افکار درست ادامه داد. او از من پرسید که آیا میتوانم آن چیزها را ببینم، اما من نمیتوانستم. او گفت، "مرکز آنها در بالای ادارهی پلیس است." بنابراین انرژی بسیار قدرتمندی به آن منطقه فرستادم. در آن هنگام فکری در سرم بود و میخواستم با این تمرینکننده مطرح کنم تا ببینم آیا واقعاً معلم به ما یک گردنبند کریستالی به عنوان سلاح- فا داده است. نمیتوانستم باور کنم آنچه که دیده بودم درست باشد. او پاسخ داد، "بله درست است."
تمرینکننده متوجه دانههای تسبیحِ رنگی دور مچ دست چپش شد. او مطمئن نبود که چگونه باید از آنها استفاده کند، بنابراین فقط آنها را پرتاب کرد. معلوم شد که دانههای تسبیح همهی نیروهای کهن بالای ادارهی پلیس را تحت تصرف درآوردند، بهطوری که هیچ کدام از آنها نمیتوانست فرار کند. دانههای تسبیح میتوانستند به اجزای مختلفی تفکیک شوند و خود را بزرگ یا کوچک کنند، و هر تکه میتوانست برای نابودی عناصر نیروهای کهن به درون پوشش برود، یا بهصورت گروه دربیایند تا آنها را احاطه کرده و سپس از بین میبردند. شاید معلم دیده بودند که هیچ راهی برای ما دو نفر وجود نداشت که بدون کمک بتوانیم تجمع بزرگی از نیروهای کهن را از بین ببریم، بنابراین به ما سلاح فا داده شد. همچنین یک فالون بزرگ برای از بین بردن نیروهای کهن فرستادیم.
پس از اینکه از تمرینکنندهی دیگر دربارهی گردنبند پرسیدم، ناگهان فکر نادرستی به سرم آمد. چرا معلم فقط آنرا به او داده و به من نداد؟ فکر کردم که این غیرمنصفانه است و نمیتوانستم خودم را آرام کنم. با اینکه تلاش میکردم که این افکار را از بین ببرم، نمیتواستم بهطور کامل آن را رها کنم. فهمیدم که این مداخلهای از طرف نیروهای کهن بود و تعجب کردم که چرا هنوز توسط آن، مورد مداخله قرار میگیرم. به درون نگاه کردم و متوجه شدم که دارای وابستگیهای کسب تواناییهای فوق طبیعی، ذهنیت خودنمایی و رقابتجویی بودم.
معلم بیان میکنند:
"راههای تزکیه متفاوت هستند
اما هیچیک خارج از قانون بزرگ نیست
زمانیکه شخص به هیچ چیز وابسته نباشد
راه زیر پا بهطور طبیعی هموار است"
("رها از موانع" از هنگیین جلد دوم)
من نباید به نیروهای کهن این اجازه را بدهم که با من مداخله کنند، و باید وابستگیهایم را با تقویت خودآگاه اصلیام از بین ببرم. به فرستادن افکار درست با ذهنی آرام ادامه دادم.
۲۱ اوت ۲۰۱۱
اینبار برای فرستادن افکار درست، دو تمرینکنندهی دیگر هم به ما پیوستند. پس از اینکه برای مدت زمان نیم ساعت میدانهای بعدیمان را پاک کردیم، دستم را عمود نگه داشتم و سپس احساس کردم پایم درد میکند. سعی کردم از تواناییهای فوق طبیعیام استفاده کنم که درد را به سمت نیروهای کهن انتقال بدهم، اما کار نمیکرد. مچ دستم نیز شروع به درد گرفتن کرد، و دیگر نمیتوانستم بنشینم. یکبار به جلو خم میشدم، بار دیگر به عقب، و پس از ۱ ساعت و ۴۵ دقیقه مجبور به توقف شدم.
