(Minghui.org) درود، استاد محترم و هم‌تمرین‌کنندگان.

کسب دوباره دافا و ارتباط مجدد با تقدیر مقدسم

در سال 2010 در سرزمین اصلی چین فا را کسب کردم. خانواده‌ام در اوایل سال 1993 تزکیه را شروع كرد. در آن زمان جوان بودم و معنای تزکیه را درک نمی‌کردم. احساس می‌کردم برای انجام تمرینات باید متحمل درد بیش‌ازحدی شوم و بنابراین  تمرین دافا را شروع نکردم و این فرصت را از دست دادم.

16 سال طول کشید تا دوباره جوآن فالون را به دست گرفتم. با خواندنش احساس کردم آنچه به دنبالش بودم، همواره نزدیکم بود. استاد بیان کردند: «مثل یک دوشاخه‌‏ی برق است—آن را به برق بزنید، و برق در داخلش جریان می‌‏یابد.» («مریدان دافا باید فا را مطالعه کنند - آموزش فای ارائه‌شده در کنفرانسفای منطقه‌‏ی شهری واشنگتن دی‌‏سی ۲۰۱۱»)

سابقاً در جستجوی یک راهنما، بسیاری از رمان‌های کلاسیک و کتاب‌های تاریخیِ شرق و غرب را می‌خواندم. آنها تغییرم نمی‌دادند، بلکه فقط مانند پوششی ظاهری عمل کردند. وقتی خواندن جوآن فالون را تمام کردم، متوجه شدم که به همه سؤالاتم پاسخ داد. اصول دافا عمیقاً مرا تحت تأثیر قرار داد و خودِ حقیقی‌ام را که مدفون شده‌ بود، بیدار کرد. متوجه شدم که دافا می‌تواند از درون تغییرم دهد، بنابراین تزکیه را شروع کردم.

مدت کوتاهی پس از آن خوابی دیدم که در آن همراه خانواده‌ام از لایه لایه‌های جهان به سمت زمین، پایین می‌آمدیم. مانند صحنه افتتاحیه در شن یون بود که در آن خدایان استاد را تا زمین دنبال می‌کردند. وقتی از خواب بیدار شدم، حسی از حیرت‌زدگی همراه با احترام داشتم. آن تشویق استاد برای من، یک تمرین‌کننده جدید، بود و باور و پشتکارم را در تزکیه عمیق‌تر کرد.

پیوستن به رسانه تحت نظم‌وترتیبی نیک‌خواهانه

قبل از ترک چین، سخنرانی استاد را با عنوان «آموزش فای ارائه‌شده در جلسه اپک تایمز» خواندم. فکر می‌کردم اگر بتوانم به‌صورت تمام‌وقت به این رسانه ملحق شوم و از آن درآمدی نیز داشته‌ باشم، ایده‌آل خواهد بود. حالا که به گذشته نگاه می‌کنم، می‌بینم که آن فکرم پاک و خالص بود و ریشه در وابستگی‌های قوی‌ام به درطلب بودن نداشت. پس از آمدن به خارج از کشور برای تحصیل، با هم‌تمرین‌کننده‌ای که تقریباً هم‌سن خودم بود، دیدار کردم که در اپک تایمز کار می‌کرد. او از هم‌صحبتی با من خوشحال بود و خیلی به هم نزدیک شدیم. هر وقت رسانه به داوطلبی نیاز داشت، با من تماس می‌گرفت و من با خوشحالی کمک می‌کردم.

هماهنگ‌کننده رسانه به‌خوبی با من آشنا شد و پیشنهاد داد که بعد از فارغ‌التحصیلی‌ام، به‌صورت تمام‌وقت استخدامم کند. به‌دلیل مشکلات مالی پیشنهادش را رد کردم. وقتی نزدیک فارغ‌التحصیلی‌ام بود، هماهنگ‌کننده از من خواست برای یک پروژه کوتاه‌مدت کمک‌شان کنم. از آنجا که هنوز جستجویم را برای یافتن شغل آغاز نکرده بودم، بدون هیچ تردیدی موافقت کردم.

