(Minghui.org) سال گذشته بینایی‌ام تار شد، اما نگران نبودم. سعی کردم فکر بیمار بودن را سرکوب کنم. بعد از مدتی چشمانم خشک شد. فکر کردم به این دلیل است که هر روز بیش از حد در اینترنت مطلب مطالعه می‌کنم، بنابراین زمانی را که در وب‌سایت‌ها بودم، کاهش دادم. فقط عناوین را می‌خواندم و متن ها را مطالعه نمی‌کردم. اما وضعیت بینایی‌ام بهتر نشد حتی مطالعه کتاب دافا برایم سخت شد.

چرا نمی‌توانستم به‌وضوح ببینم؟ آیا چیزی بود که نباید می‌دیدم؟ آیا وابستگی‌هایم مانع از دیدن واضح و روشنم می‌شد؟ درونم را جستجو کردم و وابستگی‌های زیادی را یافتم، وابستگی به زمان پایان تزکیه، ترس از آزار و شکنجه، راحت‌طلبی، رقابت‌طلبی، خودخواهی، رنجش،  وابستگی به توانایی‌های فوق طبیعی، شهوت و خواسته، وابستگی به انجام کارها، ناشکیبایی و اتکا به دیگران. همچنین دربارۀ دلایل آن وابستگی‌ها کندوکاو کردم. این محنت مدت زیادی طول کشید و من در طول این روند آزمون‌های شین شینگ را گذراندم. به‌لطف تقویت استاد و با نگاه به درون مداوم و اصلاح خود، بینایی‌ام به‌تدریج بهبود یافت.

محنت مربوط به وابستگی به راحتی

دوست دارم راحت و آسوده زندگی کنم. این راحت‌طلبی، مانند یک سنگ سخت و بزرگ در مسیر تزکیه‌ام قرار دارد. مانع پیشرفت و ارتقای من بوده است. تزکیه کوشا با تمرین صبح زود آغاز می‌شود. برای تمرین‌کنندگانی که باجدیت تزکیه می‌کنند، صبح زود بیدار شدن و انجام تمرینات دشوار نیست. به‌دلیل تنبلی، تمرینات صبح را گه‌گاه انجام می‌دهم. من تاکنون از پس آن برنیامده‌ام.

روزی فای استاد به ذهنم آمد: «ما بر رشد و ارتقای همه جانبه شما تأکید می‌کنیم.» (سخنرانی دوم، جوآن فالون) فهمیدم که نباید فقط به دنبال وضعیت فوق‌طبیعی برای جسمم باشم، بلکه ذهنم باید از سطح مردم عادی فراتر برود. به‌عنوان مثال، هر روز افراد در معرض تولد، پیری، بیماری و مرگ قرار دارند. آنها باید حداقل شش ساعت در روز بخوابند. تزکیه‌کنندگان موجوداتی فراتر از سه قلمرو هستند و با میدان زمانیِ این بُعد مردم عادی مهار نمی‌شوند. بنابراین تمرین‌کنندگان فقط باید سه یا چهار ساعت بخوابند.

کسب راحتی و آسایش چیزی است که مردم عادی در آرزوی داشتن زندگی بهتر به دنبالش هستند، در حالی که ما تزکیه‌کنندگان دربارۀ «تحمل سخت‌ترین سختی‌ها» صحبت می‌کنیم (فصل اول، فالون گونگ). آنها کاملاً متفاوت هستند.

وابستگی دیگری که با طلب راحتی ارتباط تنگاتنگی دارد، ترس از مواجهه با سختی است. اگر کسی بخواهد راحت باشد، حاضر به تحمل سختی نیست و ناخودآگاه با سختی مخالفت می‌کند. وقتی چشمانم تار می‌دید، چراغ میز کارم را عوض کردم و به جای یک لامپ رشته‌ای فلورسنت، به لامپ نور زرد تغییرش دادم، تا چشم‌هایم راحت شود.

