(Minghui.org)

درود استاد! درود هم‌تمرین‌کنندگان!

در ژوئن 2018 تمرین‌کننده‌ای نزدم آمد و پیشنهاد کرد که به «کارگاه ویرایش ویکی‌پدیا» برای بازنشستگان بپیوندم. گیج شدم و فكر كردم: «این چه ارتباطی می‌تواند با من داشته باشد؟» من بازنشسته هستم و نویسندگی می‌کنم، اما هرگز در نوشتن براي دایره‌المعارف مشاركت نكرده‌ام و نمي‌دانستم چطور می‌توانستم کمک کنم. من یک تمرین‌کننده نسبتاً جدیدی بودم که به مدت یک سال و شش ماه بود که تمرین را شروع کرده بودم و از همه پیشنهادات برای شرکت در تلاش‌های روشنگری حقیقت استقبال می‌کردم، صرف نظر از اینکه آیا آنها بخشی از برنامه‌ها یا هدف‌‌هایم بودند یا خیر. موافقت کردم که به کارگاه بپیوندم، می‌دانستم از زمانی که شروع به تزکیه کرده‌ام، استاد برنامه‌هایی برایم نظم و ترتیب داده‌اند که باید آنها را بپذیرم.

استاد بیان کردند:

«آن به این دلیل است که اگر بخواهید تزکیه کنید، مسیر زندگی و تزکیه‌تان را دوباره نظم و ترتیب خواهم داد.» (آموزش فا در کنفرانس هیوستون)

این کارگاه عمدتاً فنی بود. ما آموختیم که چگونه با نرم‌افزار کار کنیم و تمرین‌هایی را دریافت کردیم تا آنچه را آموخته‌ایم تمرین کنیم. هم‌تمرین‌کننده‌ام با من درباره مقاله‌ای خاص صحبت کرد که در گذشته تمرین‌کنندگان سعی داشتند در ویکی‌پدیا بارگذاری کنند، اما حذف شده بود. به من گفت: «شاید بعد از این کارگاه، بتوانیم آن را بارگذاری کنیم.» در آن لحظه خیلی علاقه‌مند نبودم و از او درباره آن مقاله یا آنچه که اتفاق افتاده بود چیزی نپرسیدم.

در پایان این کارگاه از همه شرکت‌کنندگان خواسته شد که پروژه‌ای ارائه دهند. با کمک هم‌تمرین‌کننده‌ام و یکی دیگر از تمرین‌کنندگان که هماهنگ‌‌کننده مرکز اطلاعات و اخبار فالون دافا است، موافقت کردم که از انگلیسی مقاله‌ای درباره یکی از شخصیت‌های چینی که مدافع حقوق بشر و نویسنده است را ترجمه کنم. آن مقاله‌ای طولانی و پر از اطلاعات بود. تا آن زمان هرگز درباره او نشنیده بودم و از تحقیقاتش بی‌اطلاع بودم. اما از زبان انگلیسی ترجمه کردم زیرا آن چیزی بود که از من خواسته شد.

در حین ترجمه، از چیزهای زیادی درباره تمرین‌کنندگان فالون گونگ در چین و این پژوهشگر آگاه شدم. زمانی که با مشکل مواجه می‌شدم و نمی‌دانستم چگونه عمل کنم، مربی کارگاه به من کمک می‌کرد. ما با هم دوست شدیم. دو دقیقه بعد از ارسال این مقاله به ویکی‌پدیا، آن حذف و ناپدید شد. شگفت‌زده شدم، اما قلبم تحت تأثیر قرار نگرفت. چنین مواردی پیش از این اتفاق افتاده بود و اطمینان داشتم که مربی به من کمک خواهد کرد. اما با این حال چگونه این اتفاق افتاد؟ مجبور بودم از درون تحمل کنم، به‌طوری که ناراحت یا عصبانی نشوم. سعی کردم به آنچه اتفاق افتاده بود پی‌ببرم، تا بتوانم از مربی درخواست کنم به من کمک کند و پیشنهاداتی به من بدهد مبنی بر اینکه چرا این اتفاق افتاده است و من باید چکار کنم.

