(Minghui.org) من یک تمرینکننده 64 ساله فالون دافا هستم که در سال 1997 تزکیه را شروع کردم. در 37 سالگی طلاق گرفتم و بهتنهایی مسئولیت بزرگ کردن دخترم را برعهده گرفتم. آنچه مشکلاتم را تشدید میکرد، این بود که از بیماریهای مختلفی مانند هپاتیت بِ، بیماری قلبی، ورم معده و بیماری کلیوی رنج میبردم.
پس از ترس از خطرات مصرف بیشازحد دارو، تصمیم گرفتم همه داروهایم را کنار بگذارم. درحالی که با درد و رنجِ مداوم زندگی میکردم، اغلب به خودکشی فکر میکردم. فقط فکر اینکه دخترم باید بهتنهایی از خودش مراقبت کند، مانعم میشد. سپس مادرم نگران و مضطرب به من توصیه کرد که چیگونگ را امتحان کنم.
کسب فا و بازگشت سلامتیام
به توصیه مادرم گوش دادم و به تمرین چیگونگی که در پارک میدیدم، پیوستم. با وجود تمرین بهمدت 15 روز هیچ بهبودی حاصل نشد. با داشتن مقداری اطلاعات درباره اصول اولیه مذهبی، اعتقاد داشتم که بیماریهایم مجازات بسیاری از اعمال بدی است که در زندگیهای قبلیام مرتکب شدهام. در هر صورت هیچ یک از تمرینکنندگان چیگونگی که میدیدم، ظاهراً هیچ گونه استاندارد اخلاقی نداشتند، بنابراین تصمیم گرفتم تمرین کردن را کنار بگذارم.
یک روز که با خانم مسنتری صحبت میکردم، از آشنایی ناامیدکنندهام با چیگونگ به او گفتم. او پاسخ داد: «یک چیگونگ خوب میشناسم. نامش فالون گونگ یا فالون دافا است.» تحت تأثیر قرار گرفتم، چراکه آن مانند تمرین صالحی که به دنبالش بودم، بهنظر میرسید.
روز بعد به یک محل تمرین فالون دافا رفتم. هماهنگکننده آنجا حرکات تمرینات را به من آموزش و چند کتاب فالون دافا به من امانت داد. بهمحض رسیدن به خانه شروع به خواندن آنها کردم. درحالی که دومین سخنرانی جوآن فالون را میخواندم که باز شدن چشم آسمانی را توصیف میکند، شگفتزده شدم، چراکه دقیقاً همانطور که در کتاب توضیح داده شده، در پیشانیام احساس فشردگی و سوراخ شدن داشتم.
از آنجا که در مرخصی پزشکی و بهطور موقت از کار کردن معذور بودم، میتوانستم هر روز صبح تمرینات را در محل تمرین انجام دهم و بعدازظهرها در جلسات مطالعه گروهی فا شرکت کنم. استاد لی هنگجی، معلم فالون دافا، پس از مدت کوتاهی شروع به پاکسازی بدنم کردند. اگرچه بیش از یک هفته تبی بالا و اسهال داشتم، نترسیدم، زیرا میدانستم که استاد درحال ازبین بردن کارمایم هستند. به انجام تمرینات ادامه دادم و فا را مطالعه کردم. وقتی مادر نگرانم از من خواست مقداری دارو مصرف کنم، به او گفتم: «حالم خوب است، این بیماری نیست. علامت این است که استاد بدنم را پاکسازی میکنند.»
در آن زمان، همهچیزهای مربوط به روشهای دیگر را کنار گذاشتم. در عرض دو هفته تمام بیماریهایم درمان شدند. تحت تأثیر این جریان کل خانوادهام فالون دافا را تحسین و از ادامه تمرینم حمایت کردند.
در 20 ژوئیه 1999 حزب کمونیست چین آزار و شکنجه آشکار فالون دافا را آغاز کرد. برای دادخواهی نزد مسئولین چانگچون و بعداً به پکن رفتم تا بنرهای حمایت از فالون دافا را بهنمایش بگذارم. مسئولین دولتی در پاسخ مرا از کارم اخراج، حقوق و مزایایم را قطع و سپس مرا در یک اردوگاه کار اجباری حبس کردند.
اما خانوادهام همچنان از من حمایت میکردند. به گفته آنها، دافا زندگی مرا نجات داده است و ازنظر اخلاقی نباید هیچ نامهای مبنی بر انکار فالون دافا را امضاء کنم. علاوه بر قدردانی از حمایت مالی و اخلاقی خانوادهام، خوشحالم که حمایت تزلزلناپذیر آنها از فالون دافا را میبینم و میشنوم.