این رسانه، پروژه تمرین‌کنندگان دافا است که به حمایت تمرین‌کنندگان جوان نیاز دارد. بعد از آن پروژه کوتاه‌مدت، هماهنگ‌کننده دوباره از من خواست که بمانم و من هم پاسخ مثبت دادم، اما این پایان ماجرا نبود، زیرا با مداخلات زیادی مواجه شدم. به‌دلیل شرایط مالی از تصمیمم پشیمان شدم و کمی نگران روابط بین افراد در تیم رسانه بودم. مردد بودم و به هماهنگ‌کننده گفتم که فقط چند ماه می‌مانم. او گفت که این شرکت به کارمندان دائمی احتیاج دارد و یک ماه به من فرصت داد تا تصمیم بگیرم.

طی آن یک ماه، مردد بودم. باید به واقعیت‌های کسب درآمد و امرار معاش فکر می‌کردم، در عین حال باید مسئولیت‌هایم را در این پروژه دافا نیز در نظر می‌گرفتم. آخرین روز ماه بود. صبح که مشغول مطالعه فا بودم، ناگهان به چیزی در فا آگاه شدم که کمک کرد تصمیمم را بگیرم. به یاد ندارم که کدام سخنرانی الهام‌بخشم شد، اما به‌خاطر دارم استاد به‌وضوح اشاره می‌کردند که باید بمانم. طی سال‌های بعد، این فکر که آیا تصمیم برای ماندن تصمیم خوبی بوده یا نه، دوباره و دوباره به ذهنم می‌آمد، به‌خصوص زمانی که از میان محنت‌های شین‌شینگی می‌گذشتم.

هر زمان مشکلات ظاهر می‌شدند، میل داشتم رسانه را ترک کنم. بزرگ‌ترین آزمون، سال گذشته اتفاق افتاد. هیچ امیدی برای ادامه کار نمی‌دیدم. طی چند سال گذشته، به‌دشواری توانسته بودم با حقوق پایه زندگی کنم و زنده بمانم و مدام به تغییر شغل فکر می‌کردم. مدت کوتاهی پس از آن، در کنفرانس جهانی رسانه شرکت کردم. بعد از آمدن استاد و گوش دادن به سخنرانی ایشان، احساس کردم که گویا کل بدنم پاکسازی می‌شد.

استاد بیان کردند:

«هر یک از شما که در زمینه رسانه‌ فعالیت می‌کنید در روند تزکیه خودتان هستید و این کاری که انجام می‌دهید بخشی از آن است. مطمئناً این‌گونه است. و بدون توجه به نقشی که در این رسانه ایفاء می‌کنید یا چه کاری به شما محول شده، این‌ مسیر تزکیه شما است.» («کنفرانس فای ان‌تی‌دی و اپک تایمز 2018»)

در آن زمان بود که فهمیدم شغلم در رسانه مسیر تزکیه‌ای است که استاد برایم نظم‌وترتیب داده‌اند. هر زمان دچار تردید می‌شدم، همیشه عواملی وجود داشتند که مانع استعفایم می‌شدند. همیشه درباره آنچه می‌خواستم انجام دهم، فکر می‌کردم، اما هرگز به آنچه استاد نیاز داشتند، آگاه نمی‌شدم. بعد از این همه این تردیدها، متوجه شدم که به ماندن و همکاری با اپک تایمز ادامه خواهم داد.

ذره‌ذره تزکیه کردن در رسانه

تزکیه‌ام با پروژه رسانه یکی شده است. همه اختلافات و سختی‌هایی که با آنها روبرو می‌شدم، به شین‌شینگم اشاره داشتند.برای نمونه، یکی از همکارانم روال عملیاتی استاندارد را دنبال نکرد که باعث ایجاد ناکارآمدی‌هایی برایم شد. در آن زمان در پروژه دیگری نیز همکاری می‌کردم که بخش عمدۀ انرژی‌ام را می‌گرفت و باعث می‌شد بیشتر دچار استرس شوم. درنتیجه شین‌شینگم را حفظ نکردم و زبانی به این تمرین‌کننده حمله کردم. صدایم را بلند و او را سرزنش کردم.

سپس متوجه شدم تقصیر خودم است که سر مسئله‌ای جزئی عصبانی شدم، اما فقط به‌طور سطحی و در حد یافتن غفلت‌هایم به آن فکر کردم و واقعاً به درون نگاه نکردم. روز بعد، بدنم ‌درد می‌کرد و احساس خستگی داشتم، گویا در جنگ و دعوایی شرکت کرده باشم. فهمیدم که غفلت بزرگی در تزکیه‌ام داشتم که باعث شد نیروهای کهن از آن سوءاستفاده کنند. متوجه شدم که باید به‌طور جدی به درون نگاه کنم.