استاد بیان کردند:

«اگر ذهن‌تان همیشه به این صورت صلح‌جو و نیک‌خواه باشد، وقتی مشکلات ناگهان ظاهر می‌شوند، همیشه ضربه‌گیر و فضایی دارید که درباره آن فکر کنید.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)

پس از انجام اصلاحاتی که او پیشنهاد کرد، آن مقاله را دوباره آپلود کردم. خشنود و آسوده‌خاطر شدم. فکر کردم این پایان نقش من است. اما هماهنگ‌کننده مرکز اطلاعات و اخبار پیشنهاد کرد که مقاله‌ای راجع به بنیانگذار فالون دافا ترجمه کنم. این مقاله طولانی، حاوی جزئیات زندگینامه است. در هنگام ترجمه آن، از چیزهای زیادی درباره استاد عزیزم مطلع شدم. بسیار افتخار می‌کنم که به من این امتیاز داده شد تا این مقاله مهم را بارگذاری کنم و احساس غرور و رضایت می‌کردم.

استاد بیان کردند:

«یک حقیقت را به شما می‌گویم: تمام روند تزکیه روند دائمی از رها کردن وابستگی‌های بشری است.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)

به درون نگاه کردم و چیزهای بیشتری را کشف کردم که آن شامل اهمیت دادن به شهرت، افتخار و رضایت از دستاوردهایم بود. آن موقع بود که تصمیم گرفتم از این وابستگی‌ها خلاص شوم.

چگونگی ازبین بردن یک وابستگی

به درک محدودم، ابتدا باید اذعان کنم که یک وابستگی وجود دارد، زمانی که آن [وابستگی] بیدار می‌شود آن را شناسایی می‌کنم و آن را در بدنم احساس می‌کنم. متوجه شدم که این وابستگی به من احساس خوبی می‌دهد و یک فرد عادی احساس خوشحالی می‌کند. به عنوان یک تزکیه‌کننده، تصمیم گرفتم از شر آن خلاص شوم، تصمیم گرفتم احساس خوشحالی از آن را رها کنم، شهرتم را رها کنم؛ و بنابراین دیگر به تمرین‌کنندگان نگفتم که در ویکی‌پدیا در حال انجام چه کاری هستم. آن را نزد خودم و هماهنگ‌کننده نگه داشتم و مشاهده می‌کردم که بعداً چه اتفاقی خواهد ‌افتاد.

نزدیک به پایان کار بر روی ترجمه و ویرایش مقاله، هماهنگ‌کننده به‌طور ناگهانی به من گفت که تصمیمی گرفته شده است که مقاله‌ای درباره بنیانگذار فالون دافا به ویکی‌پدیای زبان ما فرستاده نشود. او به من دلیلی ارائه نداد، اما گفت که این تصمیم در هماهنگی با مرکز اصلی اطلاعات و اخبار فالون دافا صورت گرفته است. می‌خواستم دلیلش را بدانم و به من یک دلیل هم گفته نشد. نمی‌دانستم چرا چنین مقاله‌ای به زبان انگلیسی وجود داشت، اما همان مقاله نمی‌توانست در زبان ما وجود داشته باشد.

سؤالاتم در واقع نشانه اصرارم برای بحث کردن با هماهنگ‌كننده بود. آن ناشی از تمایلم برای ارسال مقاله‌ای بود که ساعت‌ها روی آن کار کرده بودم. هنگامی که وابستگی به حق‌به‌جانب‌بودن را شناسایی کردم، به پرسیدن دلیل آن تصمیم خاتمه دادم. نظرش را قبول کردم، اما برای همه کارهای هدر رفته ناراحت بودم. بعد از چند روز متوجه شدم که ترجمه این مقاله مرا به استاد نزدیک و به من کمک کرد درباره زندگی ایشان بیشتر بدانم و اینکه چگونه ایشان آموزش فا را شروع کردند. به اندازه کافی مهم و ضروری بود که بتوانم بر وابستگی به ناراحتی و شهرت، استفاده خوب از زمانم، وابستگی به غرور و استعدادم، اعتماد به نفس، و همه چیزهایی که به‌عنوان وابستگی‌ها شناسایی کرده بودم غلبه کنم. به خودم یادآوری کردم که من کسی نیستم که تصمیم می‌گیرد چه اتفاقی می‌افتد.

سپس آنچه استاد بیان کردند را به‌یاد آوردم:

«‌در آینده نخواهید دانست نهایتاً چه کسی هستم. هیچ موجودی در کیهان نخواهد فهمید نهایتاً چه کسی هستم.» (آموزش فا طی جشن فانوس سال ۲۰۰۳در کنفرانس فای غرب ایالات متحده)

سپس نظر هماهنگ‌کننده را پذیرفتم و این مقاله را رها کردم.