تمرینکنندهی دیگری پاهایش را از حالت تمام لوتوس خارج کرد و گفت که دیگر نمیتواند آنها را به آن شکل نگه دارد. اینبار، مداخلهی نیروهای کهن بسیار زیاد بود. در ابتدا، نمیتوانستیم ببینیم که چه تعداد از عناصر نیروهای کهن آنجا بودند، زیرا دیدمان مسدود شده بود. فقط میتوانستیم ببینیم که ادارهی پلیس یک گورستان بود و اینکه یک پرچم سفید در بالای آن شناور بود. یک نبرد بزرگ در بعدهای دیگر در جریان بود و نمیشد تشخیص داد که چه کسی در حال مبارزه با چه کسی است. همهی آنچه که میتوانستم ببینم، افراد سفیدپوشی با زرههای نقرهای بودند که صفی پس از صف دیگر به جلو یورش میبردند. بدن قانون معلم در فضای بالا در حال نظاره بود، هیچ کاری انجام نمیداد، چراکه معلم میخواستند تقوای عظیم را برای ما بگذارند.
در جریان مبارزه، تمرینکنندگان حاضر، برای به نمایش گذاشتن تواناییهای فوق طبیعیشان با مشکل روبرو بودند. آنها احساس میکردند که چیزی آنها را بازداشته است، قادر به حرکت نبودند و نمیتوانستند کف دستشان را عمود و یا بهطور کامل در حالت گل نیلوفر آبی، نگه دارند. دستانشان تحت فشار بعضی از نیروها بود. دید برخی از تمرینکنندگان مسدود شده بود و برخی از آنها از طریق وابستگیهایشان مورد مداخله قرار میگرفتند. در مرحلهای، احساس سرما کردم و سپس گرمم شد و پس از آن احساس کرختی کردم. احساس بدی داشتم و میخواستم بالا بیاورم. دیگر نمیشد ادامه دهم و در قلبم از معلم و خدایان صالح درخواست کمک کردم. سپس تمرینکنندهی دیگری فرستادن افکار درست را متوقف کرد. همهی ما به اندازههای مختلف بهوسیلهی نیروهای کهن مورد مداخله قرار گرفته بودیم. من از خستگی تقریباً از حال رفتم و برای چند روز همچنان احساس خستگی میکردم.
۲۸ اوت ۲۰۱۱
قبل از اینکه فرستادن افکار درست را شروع کنم، از تمرینکنندهی دیگری پرسیدم که آیا بهتر نیست تعداد بیشتری از تمرینکنندگان را پیدا کنیم، تا به ما بپیوندند. او موافقت کرد و با تعدادی از آنها تماس گرفتیم. زمانیکه شروع به فرستادن افکار درست کردیم، تصویر پنج تمرینکنندهی دیگر در بعدهای دیگر ظاهر شد. پوشش بزرگتر و بزرگتر میشد. آن شفاف بود و نیروهای کهن را داخلش نگه داشته بود، بهطوری که تمرینکنندگان آنها را احاطه کرده بودند. بدن قانون معلم نیز در زیر پوشش قرار داشت و صفحهای چرخان در حال مکیدن نیروهای کهن بود. ما کنترل این میدان را در دست داشتیم، و از رعدهای خداگونه و پرتابههای اصلاح فا برای گرفتن موجودات خدایی مداخلهگر استفاده میکردیم. ما انواع ابزارهای فا را برای دنبال کردن نیروهای کهن و از بین بردن آنها مورد استفاده قرار دادیم. بهدلیل انرژی که به بیرون فرستاده بودیم تمام منطقه میدرخشید. این بار، ما مجبور نبودیم به داخل پوشش برویم و میتوانستیم نیروهای کهن را از بیرون از بین ببریم. بهخوبی با یکدیگر همکاری میکردیم و کل میدان با افکار درست پوشیده شده بود. این کلمات در میدان بُعدی پدیدار شدند:
"افکار درست همه را ذوب میکند،
کل آسمان شفاف است."
("متأثر از آنچه گذشت")"یک بادبان برافراشته میشود،
یکصد میلیون بادبان به دنبال آن"
("قلب آگاه" از هنگ یین جلد دوم)
۴ سپتامبر ۲۰۱۱
در ابتدا یک تمرینکنندهی قدیمی فرستادن افکار درست را شروع کرد، و انرژی بسیار قدرتمندی در بعدهای دیگر به بیرون فرستاد. زمانیکه من و تمرینکنندهی دیگری به او پیوستیم، به تقویت قدرت مکانیزمهای پوششی و از بین بردن نیروهای کهن ادامه دادیم. معلم در حال تماشا کردن بود و مطمئن میساخت که هیچ چیز با ما مداخله نکند. آن مهربان، باشکوه و هماهنگ بود. میدان را پاک کردیم و همهی نیروهای کهن را از بین بردیم. احساس میکردیم که گویی نبرد را بهپایان رساندهایم.