استاد بیان کردند:

«سختی را همانند لذت درنظر بگیرید.»(آبدیده کردن ارادههنگ یین۱)

اما در ناخودآگاهم می‌خواستم سختی کمتری را تجربه کنم یا اصلا سختی تحمل نکنم. این عقیده و تصور بشری به سرشت ثانویۀ من تبدیل و باعث ایجاد مزاحمت در تزکیه‌ام شد. وقتی در سالهای اخیر مقالاتی راجع به کارمای بیماری می‌خواندم، گاهی اوقات چنین فکری در ذهنم خطور می‌کرد: گذر از محنت کارمای بیماری، بهتر از آزار و شکنجه است. از آنجا که این فکر را به وضوح درک نکردم یا کاملاً آن را نفی نکردم، بدون اطلاع در دام ایجاد شده توسط نیروهای کهن افتادم.

استاد بیان کردند:

«زمانی که در طول تزکیه‌تان با آزمون‌های سخت مواجه می‌شوید، مجبورید خودتان را تزکیه کنید و به خودتان نگاه کنید - آن به معنی تصدیق آزمون‌های سختِ نظم و ترتیب داده شده توسط نیروهای کهن و سعی در خوب عمل کردن در بین آزمون‌های سختی که آن‌ها نظم و ترتیب داده‌اند نیست؛ ما حتی وجودشان را تصدیق نمی‌کنیم. ما به‌طور بنیادی درحال نفی کردن تمام چیزهای‌شان هستیم، و تمام کارهایی که درحالی‌که آن‌ها را نفی می‌کنید و از دست آن‌ها رها می‌شوید انجام می‌دهید، و فقط آن کارها، تقوای عظیم است. این‌طور نیست که شما درحال تزکیه کردن در میان آزمون‌های سختی که آن‌ها خلق کردند هستید. بلکه شما قرار است که درحالی‌که آن‌ها را تصدیق نمی‌کنید، حتی ازبین بردن تجلیات آزمون‌های سخت‌شان را تصدیق نمی‌کنید، در مسیر خود به‌خوبی گام بردارید. (تشویق) بنابراین با نگاه به آن از این زاویه، آن‌چه که نیاز داریم انجام دهیم این است که به‌طور کامل نیروهای کهن را نفی کنیم. مریدان دافا و من حتی تجلیات آخرین تلاش‌هایشان را تصدیق نمی‌کنیم.» (آموزش فا در کنفرانس شیکاگو 2004)

بعد از اینکه اصول فا را فهمیدم، افکار درست فرستادم:«"من مرید لی هنگجی هستم، نظم و ترتیب‌‏های دیگر را نمی‌‏خواهم و آنها را به رسمیت نمی‌‏شناسم"-- آن‌‏وقت جرئت نمی‌‏کنند چنان کاری کنند. پس همگی را می‌توان حل و فصل کرد.» (آموزش فا طی جشن فانوس سال ۲۰۰۳ در کنفرانس فای غرب ایالات متحده)

هدف از مراحل از بین بردن کارما ارتقا بود. من هیچ نوعی از آزار و اذیت را تأیید نکردم. همۀ موجودات شیطانی و عناصری که در تزکیه من مداخله می‌کنند باید فوراً از بین بروند .

هرچه بیشتر به بیرون نگاه کنم، کمتر می‌بینم

مدتی بود که با هماهنگ‌کننده‌ای مدام بحث می‌کردم. دلیل ظاهری این بود که او به امنیت توجه کمی داشت و به دلخواه برخی از نرم‌افزارها را در رایانه‌اش نصب کرده بود. بنابراین، من همیشه مراقبش بودم تا مطمئن شوم که مشکلی ایجاد نکرده باشد. هر چه بیشتر این کار را انجام می‌دادم، او بیشتر همان کاری را انجام می‌داد که دلش می‌خواست انجام دهد.

