(Minghui.org) من در روستای کوچکی در دشت سونگنن در شمال شرقی چین زندگی میکنم. روستای ما 80 خانوار و حدود 400 نفر جمعیت دارد و تپهها و دریاچههای زیبا دورتادور آن را احاطه کردهاند. نسلهای متمادی، منبع درآمد ما کشت ذرت بوده است.
فا را تقریباً همزمان با 70 تن از اهالی روستا کسب کردم. هریک از ما تلاش میکنیم که فرد خوبی باشیم و از اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری پیروی کنیم.
برگرداندن پول گمشده
یک سال، در روستا مراسم عروسی برگزار شد. پس از عروسی، تمرینکنندهای پاکت قرمزی را در خیابان پیدا کرد که حاوی 400 یوان بود. او با خودش فکر کرد: «من تمرینکننده فالون دافا هستم، نباید چیزی را بردارم که متعلق به من نیست. این پول باید متعلق به خانوادۀ برگزارکنندۀ عروسی باشد و اکنون باید نگران باشند.»
او به دیدن آن خانواده رفت و آنها گفتند که این هدیهای بوده که مادرزن بههنگام خوشآمدگویی به داماد داده است.
احیای اخلاقیات
در پشت روستا، مزرعه ذرتی وجود دارد که متعلق به روستای مجاور است. هر ساله بهمحض اینکه ذرتها شروع به رسیدهشدن میکردند، محصول دزدیده میشد. در زمان برداشت، صاحب مزرعه فقط میتوانست با دیدن مزرعه نیمه خالی، آه بلندی بکشد.
مردم پس از آموختن فالون دافا، خود را طبق اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری اداره کردهاند و فهمیدهاند که دزدی کار اشتباهی است. رفتار آنها تأثیر خوبی بر سایر روستائیان داشته و جلوی سرقت ذرت را گرفته است. صاحب مزرعه باخوشحالی گفت: «سرانجام، میتوانم محصول ذرت خودم را برداشت کنم. سپاسگزارم فالون دافا.»
شیوی فوقالعاده
شیو در روستای ما به فردی پرخاشگر و غیرمنطقی شهرت داشت. او تمام وقت با مادرشوهرش مشاجره میکرد و حتی برادران و خواهرانش برای کمک به او در مشاجرات و نزاعهایش شرکت میکردند که این امر باعث آشفتگی در خانواده شده بود. در پایان، او نقل مکان کرد و عهد بست كه دیگر هرگز مادرشوهرش را نبیند.
شیو در سال 1997 تمرین فالون دافا را آغاز کرد و به فرد دیگری تبدیل شد. او با مادرشوهرش با مهربانی رفتار میکرد، کمکم با او کنار آمد و برای مراقبت از او به همانجا بازگشت. او به آموزههای استاد لی (بنیانگذار) قلباً باور داشت و هرگز بهخاطر هیچ موضوعی با مادرشوهرش مجادله نمیکرد.
کمی بعد مادر شوهر شیو به سرطان معده مبتلا شد. شیو سالها بدون گلهمندی از او مراقبت کرد. بنا به گفتهای قدیمی: «هیچ فرزند پسری را نمیتوان در کنار تختخواب والدینی یافت که مدت طولانی در بستر بیماری افتاده باشند.» اما شیو کاری را انجام داد که خواهرشوهرش نتوانست انجام دهد.
بهعنوان مثال، وقتی مشکل مادر شوهرش شدید شد، شیو انواع غذاهایی را تهیه کرد که مناسب اشتهای مادر شوهرش بود. او نودل نرم را که مادر شوهرش دوست داشت، درست کرد اما در هر وعده او فقط میتوانست کمی بخورد. بنابراین هر بار مقادیر کمی برایش درست میکرد. روزی، خواهرشوهر بزرگش به ملاقات مادرش آمد و غذا درست کرد. مادر سالمند به او گفت که دستپخت شیو را به او ترجیح میدهد.
مادر شوهر تحت تأثیر هر کلمه و رفتار شیو قرار میگرفت. در آخرین لحظات عمرش با چشمان اشکآلود به شیو گفت: «در زندگی بعدی حیوان بارکشی میشوم و برایت سخت تلاش خواهم کرد.» همه افراد حاضر در اتاق با شنیدن آن گریه کردند.
شیو با گریه گفت: «مادر، اینطور فکر نکن از استاد لی بخواه تا در بازپیدایی بعد کمکت کنند تا بهصورت انسان بیایی و سعی کن دافا را کسب کنی.» زن مسن بدون حسرت درگذشت.
