(Minghui.org) من و همتمرینکنندهای ۷۰ سال داریم. رهنمود استاد برای انجام سه کار را دنبال میکنیم، تقریباً هر روز برای نجات مردم بیرون میرویم و در مسیرمان به سوی الوهیت محکم و استوار گام برمیداریم.
در ۱۳ ژوئیه ۲۰۱۳، حدود ساعت ۹ صبح، به مرکز خریدی رفتیم. وقتی درحال بیرون آوردن دیویدیهای روشنگری حقیقت بودیم و میخواستیم آنها را در قسمت ورودی مرکز خرید توزیع کنیم، ناگهان سه مأمور پلیس و چند مأمور لباس شخصی ما را محاصره کردند و کیفهایمان را گرفتند. دیویدیها، بروشورها و کیف پول همه داخل کیف دستیمان بودند. کارت شناسایی تمرینکننده دیگر داخل کیف پولش بود که درون کیف دستیاش گذاشته بود. همه چیز به قدری سریع اتفاق افتاد که فکرمان کار نمیکرد. به سرعت متوجه شدیم باید کارت شناسایی او را پس بگیریم. افکار درست فرستادم تا همه موجودات و عوامل شیطانی که مأموران پلیس را برای آزار و اذیت ما هدایت میکردند، نابود کنم. در همان موقع، به مأمور پلیس گفتم که کیف پول را به ما برگرداند. او با عجله کیف دستی را بازرسی کرد. افراد بسیاری جمع شده بودند و تماشا میکردند. مأمور دستمال تا شدهای را درون آن پیدا کرد. گفتم، "همین است!" او به ما خندید و گفت، "این کیف پول شما است؟" و آن را به او پس داد.
به فرستادن افکار درست ادامه دادیم. آنها میخواستند ما را سوار ماشین پلیس کنند. تمرینکننده دیگر را به داخل ماشین هل دادند. دم در ایستادم و مقاومت کردم. سخنان استاد را بهخاطر آوردم، "فرقی نمیکند چه وضعیتی است، با درخواستها و دستورات شیطان یا آنچه که تحریک میکند همکاری نکنید. اگر همه این کار را انجام دهند محیط به این شکل نخواهد بود." ("افکار درست مریدان دافا قدرتمند است" در نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر ۲) مأمور پلیس گفت "باید با ما همکاری کنید." با صدای بلند گفتم، "من چیزی بلند نکردم، دزدی نکردم، قتلی انجام ندادم، جایی را آتش نزدم یا هیچ قانونی را نقض نکردم. چرا باید سوار ماشین شوم؟" بهطور استوار این فکر را در ذهنم حفظ کردم که موجودی الهی هستم و هیچکس نمیتواند مرا تحت تأثیر قرار دهد. مأمور لباس مرا کشید. به او نگاه کردم و گفتم، "چه کار میکنی؟ دستت را بردار!" و او فوراً دستش را کشید. واقعاً میتوانستم احساس کنم که استاد در کنارم هستند و از من محافظت میکنند.
قدرت نیکخواهی
تا این لحظه ازدحام جمعیت در اطرافمان بیشتر شده بود. فردی از مأمور پلیس پرسید که جرم ما چیست. وی پاسخ داد فالون گونگ فرقهای شیطانی است و تمرین کردن فالون گونگ غیرقانونی است. پاسخ دادم، "با تمرین حقیقت- نیکخواهی- بردباری، کدام قانون را نقض میکنیم؟ آیا فردی خوب بودن غیرقانونی است؟ ماده ۳۵ قانون اساسی کشور آزادی عقیده را بلامانع میداند." مأمور پلیس چیزی برای گفتن نداشت.