اگرچه بعد از هر بحثی به درون نگاه می‌کردم و مصمم بودم که رقابت‌طلبی‌ام را کنار بگذارم، اما هنگام ملاقات با او مشاجره می‌کردم. سپس، روزی ناگهان فهمیدم که پشت رقابت‌طلبی، وابستگی به اعتباربخشی به خودم وجود داشت. مشاجره با او برای اثبات این بود که حق با من است و او اشتباه می‌کند. بنابراین دیگر نگاه به بیرون و نگاه به کاستی‌های او را متوقف کردم. این به اختلافات‌مان پایان داد.

بعداً صادقانه با او تبادل تجربه کردم. او گفت که من به او اعتماد ندارم. پرسیدم آیا می‌داند چرا به او اعتماد ندارم؟ حرفی نزد. به او گفتم که زمانی به‌خاطر او دچار مشکل شدم. بنابراین من به او بی‌اعتماد شدم و همیشه به بیرون نگاه می‌کردم. این در همکاری ما مداخله ایجاد کرد.

اختلاف با او زمانی رخ داد که چشمانم تار و غیرشفاف بود. مسئله بینایی اشاره‌ای از استاد لی (بنیانگذار دافا) بود که نباید به بیرون نگاه کنم. اما من نمی‌فهمیدم که در زمینه تزکیه مشکل دارم. فکر کردم عینکم مشکل دارد.

به‌طور کلی، دوام لنزهای رزینی فقط  دو یا سه سال است در حالی که من شش سالی بود که از آن استفاده می‌کردم. وقتی استاد دیدند که من هنوز آگاه نشده‌ام، از طریق مادرم به من اشاره کردند. در آن زمان، مادرم از من پرسید که چطور بعد از نظافت اتاقم هنوز آشغال در همه اتاقم هست. این نشان می‌داد که چشمانم به وضوح نمی‌بینند و من باید به درون نگاه کنم. اما، من حرف‌هایش را جدی نگرفتم و با لبخندی آن را رد کردم. بنابراین دید من به‌طور قابل توجهی کاهش یافت و تارتر شد. حتی چشمانم خشک شده بود.

رنجش بینایی‌ام را مسدود کرد

والدینم از بچگی مرا دوست نداشتند. من توسط تلاش تلقین‌آمیز حزب کمونیست چین(ح‌ک‌چ) نیز شستشوی مغزی شده بودم. قبل از تمرین فالون دافا مملو از رنجش بودم. اما با بهبود وضعیت تزکیه‌ام، رنجشم کمتر شد. اما علت اصلی آن هنوز وجود داشت. گاهی احساس می‌کردم رنجش را کنار گذاشته‌ام. اما، وقتی که حفاظم را پایین می‌آوردم، دوباره ظاهر می‌شد.

چند ماه پیش، تمرین‌کننده‌ای چند صفحه شماره تلفن به من داد و از من خواست آنها را در یک وب سایت بارگذاری کنم. نوشته‌ها نامشخص بود. بعضی از اعداد یک رقم کم یا یک رقم بیشتر داشتند. برخی از اعداد تکراری بودند. هر بار باید زمان زیادی را برای تکمیل آنها صرف می‌کردم.

وقتی برای آخرین بار شماره‌ها را برای او بارگذاری ‌کردم، چشمانم مشکل داشت. بی‌تاب شدم. رنجشم را به‌طور عملی نشان دادم و از اتکای او به خودم گله کردم. تمرین‌کنندگان مانند آینه هستند. در واقع، من باید به درون نگاه می‌کردم و بی‌تابی‌ام را کنار می‌گذاشتم. اما، من به بیرون نگاه ‌کردم. این رنجش مانع دیدم شد.

اگرچه آن مشکل حل نشد، بلکه مشکل دیگری پیش آمد. اواخر سال گذشته به خانه خواهرم رفتم تا به او یاد دهم چگونه در اینترنت جستجو کند. ما دربارۀ آپارتمانهای خانواده گپ زدیم و صحبت کردیم.