در آن زمان برایم آشکار شد که باید به کار روی ویکی‌پدیا و غنی سازی آن ادامه دهم. متوجه شدم که بارگذاری مقالات به ویکی‌پدیا کانالی برای روشنگری حقیقت در اینترنت به افرادی است که هرگز ملاقات نکرده‌ام و هرگز ملاقات نخواهم کرد. می‌دانم که بسیاری از مردم از ویکی‌پدیا استفاده می‌کنند چراکه آن کانالی باز است که برای بسیاری از افراد قابل دسترسی است. دوباره با هماهنگ‌كننده مشورت كردم و تصمیم گرفته شد كه بعداً روی گزارش مهمی درباره برداشت اعضای بدن از افراد زنده در چین كار كنم.

در حین ترجمه مقاله، متوجه شدم آن مقاله به‌روز نیست. از آنجا که ابتدا به زبان انگلیسی نوشته شده بود، دو گزارش دیگر منتشر شده بود. یکی در سال 2016 و دیگری در سال 2018. من این‌ها را به مقاله اضافه، و آنها را خلاصه کردم.

به ترجمه مقاله ادامه دادم و مطالب به‌روز شده را اضافه کردم و لینک‌هایی از مقالات مدافع حقوق بشر و مقالات مشابه در زبان‌های دیگر را اضافه کردم. پس از بازبینی توسط چند نفر از تمرین‌کنندگان که اصلاحاتی را پیشنهاد کردند، آن را در ویکی‌پدیا بارگذاری کردم. در حین ترجمه‌، نوشتن و خواندن منابع، بیشتر درباره برداشت اجباری اعضای بدن از تمرین‌کنندگان فالون دافا در چین آگاه شدم. دانشم دائماً درحال گسترش بود.

سپس مقاله‌ای راجع به فالون گونگ را ویرایش کردم و همچنین اطلاعات مربوط به برداشت اعضای بدن را به مقالات دیگری همچون نسل‌کشی، حقوق بشر در چین و موارد دیگر وصل کردم. تمام این مدت آگاه بودم که یک مقاله هنوز در نوبت است، اما قبل از انجام آن، می‌خواستم تجربه بیشتری کسب کنم. پس از پایان کارگاه، از آنجاکه هنوز روی مقالات مشغول به کار بودم، مربی کارگاه آموزشی به‌منظور راهنمایی من پیشنهاداتی را ارائه کرد. او همیشه برای پاسخگویی به سؤالاتم در دسترس بود.

من هرگز برای آن برنامه‌ریزی یا قصد نکردم

آن مقاله‌ای که در گذشته تمرین‌کنندگان سعی داشتند آن را بارگذاری کنند و حذف شده بود، درباره برداشت اعضای بدن تمرین‌کنندگان فالون گونگ در چین بود. فکر کردم که کار درست این است که نوشتن آن را از ابتدا آغاز کنم. شروع به برنامه‌ریزی، جمع آوری مطالب و آماده‌سازی کردم. آن مقاله‌ای را که تمرین‌کنندگان نوشته بودند و مکرراً حذف شده بود را خواندم. پیش از آنکه بتوانم شروع کنم، درباره برگزاری کارگاه ویکی‌پدیا دیگری درباره «حذف مقالات در ویکی‌پدیا» مطلع شدم که مربی سابقم- که در حال حاضر دوستم هست- مدیریت آن را به عهده داشت. می‌دانستم که باید در این کارگاه آموزشی شرکت کنم تا این موضوع را به‌طور عمیقی مطالعه و درک کنم که چه استراتژی باید اتخاذ کنم. در این کارگاه نمونه‌هایی از مقالاتی که حذف شده‌ بودند و دلایل حذف آن ارائه شد. من بی سر و صدا نشستم و گوش کردم. در فعالیت‌های کلاس مشارکت نکردم.