چندین بار دیگر که بدینشکل فرستادن افکار درست را انجام دادیم، قادر به دیدن کاستیهایمان شدیم. متوجه شدیم که به اندازهی کافی در مطالعهی فا و انجام تمرینات کوشا نبودیم. بعضی از تمرینکنندگان درک خوبی از فرستادن افکار درست نداشتند و توجه کافی به آن نمیکردند و فقط به طور مکانیکی و برای رفع تکلیف آن را انجام میدادند. آنها نمیتوانستند به فرستادن افکار درست بهخوبی ادامه دهند. برخی نسبت به تمرینکنندگان دیگر، شکایاتی داشتند. آنها انرژیشان را به سمت نیروهای کهن نمیفرستادند، بلکه در عوض در حال اضافهکردن مادهای سیاه به تمرینکنندگان دیگر بودند. برخی نمیتوانستند متمرکز بمانند و برخی خیلی آگاه نبودند.
به محض اینکه شخصی فکری دارد، آن بهوضوح در بعدهای دیگر دیده میشود. نیروهای کهن بر ما تمرکز کردهاند و از تمام روشها برای تداخل با ما استفاده میکنند. اگر افکار ما درست نباشد، آنها از ما سوء استفاده میکنند. بدن یک تمرینکنندهی قدیمی تحت مداخله قرار داشت، و در بعدهای دیگر به نظر میرسید که بدنش پوشیده از موادی سیاه بود، و او مدام سرفه میکرد. اگرچه این تمرینکننده نتوانست تا پایان ادامه دهد، افکاری که او بیرون فرستاد پاک و صالح بودند.
هر طوری که باشد، ما باید مداخلهی نیروهای کهن را از بین ببریم. همانطور که معلم بیان کردهاند:
"اگر افکار، صالح باشند،
شیطان فرو میپاشد"
("چه چیزی برای ترس وجود دارد؟" از هنگیین جلد دوم)"آیا متوجه چیزی هستید؟ مریدان دافای من، افکار درست شما دارای تأثیر است و تأثیر ترکیبیافتهی هر یک از شما با هم بهطور بیقیاسی قدرتمند است. دلیل اینکه نمیتوانید به چنان تأثیری دست یابید این است که ایمانتان کم است و افکار درست شما به حد کافی قوی نیستند."
"زیر توهم اینجا، نمیتوانید قدرت خودتان را دریابید، اما این پیامد عظیمی ندارد. زمانیکه با هم بهخوبی درحال همکاری نیستید و افکار درستتان به حد کافی قوی نیست، این باعث خواهد شد که ذهنتان، به هنگام فرستادن افکار درست، درگیر با وابستگیهایی باشد که شما را به این میکشانند که در تزکیه، بهجای درون به بیرون نگاه کنید. حتی میتواند شما را به این بکشاند که احساس رنجش کنید، و هروقت که دربارهی فردی فکر میکنید برآشفته شود. آن وقت به من بگویید، افکار درست فرستادنتان چه معنیای دارد؟ آنها به تأثیر مثبتی دست نخواهند یافت، و شما درحال آشکار کردن تمام افکار، نظرات، و وابستگیهایتان به خدایان کل کیهان خواهید بود. وقتی آن فکر بیرون میرود، تمام آن برای کل کیهان به نمایش درمیآید که ببینند – که همه ببینند شما چطور هستید." ("یک مرید دافا چیست")
مطالب بالا تعدادی از چیزهایی است که ما در زمان فرستادن افکار درست تجربه کردیم، و چیزهایی هستند که در سطح خودم دیدم. مایلم به تمرینکنندگانی که به فرستادن افکار درست توجه کافی ندارند، یا آنهایی که دربارهی تواناییهای فوقطبیعی خود تردید هستند، یادآوری کنم که ما باید به معلم و دافا باور داشته باشیم، و الزامات معلم را برای خوب انجام دادن سه کار دنبال کنیم. آنچه که معلم به ما داده بهترین است. ما نباید مأموریتمان را رها کنیم و باید مسئولیتهای تاریخیمان را بهدوش بکشیم. بیایید از یکدیگر بیاموزیم، در تزکیه کوشا باشیم، تمرینکنندگان حقیقی دافا باشیم، و با الزامات معلم هماهنگ شویم.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه سفرهای تزکیه