والدینم سه آپارتمان داشتند. دوتای بزرگتر را به خواهر و برادرم دادند. خودشان در یک آپارتمان کوچک یک خوابه ساکن بودند. آنها گفتند که من می‌توانم پس از مرگشان مالک این خانه شوم. هنگامی که پدرم شدیداً بیمار شد، عمویم از شهر دیگری به دیدن او آمد.

عمویم هنگام ناهار به ما سه خواهر و برادر در مقابل سایر اقوام گفت که ما باید از والدینمان نگهداری کنیم زیرا آنها پیر شده‌اند. هیچ یک از ما چیزی نگفتیم. عمویم سپس از من خواست که از آنها مراقبت کنم.

صادقانه بگویم، وضعیت من مناسب مراقبت از والدینم نبود. آپارتمانم کوچک بود و فقط دو اتاق خواب داشت. من و پدر و مادرم مشکلات ارتباطی داشتیم به گونه‌ای که گویی از دو دنیای مختلف آمده‌ایم. اما با این فکر که من تمرین‌کننده هستم و باید اول به دیگران فکر کنم، موافقت کردم که برخلاف میلم از آنها مراقبت کنم.

من با والدینم صحبت کردم و به آنها پیشنهاد کردم که آپارتمان یک خوابه‌شان را بفروشند و آپارتمان دیگری در نزدیکی خانه من بخرند. اینطوری مراقبت از آنها برای من راحت‌تر می‌شد. آنها توافق کردند و آپارتمان‌شان را فروختند. اما، نمی‌خواستند یکی دیگر بخرند. در عوض آنها به خانه من نقل مکان کردند.

خواهرم گفت که آپارتمان پدر و مادرم نباید فروخته شود زیرا او آن را می‌خواست اما پولش را نداشت. با شنیدن صحبت‌های او ناراحت شدم. او همچنین گفت که نمی‌داند پدر و مادرم چقدر به من پول داده‌اند. به او گفتم که حقوق بازنشستگی آنها با هم کمتر از 7000 یوان (حدود 1000 دلار) در ماه است. اما، مادرم انواع مختلفی از محصولات بهداشتی تهیه کرده است که هزینه زیادی دارند.

او با بدبینی به من گفت كه باور ندارد كه من بدون هیچ هدفی مایلم از والدینمان مراقبت كنم و چنین انسان خوبی در این دنیا وجود ندارد. من برایش بیشتر توضیح ندادم و سعی کردم جلوی اشکهایم را بگیرم.

احساس کردم پس از آن به‌شدت مورد بی‌انصافی واقع شده‌ام. چطور او اینقدر بی‌منطق بود؟ او نیامد که از والدین‌مان مراقبت کند، بلکه مشکل ایجاد کرد. وقتی پدرم زنده بود، خواهرم او را تحریک می‌کرد تا کارها را برایم سخت کند. پس از درگذشت پدرم، رفتارش بدتر شد.

استاد بیان کردند:

«آن‌ از روی‌ نیک‌خواهی‌ نیست. او از وابستگی‌اش به‌ شهرت‌ و نفع‌ شخصی‌ یک ذره هم رها نشده‌ است‌. او قادر نیست‌ یك‌ ذره‌ نیک‌خواهی‌ را رشد دهد.» (سخنرانی دوم، جوآن فالون)

ناگهان آسوده شدم و علت اصلی آن را فهمیدم: وقتی برخلاف میلم پذیرفتم که از پدر و مادرم مراقبت کنم، می‌خواستم فردی «خوب» باشم. فروش آپارتمان آنها برای این بود كه از دردسرهای بعدی اجتناب کنم.

جای تعجب نیست که همیشه احساس می‌کردم به من ظلم شده و پر از رنجش بودم. دلیلش این بود که نیکخواهی نداشتم. استاد متشکرم که به من کمک کردید ریشه رنجشم را رها کنم.