در یک مورد خاص گفته شد اگر مقاله خاصی حذف شده باشد، بارگذاری دوباره آن با همان نام، تقریباً غیر ممکن است. هنگامی که آن را شنیدم مضطرب شدم، زیرا متوجه شدم که آن درباره مقاله‌ای که روی آن کار می‌کردم صدق می‌کند. متوجه شدم که نوشتن دوباره آن از ابتدا بی‌فایده است، همچنین بارگذاری دوباره آن بی‌فایده است، زیرا دوباره حذف می‌شد. دو نفر از شرکت‌کنندگان در این کارگاه، ویراستاران کارآزموده در ویکی‌پدیا بودند. آنها گفتند که مقاله‌ای که حذف شده است، حتی اگر دوباره هم نوشته شده باشد، فقط با کمک ویرایشگری کارآزموده می‌تواند دوباره بارگذاری شود. نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و از ویراستاران باسابقه که در آنجا حضور داشتند درخواست کردم وگفتم: «لطفاً به من کمک کنید دوباره مقاله‌ای را بارگذاری کنم که قبلاً حذف شده بود.» این درخواستی برای کمک بود. از اینکه از افرادی که نمی‌شناختم درخواست کمک کرده بودم، متعجب شدم. برایم روشن بود که آنها به من کمک خواهند کرد و باید از آنها بپرسم.

یکی از آنها موافقت کرد تا آن را بررسی کند. مقاله دیگری به نام «برداشت اعضای بدن» وجود دارد و او تفاوت بین دو مقاله را نمی‌دانست. بنابراین فرصتی برای توضیح موضوع به او یافتم. صحبت‌هایم در مورد برداشت اجباری اعضای بدن در چین او را شوکه کرد. این باعث شد که به من کمک کند. او نگاه کرد و مقاله حذف شده را در آرشیو ویکی‌پدیا یافت. در هنگام خواندن، از محتوای آن، سبک نوشتاری جدی، عمق و نقل قول‌ها از منابع مختلف تحت تأثیر قرار گرفت و تصمیم گرفت تا مقاله را دوباره در سایت ویکی‌پدیا بارگذاری کند. او به‌ویژه توسط این واقعیت که این مقاله به 15 زبان ظاهر شده بود تحت تأثیر قرار گرفت. به من توضیح داد که چه اصلاحاتی را باید انجام دهم تا مقاله بهتر شود و به صورت آنلاین باقی بماند، و هیچ بهانه‌ای برای برداشتن آن وجود نداشته باشد. با کلیک یک دکمه، این مقاله در ویکی پدیای زبان‌مان بارگذاری شد. اگرچه کارهای پیش رو ادامه داشت، بسیار خوشحال بودم.

با آن هماهنگ‌کننده تماس گرفتم و خوشحالی خود را با او به اشتراک گذاشتم و در عین حال می‌دانستم که نمی‌توانم در این رضایت غوطه‌ور شوم. متوجه شدم که این فرصتی دیگر برای روشنگری حقیقت به افراد بیشتر، مثل آن ویراستار باسابقه بود. مربی کارگاه از من اجازه گرفت تا نامه‌ای در قالب ایمیل را برای شرکت‌کنندگان در کارگاه بنویسد و به آنها بگوید که چه اتفاقی افتاده است و لینک مقاله‌ای که دوباره بارگذاری شده بود را برای آنها ارسال کند. از آن زمان 600 نفر آن را مشاهده کرده‌اند. من با کمک سایر تمرین‌کنندگان در حال بهبود آن بوده‌ایم. در خانه و در آرامش و سکوت اتاقم کار می‌کنم، و نتیجه‌اش می‌تواند به دست بسیاری از افراد برای مدت زمان نامحدود برسد. این مزیت ویکی‌پدیا است که مقالاتش تأثیرات طولانی مدت دارد.

استاد بیان کردند:

«و به همین دلیل است که مریدان دافا باید حقیقت را روشن کنند. هدف [از آن] رها شدن از دروغ‌های شیطان، فراهم کردن امکانی برای مردم که چهره واقعی ح.ک.چ را ببینند، زدودن گناهان مرتکب شده توسط مردم علیه خدایان و بوداها، و به این ترتیب نجات دادن مردم دنیا است.» («هدف نهایی روشنگری حقیقت» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر 3)

بدون هیچ انتظاری به این کارگاه دوم آمده بودم و در حالت وو‌ وِی (بی‌قصدی) بودم. این به ذهنم خطور نکرده بود که ممکن است بتوان این مقاله از آرشیو را دوباره بارگذاری کرد و حتی نمی‌دانستم که آنجا نگهداری شده است. در طی این کارگاه امکان دریافت کمک از ویراستار باسابقه در ذهنم ظاهر شد، ابتکار عمل او بود که باعث بارگذاری مجدد آن شد، من کاری نکرده بودم. این اتفاق خود به خود رخ داده بود. مثل یک معجزه یا شاید به دست استاد انجام شده بود.