جان سالم به در بردن از سه سانحه بدون هیچ گونه خراش
یک شب برفی، با دوچرخه از جلسه مطالعه گروهی فا به خانه برمیگشتم و در جادهای کویری ناگهان دیدم که یک تاکسی با سرعت زیاد به سمتم میآید. خیلی دیر بود که بخواهم کنار بکشم و برخوردش با من سبب شد نقش زمین شوم. همانطور که سعی میکردم بلند شوم، ماشین ناگهان دوباره به سمتم حرکت کرد و دوباره زمینم زد. مردی از اتومبیل پیاده شد و سریعاً پرسید: «حالتان خوب است؟»
متنی از جوآن فالون ناگهان به ذهنم آمد: «ما ميگوييم که يک پيامد خوب يا بد از يک فكرِ آني ميآيد. تفاوت در يک فکر، به نتايج مختلفي منجر ميشود.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)
پاسخ دادم: «حالم خوب است. بهعنوان یک تمرینکننده فالون دافا، استادم از من محافظت میکنند.» سپس از او پرسیدم: «درحالی که سعی داشتم بلند شوم، چرا دوباره به من زدید؟» آن مرد گفت که او راننده نیست. راننده شخص دیگری بود که در اتومبیل نشسته و در حال یادگیری رانندگی بود.
او پیشنهاد کرد یک تاکسی بگیرد تا مرا به منزل برساند، اما پیشنهادش را رد کردم و گفتم که میتوانم با دوچرخهام به خانه بروم. از آنجا که برخی از قطعات دوچرخهام شل شده بودند، آن مرد کمکم کرد آنها را محکم کنم. بهطرز معجزهآسایی از این سانحه هیچ آسیبی ندیدم. استاد زندگیام را نجات دادند!
یک بار دیگر، کامیون بزرگی به دوچرخهام زد. وقتی به زمین افتادم، شاهدان متحیر برای کمک به من جلو آمدند، در حالی که راننده کامیون چنان شوکه شده بود که فقط در کامیونش نشسته بود. رهگذری به من توصیه کرد: «باید تقاضای جبران خسارت کنی. او حتی تمایل ندارد از کامیونش پیاده شود تا کمکت کند.» درحالی که گیج بودم، به سمت کامیون رفتم و از راننده پرسیدم: «چرا بیرون نیامدید تا کمکم کنید؟» راننده گفت: «فرمانم از کار افتاده بود و ترمزم بهاندازه کافی خوب نبود تا به موقع کامیون را متوقف کنم.» دیدم که چقدر وحشتزده و ناراحت است و به او اطمینان خاطر دادم و گفتم: «نترس. من فالون دافا را تمرین میکنم. حالم خوب است، چراکه استادم از من محافظت میکنند.» سپس حقیقت پشت آزار و اذیت دافا را برایش روشن کردم و از او خواستم به یاد داشته باشد که فالون دافا خوب است.
سومین سانحه در مسیرم به محل کار رخ داد. درحالی که در قسمت سراشیبیِ روی یک پل هوایی میرفتم، ناگهان ترمزهایم ازکار افتاد. دوچرخهام که گویا فرار میکرد و با سرعت به سمت پایین سرازیری میرفت، سریعاً نیرویی گرفت. نمیتوانستم کنترلش کنم و بلافاصله از استاد کمک خواستم. دوچرخهام به انتهای سرازیری رسید و به ونِ درحال عبوری برخورد کرد. اگرچه به زمین افتادم، هیچ آسیبی ندیدم. استاد دوباره از من محافظت کردند.
بهبودی پس از تکرار خالصانه عبارت «فالون دافا خوب است»
سال گذشته خواهر کوچکم به بیماری کبدی و کلیوی مبتلا شد. او در بیمارستان تحت درمان بود، اما بهبودی حاصل نمیشد. مقداری بروشور اطلاعرسانی فالون دافا را به او دادم و توصیه کردم اغلب عبارات «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را تکرار کند. چند روز بعد دوباره به دیدارش رفتم و او گفت: «درمان شدم. معجزات دافا حقیقت دارند.»
هشت سال پیش، دختر خواهرم به سرطان رحم مبتلا شد، اما علیرغم شیمیدرمانی و سایر درمانها فقط بدتر میشد. در آن زمان، فقط حدود 20 سال داشت. به او توصیه کردم عبارات «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیکخواهی و بردباری خوب است» را خالصانه تکرار کند. خواهرزادهام با تمام وجود توصیهام را قبول کرد و بهطرز معجزهآسایی بهبود یافت. بعداً حتی صاحب فرزند پسری شد. خانوادهام خالصانه از فالون دافا و استاد سپاسگزار است.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه قدرت الهی فالون دافا