اداره‌کردن با توانایی‌های فوق‌‌طبیعی

چشم سوم من از کودکی باز بوده است. می‌توانستم اقوام متوفی خود را ببینم و با آنها ارتباط برقرار کنم. وقتی تازه تمرین فالون دافا را شروع کرده بودم، هر از چند گاهی صحنه‌های وحشتناکی می‌دیدم و از استاد خواستم که چشم سومم را ببندند. بعد از آن دیگر با چشم سوم نمی‌توانستم ببینم. بعداً دوباره چشم سومم باز شد. اما، من به‌ندرت از آن استفاده کردم. توانایی فوق‌طبیعی دیگری نیز داشتم. گاهی اوقات بدون هیچ قصد  و نیتی احساس می‌کردم که چه اتفاقی قرار است رخ دهد.

روزی به تمرین‌کننده‌ای گفتم چه بلایی سر او خواهد آمد و به او یادآوری کردم که مراقب باشد. باور نکرد. این حادثه یک سال بعد اتفاق افتاد. او از آن جان سالم به در برد. با نیت، صحنه‌ای از آینده را حس کردم و به او گفتم بعداً چه بلایی سرش می‌آید. او این بار حرفم را باور کرد.

طولی نکشید که رؤیای واضحی دیدم. در خوابم دو صحنه وجود داشت. اولین صحنه این بود که من برای دوستم ژاکت پشم کشمیر می‌فروختم. من به خریداری گفتم: «می‌بینید که این ژاکت پشمی زیبا به‌نظر می‌رسد و ارزان است. شما می‌توانید در اینجا دو عدد را با همان قیمتی خریداری کنید که جای دیگر فقط یکی را می‌توانی بخری.» اما من به کیفیت ژاکت اشاره‌ای نکردم. او دو تا خرید.

سپس صحنه دیگر ظاهر شد. دو نفر در این صحنه پیراهن می‌فروختند و از من خواستند که یک پیراهن بخرم. گفتم آن را نمی‌خواهم. پیراهن را باز کردم و دیدم داخل آن زدگی دارد.

بعد از بیدار شدنم، دربارۀ معنای رؤیایم فکر کردم. در صحنه اول کیفیت را به خریدار نگفتم. او فقط ظاهر را دید. در صحنه دوم، پیراهن در بسته زیبا به‌نظر می‌رسید اما داخل آن زدگی داشت. این نشان می‌داد آنچه دیدم لزوماً حقیقت نبود. فهمیدم این خواب اشاره ای از سوی استاد بود.

استاد بیان کردند:

«...اگر با آرامش‌ و‌ بدون‌ این‌كه‌ فکری به آن اضافه كنید ببینید، آن‌چه‌ را كه‌ ببینید حقیقت‌ خواهد بود. اما به‌محض این‌که از ذهن‌تان استفاده کنید، حتی اگر به مقدار کمی هم باشد، آن‌چه‌ را كه‌ می‌بینید كاذب‌ خواهد بود. این،‌ مداخله‌ شیطانی‌ ناشی از ذهن خود شخص‌، یا "تبدیل‌ بر طبق افکار" نامیده‌ می‌شود.» (سخنرانی ششم، جوآن فالون)

وقتی از ذهنم به قصد درک آینده استفاده کردم، آیا آن کاذب نبود؟ اگر آن تمرین‌کننده قاطعانه حرفم را باور کرد، در مسیری که استاد برای او ترتیب داده بود، مداخله کردم. من بسیار ناراحت شدم که ناخواسته کار اشتباهی کردم. من برای او پیامی فرستادم و در آن گفتم حرفهایم را جدی نگیرد و از او خواستم كه فا را دنبال كند.

فهمیدم که وابستگی من به توانایی‌های فوق طبیعی یکی از دلایل مشکل چشمم است. من دیگر چیزی را که احساس کردم به هیچ تمرین‌کننده‌ای نگفتم زیرا هرکسی در تزکیه مسیر خاص خودش را داشت.