همۀ روستائیان شاهد رفتار شیو در قبل و بعد از تمرین دافا بودند. برخی به هم میگفتند: «فالون دافا بهخاطر پرورش چنین شاگرد خوبی فوقالعاده و قابل توجه است.»
کارکنان سرپرست روستا از طرفداری حزب کمونیست چین دست برداشتند
در اوایل شروع آزار و شکنجه، سرپرست روستا میدانست که تمرینکنندگان دافا همه خوب هستند، اما بازهم به دستور جیانگ زمین (رهبر پیشین حزب کمونیست) عمل میکرد و به دلایل خودخواهانه تمرینکنندگان دافا را تحت آزار و شکنجه قرار میداد. او هر از گاهی در آزار و اذیت و بازداشت مشارکت میکرد.
روزی، در حال پیاده شدن از کامیون بهشدت روی زمین افتاد و سریعاً به بیمارستان منتقل شد. طحالش سوراخ شده بود و باید برداشته میشد. نزدیک بود در طی عمل جراحی بمیرد.
پسر عمویش به او گفت: «رنج تو بهخاطر عقوبت کارمایی است. از این به بعد آزار و اذیت فالون دافا را متوقف کن.» سرپرست روستا قانع شد و اعلام کرد که دیگر هرگز فالون دافا را تحت آزار و شکنجه قرار نمیدهد. تمرینکنندگان دافا همچنان به روشنگری حقیقت برای او ادامه دادند و توصیه کردند که سه سازمان بزرگ کمونیستی را ترک کند و او این کار را کرد. از آن به بعد از تمرینکنندگان دافا محافظت میکرد و بدین ترتیب آیندهای روشن را برای خود برگزید.
همۀ روستائیان از سه سازمان کمونیستی خارج شدند
در نوامبر2004 اپک تایمز نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست را منتشر کرد. این کتاب چهره حزب کمونیست چین (حکچ) را آشکار و به مردم جهان کمک کرد تا چهره واقعی و ماهیت شیطانی آن را ببینند که جنبش گسترده ترک حکچ را به دنبال داشت.
تمرینکنندگان به در منزل هر خانواده در این روستا رفتند تا حقایق مربوط به فالون دافا را به آنها بگویند و به ترک حزب کمونیست، لیگ جوانان و پیشگامان جوان ترغیبشان کنند. تقریباً همه از سازمانها خارج شدند و دافا را پذیرفتند.
ما همین کارها را در روستاهای مجاورمان هم انجام و به مردم تقویم و اشعار دوبیتی تزئينی هدیه دادیم. مردم تغییر کردند و به جای رفتار اهانتآمیز و مردد بودن، از ما حمایت و تحسینمان میکردند.
یکی از اهالی روستا ضمن سلام و احوالپرسی گفت: «من همه فلایرها و بروشورهای فالون دافا را خواندهام. همه مسائل بهخوبی گفته شده است و هر کلمه حقیقت است.» یکی گفت: «من فالون دافا را تحسین میکنم. شما قدرت زیادی دارید.»
مردی در روستای ما در کار حمل کالا بود. تمام خانوادهاش حقایق را درک کردند و از سه سازمان بزرگ کمونیستی خارج شدند. هر وقت اطلاعاتی دربارۀ آزار و شکنجه در سایر نقاط کشور میشنید، بلافاصله به تمرینکنندگان دافا اطلاع میداد. بهخاطر کارهای نیکش با کسب و کار پررونق پاداش گرفت.
«مردم این روستا واقعاً مهربان هستند»
هر 10 روز در یکی از روستاهای مجاور بازار بزرگی برپا میشود. برای فروشندگان دورهگرد عادی است که از آنها کالاهایی دزدیده شود. در مقابل، تمرینکنندگان فالون دافا وقتی پول زیادی به آنها پرداخت شده، همیشه پول را پس دادهاند. در یک مورد خاص، تمرینکننده دافا پس از طی مسافت طولانی، پول را به فروشنده بازگرداند. بسیاری از فروشندگان به اهالی روستای ما گفتند: «افراد روستای شما مهربان هستند. شما باعث میشوید که خیال ما آسوده باشد.»
اغلب اوقات، فروشندگان سبزیجات و اسنک و جمعآوریکنندگان ضایعات به روستای ما میآیند. شنیدم که آنها میگویند: «مردم این روستا بسیار مهربان هستند.»
خواهر بزرگم ده سال پیش به روستای ما نقل مکان کرد. او نیز اغلب میگوید: «مردم این روستا بسیار مهربان هستند، واقعاً مهربان!»