در ظاهر، متوجه شدم که هنگام مواجهه با مشکلات، مبارزه‌جو هستم و بردبار نیستم. در پشت مبارزه‌جویی، ناشکیبایی و رد کردن افکار یا رفتارهایی را که موافق با عقاید و تصوراتم نبودند، دیدم. با کاوش عمیق‌تر، فهمیدم که ایستادگی برای عقاید و تصورات و باورهایم یک مکانیسم دفاع از خود است. اگر ایده‌های خودم را دنبال می‌کردم، هیچ چیزی از کنترلم خارج نمی‌شد و عملکرد کاری‌‌ام بی‌خطر و امن می‌بود. اگر از منطقه امنم منحرف می‌شدم، ممکن بود مسائل به اشتباه پیش بروند و بر عملکردم تأثیر بگذارند.

در برابر سرزنش و انتقادهایِ تند سایرین از خودم محافظت می‌کردم. در شغلم سخت کار می‌کردم تا از اظهارات منفی سایرین در خصوص بی‌مسئولیتی خودم جلوگیری کنم. سمتِ خودخواهم فقط می‌خواست بازخورد مثبت و خبرهای خوب را بشنود. برای دفاع از خودخواهی و حفاظت از منیتم بود که مبارزه‌جویی ظاهر می‌شد. هر چیزی در تضاد با منیتم، اشتباه محسوب می‌شد و با آن مخالف بودم یا در برابرش مقاومت می‌کردم. این ذهنیتِ بی‌تمایلی برای شنیدن انتقاد و فقط تمایل برای شنیدن حرف‌های مهربانانه، در ارتباط نزدیک با رنجشم بود. هر وقت اوضاع خلاف میلم پیش می‌رفت، شکایت می‌کردم و نفرت و رنجشم ظاهر می‌شد.

در این مرحله، استاد بیشتر آگاهم کردند که آزمون‌های شین‌شینگیِ گذشته‌ام همگی ریشه در مبارزه‌جویی و رنجشم داشتند. مدتی طولانی بود که به‌طور واقعی یا محکم تزکیه نکرده بودم و هر وقت تضادها ظاهر می‌شدند، نمی‌توانستم به درون نگاه کنم. روی درست یا نادرست بودن تمرکز کرده بودم و نخستین فکرم همیشه این بود که سایرین چگونه با بی‌انصافی با من برخورد می‌کنند. در حال سرزنش کردن سایرین، از خودم می‌خواستم که بردبار و بخشنده باشم. این تزکیه حقیقی نبود و اجازه می‌داد سمت اهریمنی‌ام بدون محدودیت رشد کند. از میان آزمون‌های مشابه زیادی گذاشتم و اینقدر در چنین آزمون‌هایی شکست خوردم که دیگر تحمل مواجه شدن با چنین آزمون‌هایی را نداشتم. هر وقت چیزی راضی‌کننده نبود، عصبانی می‌شدم. آن مانند یک بمب بود، زیرا سمت اهریمنی‌ام را دفع نمی‌کردم.

استاد بیان کردند:

«وقتی با تضادی روبرو می‌‏شوید، اهمیت ندارد که حق با شما هست یا نیست. شما باید در حال پرسیدن این از خودتان باشید که، "در این وضعیت چه چیزی در سمت من درست نیست؟ آیا واقعاً امکان دارد اینطور باشد که در سمت من چیز نادرستی وجود داشته باشد"؟ همه‌‏تان باید به این صورت در حال فکر کردن باشید، و اولین فکرتان این باشد که خود را به دقت بررسی کنید تا سعی کنید که مشکل را بیابید. هر کسی که به این صورت نیست در واقع تزکیه‌‏کننده‌‏ واقعی دافا نیست.» «یک مرید دافا چیست؟»)

با خواندن مجدد این سخنرانی به این درک رسیدم که پایه و اساس تزکیه نگاه به درون است. هر وقت تضادی وجود دارد، باید چیزی باشد که نیاز به بهبودی دارد. تزکیه‌کنندگان نیاز ندارند استدلال بیاورند که حق با چه کسی است و چه کسی اشتباه می‌کند. باید این فکر سطحیِ اولیه را که قضاوت می‌کند حق با چه کسی است و چه کسی اشتباه می‌کند، تغییر دهیم.