مشکلات ناشی از وابستگی‌ام به زمان

من از دو سال گذشته دائماً رؤیای مشابهی را می‌دیدم. در خواب، قصد بازنشستگی داشتم. هر وقت رئیسم کاری را به من محول می‌کرد، از او می‌خواستم اجازه دهد دیگران آن کار را انجام دهند زیرا من قصد بازنشستگی داشتم. من هشت بار این خواب را دیدم. تنها تفاوت در رؤیاها، زمان بازنشستگی من از یک روز تا نیم سال بود.

با خودم فکر کردم که استاد لی (بنیانگذار دافا) به من اشاره می‌کردند که عجله کنم و کوشا باشم. طی روزهایی که این مقاله را نوشتم، دوباره همان خواب را دیدم. بعد از بیدار شدنم ناگهان فهمیدم که به زمان وابستگی دارم. من نمی‌خواستم نزدیک به زمان بازنشستگی‌ام کاری انجام دهم و منتظر آمدن آن روز بودم.

با نگاهی به سفر تزکیه‌ام در دو سال گذشته، دریافتم که وابستگی من به زمان بسیار زیاد است. به‌خصوص وقتی ویروس ح‌ک‌چ (کوید۱۹) منتشر شد، من اخبار وب‌سایت دونگتای در خارج از کشور را دقیق مرور می‌کردم. در ظاهر بدنبال اطلاعات برای روشنگری حقیقت بودم. در واقع، من سعی می‌کردم زمان پایان آزار و شکنجه را دریابم.

قلب من از انتخابات ایالات متحده متأثر شد. برای شنیدن اخبار و پیشگویی‌ها در اینترنت جستجو می‌کردم. هر روز بیش از دو ساعت در اینترنت می‌گذراندم. بعضی اوقات از بعضی از تمرین‌کنندگان می‌خواستم که آنها را چاپ کنند و برای آشنایانم می‌فرستادم تا بخوانند. حتی وقتی چشمانم دچار مشکل شد، این جستجوها را متوقف نکردم فقط زمانش را کمتر کردم.

به درونم نگاه کردم و سعی کردم بفهمم چرا اینقدر به پایانِ زمان تزکیه وابسته هستم؟ آیا هنوز ترس پنهانی از آزار و اذیت دوباره داشتم؟ قبلاً چند بار مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودم. هر بار به لطف محافظت استاد و اعتقاد راسخم به دافا توانستم فرار کنم. ترس من از آزار و اذیت دوباره دلیل اصلی وابستگی‌ام به زمان و پیگیری برای پایان تزکیه بود.

استاد بیان کردند:

«اگر می‌توانید مرگ و زندگی را رها کنید، شما موجود خدایی هستید. اگر نمی‌توانید مرگ و زندگی را رها کنید، یک انسان هستید- این تفاوت است.» ("آموزش فا در شهر نیویورک"، سخنرانی‌ فا در ایالات متحده ۱۹۹۷)

پس از درک این موضوع، از خودم پرسیدم: «اگر قادر به اعتباربخشی به فا نیستم و نمی‌توانم مأموریتم را به اتمام برسانم، چرا هنوز می‌خواهم این جسم فیزیکی را داشته باشم؟» به‌محض این که این فکر به ذهنم آمد، در بدنم جنبش و هیجانی را تجربه کردم و چشمانم پر از اشک شد.

روزی در قلبم به استاد گفتم که از فا می‌فهمم استاد چه می‌گوید: «هر چیزی که یک شخص در تزکیه با آن مواجه می‌شود، چیز خوبی است.» (آموزش فا در روز جهانی فالون دافا). اما، من نمی‌توانستم شاد باشم. در آن لحظه صدایی نزدیک گوشم بود: «همه حساب‌ها باید تسویه شود.»