سومین خواهرم در شهر کوچکی حدود ۳۰ کیلومتری ما زندگی میکند و هر چند وقت یکبار به دیدنمان میآید. او گفت که روستای ما آرام، راحت و برای سلامتیاش خوب است. او گفت: «اینجا خیلی خوب و ساکت است. محل من آرام نیست. همه جور اتفاقاتی در آنجا رخ میدهد و من اغلب مضطرب هستم.»
عمر طولانی در روستای ما
میزان مرگ و میر روستایی در سالهای اخیر افزایش یافته است. هر ماه افرادی در روستاهای مجاور میمیرند. در یک سال، ده نفر در روستا مجاورمان درگذشتند و بیش از بیست نفر در روستای نسبتاً بزرگی جان باختند، اما در پنج سال گذشته فقط یک زن و شوهر از روستای ما جان خود را از دست دادهاند.
با نگاه به آمار و با توجه به نسبت جمعیت، روستای ما بیشترین جمعیت سالمند را دارد. ما پنج تمرینکننده سالمند دافا داریم و سایر سالمندان علاقمند به تکرار این عبارت هستند: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است.»
بانوی مسنی اغلب از دست پسر و عروسش ناراحت بود. تمرینکنندهای به او گفت که این عبارات را تکرار کند: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» و این باعث میشود نه تنها احساس بهتری كند بلكه سالمتر نیز شود. آن خانم مسن به این توصیه گوش داد.
اکنون بیش از 80 سال دارد و آنقدر سالم است که میتواند به تنهایی به کوه برود و هیزم جمع کند. او بندرت ناراحت میشود. روزی، به آن تمرینکننده دافا گفت: «اگر من آن نُه کلمۀ راستین را تکرار نمیکردم، مدتها پیش مرده بودم، چه رسد به اینکه بتوانم این کارها را انجام دهم.»
یک عضو بازنشسته سازمان در 94 سالگی فالون دافا را پذیرفت و سه سازمان بزرگ کمونیستی را ترک کرد. او هنوز هم از شنوایی و بینایی خوبی برخوردار است و میتواند مسیری بیش از ۵ کیلومتر را برای خرید طی کند.
این افراد همگی توسط بنیانگذار فالون دافا، استاد لی، برکت و رحمت دریافت کردهاند و سالم شدهاند و زندگی آرام و شادی دارند.
برداشت محصول خوب بعد از خشکسالی بزرگ
در سال 2018 طولانیترین خشکسالی در یک قرن گذشته را تجربه کردیم. مسنترها گفتند که هرگز چنین چیزی را در زندگی خود ندیدهاند. کشاورزان بذرها را در بهارکاشتند، اما در طول تابستان بارانی نیامد. آنها مضطرب بودند زیرا نبود باران میتوانست بر منبع اصلی درآمد آنها برای کل سال اثر بگذارد.
اما، روستای ما با سه بارندگیِ بهموقع، از برکت و رحمت برخوردار شد. در طول یكی از این بارندگیها در روستایمان که شدید هم بود، در روستای آن طرف جاده به هیچ وجه باران نمیآمد و در روستای پشت ما فقط بارندگی مختصری اتفاق افتاد. مردم به سختی میتوانستند باور کنند: «آسمان چشم دارد. در طول جاده باران نمیبارد.»
در طول برداشت محصول در پاییز، در حالی که سایر روستاها بهطور معمول دچار خسارت شده بودند و بهندرت بیش از پنج تن در هکتار برداشت داشتند. روستای ما حداقل در هر هکتار ده تن محصول داشت و برخی حتی دوازده تن نیز برداشت کردند.
ثروتمندترین روستا
روزی جمعی از اهالی روستا دربارۀ این موضوع صحبت میکردند که کدام روستای منطقه ثروتمندترین است. یک نفر گفت که روستای ما ثروتمندترین است.
بچههایی که قبلاً تمرین دافا میکردند همه بزرگ شدهاند. گرچه آنها تحت فشار حکچ، تمرین دافا را متوقف کردند، ولی توانستهاند سختی را تحمل کنند و عادات بد کمی در آنها ایجاد شده است. آنها به لطف برکت استاد، پول کافی برای خرید آپارتمان و ماشین دارند.
بله، روستای ما ثروتمند است. ما نه تنها از نظر مادی ثروتمند هستیم بلکه از نظر معنوی و اخلاقی نیز غنی هستیم. چون ما به دافا ایمان داریم، استاد به ما پاداش دادهاند و ما را با سلامتی و خوشبختی متبرک کردهاند.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.