تمرینکننده دیگر که داخل ماشین پلیس نشسته بود همچنان افکار درست میفرستاد. چند دقیقه بعد مأمور پلیسی که جلوی در ماشین ایستاده بود رفت و آن تمرینکننده بلافاصله از ماشین خارج شد. در آن لحظه، مردی مسن از میان جمعیت بیرون آمد. وی بسیار عصبانی بود و چند کلمهای در اهانت به دافا گفت. گله میکرد که ما هر روز مطالب روشنگری حقیقت را پخش میکنیم و با مردم از جمله بچهها در مورد آن صحبت میکنیم. واضح بود که حقیقت را درک نمیکرد. گفتم، "هیچ چیز اشتباهی درخصوص تمرین کردن فالون گونگ وجود ندارد. مردم هم از نظر ذهنی و هم از نظر جسمی بهره بسیاری از آن بردهاند. با تمرین فالون گونگ سرطانم درمان شد. چگونه میتوانم در مورد چنین مطلب شگفتانگیزی با مردم صحبت نکنم- که بیماری سرطانم درمان شد؟" سپس به مأمور پلیس گفتم، "دیویدی را نگه دار و آن را با دقت تماشا کن. جیانگ زمین به خاطر حسادتش آزار و شکنجه علیه فالون گونگ را آغاز کرد. بو شیلای منافع کلانی از برداشت اعضای بدن تمرینکنندگان زنده فالون گونگ بهدست آورد. آنها جنایات فجیعی را مرتکب شدهاند. اگر حقیقت را نپذیرید و همراه آنها به اعمال پلید ادامه دهید، در آینده برای هرچیزی باید تاوان پس بدهید."
با نیرویی که استاد به ما دادند، با یکدیگر همکاری کردیم و به روشنگری حقیقت ادامه دادیم. اگرچه زمان کوتاهی طول کشید، ولی میتوانستم احساس کنم که در بعدهای دیگر نبرد عظیمی میان نیکی و پلیدی صورت گرفته است. دو مأمور دیگر نیز آمدند. بهنظر میرسید که آنها سرپرستشان هستند. از من سؤال کردند کجا زندگی میکنم. جوابی ندادم. سپس پرسیدند، "اسمت چیست؟" پاسخ دادم، "آدم خوب." آنها از تمرینکننده دیگر نیز این سؤال را پرسیدند. او جواب داد، "من مهربانی هستم." پلیس دست به هر تلاشی زد ولی چیزی دستگیرش نشد. ناگهان در قلبم احساس غم و اندوه کردم. با نیکخواهی گفتم، "حس بسیار بدی برای شما دارم ـ واقعاً میخواهم گریه کنم..." عینکم را برداشتم و اشکهایم جاری شد. ادامه دادم، "اگر همچنان کورکورانه از رژیم کمونیست پیروی کنید، در آینده، هنگامی که بلایا نازل میشوند، چگونه زنده خواهید ماند؟ شما مأموران پلیس هم افرادی هستید که باید نجات یابید." کلماتم به قدری انرژی نیکخواهانه با خود داشت که همه مأموران فوراً آنجا را ترک کردند. این واقعاً مانند چیزی بود که استاد بیان کردند:
"نیکخواهی ميتواند آسمان و زمین را هماهنگ کند و به بهار رهنمون شود
افکار درست میتواند مردم را در این دنیا نجات دهد" ("فا کیهان را اصلاح میکند" از هنگیین جلد دوم)
بیاموزیم که همیشه به درون نگاه کنیم
پس از بازگشت، به درون نگاه کردیم. متوجه شدیم که به پخش دیویدیهای روشنگری حقیقت در بین مردم وابسته بودیم. گاهی اوقات وابستگی شور و شوق بیش از حد داشتیم و گاهی اوقات به انجام کارها وابسته بودیم. سایر تمرینکنندگان نیز به ما کمک کردند تا به درون نگاه کنیم و برخی از عقاید و تصورات بشری را یافتیم که باید آنها را رها میکردیم. از استاد خواستیم به ما این قدرت را بدهند که آن عقاید و تصورات بشری را از بین ببریم. استاد برای حمایت و محافظتتان متشکریم. در مرحله پایانی اصلاح فا، باید فا را خوب مطالعه کنیم، وقتی مشکلات ظاهر میشوند به درون نگاه کنیم و افراد بیشتری را نجات دهیم. بیایید کاری نکنیم که استاد نگران ما شوند.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه روشنگری حقیقت