با نگاه به عقب متوجه شدم که بسیاری از فرصت‌های تزکیه را ازدست داده‌ام. بسیاری از تضادها کوچک به نظر می‌رسیدند و آنها را سبک می‌گرفتم و فقط به‌طور سطحی تزکیه می‌کردم و به بهانه برنامه‌های شلوغ مربوط به پروژه‌ام، فرصت‌ها برای بهبود و تزکیه حقیقی را نادیده می‌گرفتم.

مدتی طولانی در عادتِ کامل کردن وظایفم گیر کرده و از نظر روانی و جسمی خسته شده بودم. دلیلش این بود که واقعاً تزکیه نمی‌کردم. بعد از اینکه به‌طور واقعی به درون نگاه کردم، از عقاید و تصوراتی که در تضاد با عقاید و تصورات خودم بودند، بیشتر آگاه شدم. مرتب به خودم یادآوری می‌کردم که این آزمون دیگری است. گاهی واقعاً خوب عمل می‌کردم و استاد افکار درستم را تقویت می‌کردند و موجودات فاسدی که بر من تأثیر می‌گذاشتند، ضعیف‌تر و ضعیف‌تر می‌شدند. گاهی که خودآگاه اصلی‌ام ضعیف بود، تضادها ناگهان رخ می‌داد. منِ جعلی ساخته‌شده از عقاید و تصورات دوباره ظاهر و حالت مبارزه‌جویی مجدداً پدیدار می‌شد. بعد از آرام شدن، متوجه می‌شدم که این موجودات فاسد سعی می‌کنند بازگردند.

وقتی عمیق‌تر کاوش کردم، متوجه شدم که عقاید و تصورات اکتسابی و کارمای شکل‌دهندۀ من جعلی بدنم را احاطه کرده‌اند و خودخواهی را شکل داده‌اند. در طول تعامل‌های خاص، با این طرز فکر که همه عقایدم درست و موجه هستند، خودخواهی‌ام را به نمایش می‌گذاشتم. سایرین را فرومایه و خودم را فردی باتجربه‌تر می‌دیدم که سایرین باید به حرف‌هایم گوش دهند. این موجودات فاسد مدت‌ها پیش شکل گرفته بودند و نمی‌توانستم بلافاصله همه آنها را از بین ببرم؛ این طور نبود که به‌محض پیدا کردن این ماده، آن ناپدید شود. هنوز باید رفتارم را تغییر می‌دادم. لازم بود به هر اختلاف و تضاد کوچک توجه کنم و پیوسته افکار درست بفرستم تا آنها را نفی کنم. بنابراین وقتی خوب عمل نمی‌کردم، ناراحت نبودم؛ و سعی می‌کردم دفعه بعد بهتر عمل کنم. متوجه شدم که همه اینها بخشی از تزکیه است.

رها کردن وابستگی به اعتباربخشی به خود

در دو سال نخست پیوستنم به رسانه، نمی‌دانستم چگونه تزکیه کنم و در انجام وظایفم گیر افتاده بودم. می‌خواستم شغلم را به‌خوبی انجام دهم و چیزهایی را که در مدرسه آموخته بودم، در عمل به کار ببرم. کارها را براساس ترجیح و اشتیاقم انجام می‌دادم، به‌جای اینکه آرام شوم و کار را با پشتکار انجام دهم. به‌تدریج فهمیدم که نتایجم اغلب خلاف انتظارات است.

بنا به دلیلی، وظایفی که در جامعه عادی بسیار دشوار به‌نظر می‌رسیدند، انجام‌شان در گروه‌مان بسیار دشوار بود. سطوح مختلفی از مداخله، چه درونی و چه بیرونی، را می‌دیدم. از نظر درونی، فهمیدم که حتی این فکر که وظیفه‌ام را به روشی مسئولانه انجام دهم، با هدف اثبات ارزش خودم است. متوجه شدم که مدتی طولانی است این وابستگی را دارم و سعی کرده‌ام آن را رها کنم، اما فقط به‌طور سطحی آن را ازبین برده‌ام.