لحظه‌ای تعجب کردم و بعد اشک صورتم را پوشاند. قرار بود حساب‌ها تسویه شود و وقت آن بود که به خانه برویم. قلبم پر از شادی بود. سپس صحنه‌ای بسیار مقدس دیدم: راهی در زیر پایم وجود داشت که به آسمان منتهی می‌شد و استاد در همان نزدیکی از شاگردان محافظت  و آنها را برای ادامه کار راهنمایی می‌کردند.

یکی از دلایلی که من دچار مشکل بینایی شدم این بود که به فرستادن افکار درست توجه نمی‌کردم. بنابراین، اهریمن‌ها تغذیه شدند. از آنجا که نمی‌توانستم آرام شوم، به آن توجه نکردم. وقتیدر چهار نوبت مقرر روزانه افکار درست می‌فرستادم، به‌خصوص در ساعت 6 صبح، در خلسه بودم.

چند ماه پیش، یک روز که افکار درست می‌فرستادم، با چشم سومم غولی مانند یک شامپانزه را دیدم که با دو چشم خون‌آلود به من خیره شده بود. ترسیده بودم و برای حذف آن افکار درست فرستادم. ناپدید شد. طولی نکشید سر روباه کوچکی ظاهر شد و  نگاهی ملوس به من انداخت. کمی تردید کردم و فکر «حذف» را ارسال کردم. از بین رفت.

بعد از بدتر شدن وضعیت بینایی‌ام، فهمیدم که چیزی است که با افکار درست من ارتباط دارد. خیلی چیزهای بدی در میدان بُعدی من وجود داشت. من تصمیم گرفتم بیشتر افکار درست بفرستم. علاوه بر زمان نوبت‌های مقرر برای فرستادن افکار درست، نیم ساعت وقت اضافه کردم تا چیزهای فاسد در میدان بُعدی‌ام را پاک کنم.

وقتی ساعت 6 صبح افکار درست فرستادم، به خودم یادآوری کردم که دیگر به خلسه نروم. اما در عرض یک دقیقه، کف دستم به پایین افتاد. کف دستم را صاف گذاشتم و بعد دوباره افتاد. فهمیدم که روباه کوچک ملوس مرا وادار به خلسه می‌کند. من این فکر را فرستادم "از بین بردن همه موجودات شیطانی و عناصری که هنگام فرستادن افکار درست باعث ناراحتی‌ام می‌شوند،" شامل همه چیز و هیچ چیز در هیچ بُعدی ازقلم نیفتد.»

بعد از فرستادن افکار درست به این شکل برای مدت زمانی، بینایی‌ام بسیار بهتر شد. اگرچه گذراندن این آزمون مدت زیادی طول کشید، اما احساس کردم که کمی به خانه اصلی‌ام نزدیک شده‌ام.

استاد بیان کردند:

«اما دقیقاً به خاطر این‌که در دافا تزکیه می‌کنید، گرچه فشاری که با آن مواجه می‌شوید وقتی مشقات زودتر از زمانی که می‌بایست برای شما می‌آمد بر شما فرود ‌آیند، عظیم است، و گذراندن آزمایش‌ها برای شین‌شینگ شما دشوار هستند- و گاهی اوقات ممکن است آزمون‌ها عظیم باشند- با این همه، تمام آن سختی‌ها چیزهایی هستند که باید بر آنها فائق آیید، آنها حساب‌هایی هستند که لازم است تسویه کنید، هزینه‌هایی هستند که باید پرداخت کنید.» (آموزش فا در سن فرانسیسکو ۲۰۰۵)

تمام مقالات، تصاویر یا سایر متونی که در وب‌سایت مینگهویی منتشر می‌شوند، توسط وب‌سایت مینگهویی دارای حق انحصاری کپی‌رایت هستند. هنگام چاپ یا توزیع مجدد محتوا برای مصارف غیرتجاری، لطفا عنوان اصلی و لینک مقاله را ذکر کنید.