متوجه شدم که لازم نیست با قصد چیزی را بخواهیم. هرگز به ذهنم خطور نمی‌کرد که چنین چیزی ممکن است رخ دهد. متوجه شدم که در حالتی از آرامش و بی‌قصدی چیزها می‌توانند به آسانی و بدون دردسر اتفاق بیفتند. این چیزی است که در واقع رخ داده است.

روشنگری حقیقت در حین جمع آوری پول برای

رئیس انجمن ویکی‌پدیا با من تماس گرفت تا بگوید که از یک بنیاد آمریکایی که به سالمندان کمک می‌کند درخواست کمک مالی کرده است. این پول برای کارکنان بازنشسته در ویکی‌پدیا سرمایه گذاری می‌شود. این بنیاد قبل از اینکه تصمیم بگیرد که آیا این مبلغ را بدهد، خواستار مصاحبه با یکی از فارغ التحصیلان کارگاه آموزشی بود. ظاهراً رئیس انجمن ویکی‌پدیا، که هیچ چیزی درباره آزار و شکنجه نمی‌دانست، مقالاتی که بارگذاری کرده بودم را خوانده و تحت تأثیر آنها قرار گرفته بود. او از اخبار آزار و شکنجه و برداشت اعضای بدن شوکه شده بود. او فکر کرد که این موضوعی ارزشمند است. بنابراین برای مصاحبه مرا انتخاب کرد.

در ابتدا تردید داشتم و نمی‌دانستم که باید به نماینده بنیاد چه بگویم. از رئیس انجمن خواستم تا به من پیشنهاد دهد که چه چیزی بگویم، و او گفت که از تجربه‌ام در کارگاه و آنچه که انجام داده بودم، صحبت کنم. در واقع، او به من اشاره کرد تا حقیقت را روشن کنم. این تذکری روشن بود که  نمی‌توانستم آن را نادیده بگیرم!

متوجه شدم که باید برای مکالمه‌ای آماده شوم که به زبان انگلیسی برگزار می‌شد.

این کار مرا به‌یاد کار شبیه‌سازی فروش بلیط شن یون که انجام دادیم انداخت (دو نفر برای تمرین فروشندگی نقش بازی می‌کنند. یکی نقش فروشنده را بازی می‌کند و دیگری خریدار). یاد گرفتیم که چگونه از طریق شبیه‌سازی صحبت کنیم. از هم‌‌تمرین‌کننده‌ای که قبلاً کار شبیه‌سازی را با او انجام می‌دادم درخواست کمک کردم. او موافقت کرد. ما از طریق تلفن به زبان انگلیسی با هم صحبت کردیم. او از من خواست که این کارگاه را توصیف کنم، آنچه را که نوشته و ویرایش کرده بودم، و اینکه از اصطلاحات مناسب استفاده کنم و درباره آزار و شکنجه، برداشت اعضای بدن و فالون گونگ توضیح دهم. در پایان شبیه‌سازی، به من بازخورد داد. این مرا برای مکالمه واقعی آماده کرد.

این تماس تلفنی امتیاز ویژه‌ای برایم داشت که حقیقت را برای مدیر یک بنیاد ثروتمند آمریکایی روشن کردم که قبل از آن هرگز از آزار و شکنجه یا فالون گونگ خبر نداشت. در پایان مکالمه به او پیشنهاد کردم که لینک‌های مقالات انگلیسی ویکی‌پدیا که برای ترجمه به زبان خودمان از آنها استفاده کرده بودم را برایش بفرستم. او از این فرصتی که برای کسب اطلاعات بیشتر درباره این موضوعات بدست آورده بود خوشحال بود و از من در یک ایمیل احساسی به‌خاطر مکالمه و لینک‌ها تشکر کرد. امیدوارم که انجمن محلی این کمک مالی را دریافت کند.

مشاهده کردم که چگونه با تمرکز کردن بر یک چیز، درهایی برای روشنگری حقیقت و فرصت‌هایی برای افزایش سطح آگاهی مردم در اینترنت و همچنین فرد به فرد باز کرده است. قصد دارم کار خود را در ویکی‌پدیا ادامه دهم.

استاد محترم از شما و هم‌تزکیه‌کنندگان سپاسگزارم.

لطفاً به هر چیزی که مطابق با فا نیست اشاره کنید.

(ارائه‌شده در کنفرانس فای 2019 نیویورک)