گاهی بهانه‌های خودخواهانه‌ای برای این وابستگی داشتم، بنابراین آن از بین نمی‌رفت. برای نمونه خودم را صاحب کار درنظر می‌گرفتم و قلبم را روی پروژه می‌گذاشتم، اما نیمی از قلبم در واقع درحال اعتباربخشی به خودم بود. اگر این پروژه موفق می‌شد، تا حدی به کار من نسبت داده می‌شد. از فکر کردن در این باره لذت می‌بردم، زیرا آن ارزش وجودم را نشان می‌داد. وقتی پروژه به‌خوبی پیش نمی‌رفت، ناراحت و ناراضی بودم. احساس می‌کردم تلاشم بیهوده بوده است.

درحالی کارها را انجام می‌دادم که به وابستگی به نتایج، وابستگی به عملکرد خوب و وابستگی به شهرت، چسبیده بودم. سعی ‌کردم عمیق‌تر کاوش کنم تا ریشه چنین وابستگی‌های قدرتمندی را بیابم. این وابستگی‌ها از زمان تولدم رشد کرده و روی هم انباشته شده بودند. از کودکی در مدرسه نمرات خوبی گرفته و همیشه کمک‌هزینه تحصیلی می‌گرفتم.

در جامعه عادی فردی کوشا و سخت‌کوش بودم. این به منِ جعلی‌ام اجازه می‌داد رشد کند و آن منِ جعلی مدام به من می‌گفت که توانا و فرد قابلی هستم. درحالی که سال‌ها تحت تأثیر ذهنیت ح.ک.چ بودم، مبارزه‌جو شده بودم و فقط می‌خواستم بازخورد مثبت را بپذیرم. این رقابت‌جویی برای محق بودن نیز خودخواهی است.

وابستگی قدرتمندی نیز به دستاوردهایم در رسانه داشتم. در طول تزکیه‌ام قدم به قدم، چیزهایی که استاد نظم‌وترتیب دادند، باعث شدند که درک کنم خودخواهی واقعاً خیلی کوچک است. بدون دافا ابداً چیزی نبودم و قادر نمی‌بودم به چیزی دست یابم. یک بار در خانه تمرین دوم را انجام می‌دادم که استاد معنای عمیق‌ترِ پشت این سخن‌شان را به من نشان دادند: «تزکيه‌ به‌ تلاش‌ خود شخص‌ بستگي دارد، درحالي ‌كه‌ گونگ‌ به‌ استاد شخص‌ مربوط است.» (سخنرانی نخست، جوآن فالون)

نمی‌توانستم جلوی گریه‌ام را بگیرم، زیرا قبلاً جایگاه خودم را نمی‌دانستم. استاد همه چیز را انجام می‌دادند، و دستاورد من واقعاً چیزی نبود. در آن لحظه، واقعاً احساس کردم که اشتباه می‌کردم و بارها از استاد عذرخواهی کردم. به ایشان گفتم می‌دانم که اشتباه کردم. امسال که برای شرکت در کنفرانس فا به نیویورک رفتم، آموزش استاد دوباره برایم روشن و واضح شد:

«... مایلیم از استاد بپرسیم که چه زمانی نسل جوان‌تر مریدان دافا قرار است بیایند و مسئولیت کارهای مینگهویی را مانند ما به‌عهده بگیرند؟
استاد: به‌نظر می‌رسد افراد جوان گرایش دارند اهداف بلندپروازانه‌ای در زندگی داشته باشند و به‌سختی می‌توانند ذهن خود را پایدار کنند.» («آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک 2019»)

عبارت «اهداف بلندپروازانه‌ای در زندگی داشته باشند» با قلب من صحبت می‌کرد. این به‌وضوح درباره من صحبت می‌کرد و استاد مرا روشن کردند که نیاز دارم رشد کنم.

استاد بیان کردند:

«اما این تزکیه است و اگر تمرین‌کنندگان واقعاً می‌توانستند [ارزش مینگهویی] را درک کنند، برای همکاری در آن، مبارزه می‌کردند، اما تقوای عظیمی که همراه آن است چیزی نیست که مردم بتوانند ببینند. برای هیچ‌کسی قابل‌رؤیت نیست و تلاش‌های تمرین‌کنندگانی که همکاری می‌کنند چیزی نیست که دیگران از آن آگاه باشند.» («آموزش فا در کنفرانس فای واشنگتن دی‌سی 2018»)

به این درک رسیدم که رها کردن منیت همان کاری است که باید در حین کار برای پروژه رسانه انجامش دهم. وقتی حقیقتاً احساس فروتنی کردم، فهمیدم رنجشی که مدتی طولانی از سایر تمرین‌کنندگان به دل داشتم، کاهش یافته است و تقریباً به‌طور کامل ازبین رفته است و استاد آن مواد بد را برداشته‌اند. در رها کردن این وابستگی‌هایم به اعتباربخشی به خود و شهرت، استاد به من نشان دادند كه چطور مسائل را از دیدگاه اصلاح فا ببینم و دیگر به تزکیه شخصی نچسبم.

در طول تزکیه اصلاح فا، تک‌تک افکارمان مشخص می‌کنند که آیا موجودات ذی‌شعور بی‌شماری می‌توانند نجات یابند یا خیر. اگر نتوانیم این وابستگی‌ها را از دیدگاه اصلاح فا بررسی کنیم، آنگاه در دام نیروهای کهن گیر خواهیم کرد و در چرخه‌هایی می‌افتیم و در تزکیه شخصی در کشمکش خواهیم بود. باید در تزکیه‌مان سخت تلاش کرده و روی افکار روزانه خود تمرکز کنیم و منِ جعلی را از بین ببریم. باید قاطعانه اعتقاد داشته باشیم که وابستگی‌ها متعلق به ما نیستند. مهم نیست نیروهای کهن چه عقاید و تصورات یا افکاری را بر ما تحمیل می‌کنند، نباید هیچ یک از آنها را بپذیریم. هر وقت به این فکر چسبیدم و از افکار درست و محکمم برای نفی آن استفاده کردم، استاد کمکم کردند تا این مواد بد را رها کنم و احساس کردم که این وابستگی به‌تدریج ضعیف می‌شود.

تزکیۀ هر فکر، ریشه در پایداری ما برای مطالعه فا و انجام تمرینات دارد. از اوایل سال گذشته، همراه دو تمرین‌کننده دیگر تمرینات را در صبح در دفتر انجام داده‌ام. این روند، مبارزه‌ای مستمر با وابستگی به راحت‌طلبی و تنبلی است. به‌تدریج مزایای تمرین و مطالعه کردن فا به‌صورت گروهی را حس کردم و فقط وقتی شخصاً آن را تجربه کردم، متوجه شگفتی‌هایش شدم.

در ابتدای امسال، رسانه مقداری تغییر ساختار داد. تمرین‌کنندگان مسئول پشتیبانیِ کارهای پس‌زمینه در سکوت کارهای زیادی- از جمله تهیه صبحانه- را انجام دادند تا بتوانند محیطی را برای حضور تعداد بیشتری از افراد در تمرینات صبحگاهی فراهم کنند. تمرین‌کنندگانی که در این جریان مشارکت داشتند، یکدیگر را تشویق می‌کردند و این جریان محیطی را ایجاد کرد که در آن همدیگر را با هم مقایسه و در تزکیه، با یکدیگر رقابت می‌کردیم. احساس می‌کردم واقعاً خوش‌اقبال هستم که بخشی از این محیطِ در دسترسِ تمرین و مطالعه فا هستم.

در اینجا مایلم از تمرین‌کنندگانی که عاری از خودخواهی کمک کردند، و از استاد به‌خاطر نظم‌وترتیبات و نجات رحمت‌آمیزشان قدردانی کنم. در این زمان محدود باقی‌مانده در تزکیه، مایلم در حین انجام سه کار، واقعاً و به‌طور قاطع و محکم تزکیه کنم و زمان طولانی‌شده‌ای را که استاد از طریق تحمل دردی وصف‌ناپذیر در اختیار ما قرار داده‌اند، گرامی بدارم. محیط سبکبارانۀ خارج از چین آرام و راحت به نظر می‌رسد، اما آن ساده نیست و همه چیز با هدف نجات موجودات ذی‌شعور نظم‌وترتیب داده شده است.

مایلم از استاد به‌خاطر نجات رحمت‌آمیزشان تشکر کنم!

(ارائه‌شده در کنفرانس فای کانادا 2019)