(Minghui.org) درود بر استاد! درود بر هم‌تمرین‌کنندگان!

به‌عنوان تمرین‌کننده‌ای که تمرین فالون دافا را در سال 1998 آغاز کردم، می‌خواهم تجربه تزکیه سه سال گذشته خود را از زمانی که از چین به نیوزلند آمدم، به‌اشتراک بگذارم.

تزکیه محکم و استوار در محیط جدید

وقتی سه سال پیش برای اولین بار به کرایست چرچ نیوزلند آمدم، فقط قصد داشتم سه ماه بمانم. وقتی از گمرک چین عبور کردم، پلیس بدون هیچ دلیلی به‌طور غیرقانونی مرا در یک اتاق تاریک کوچک بازداشت کرد. آنها پس از تأیید برخی اطلاعات شخصی با اداره پلیس محلی مرا آزاد کردند. این دومین بار بود که در گمرک بازداشت می‌شدم زیرا به‌عنوان تمرین‌کننده فالون دافا در لیست سیاه حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ) هستم.

پسرم از ترس اینکه مورد آزار و شکنجه قرار بگیرم، نمی‌خواست به چین بازگردم. موافق نبودم. می‌خواستم به چین بازگردم و ماموریت خود را برای نجات مردم در آنجا انجام دهم. پس از یک بحث کامل با خانواده‌ام، سرانجام موافقت کردم که در نیوزلند بمانم. خیلی زود یک محل تمرین محلی را پیدا کردم و به گروه محلی مطالعه فا ملحق شدم.

به پایان رساندن پروژه‌ام

 می‌خواستم بلافاصله در فعالیت‌های محلی روشنگری حقیقت شرکت کنم. اما قبل از آمدن به نیوزلند پروژه‌ای را که روی آن کار می‌کردم تکمیل نکرده بودم. هنگامی که در چین بودم، مسئول جمع‌آوری آمار و گزارش موارد آزار و شکنجه محلی بودم. قبلاً داده‌های خام زیادی جمع آوری کرده بودم. تمام داده‌ها را روی یک دیسک رمزگذاری شده ذخیره کردم و با خودم آوردم.

تردید داشتم که آیا باید این پروژه را ادامه دهم و تکمیل کنم. اگر روی این پروژه وقت‌گیر کار می‌کردم، وقت نداشتم در فعالیت‌های محلی شرکت کنم. به‌عنوان یک تازه وارد، نگران بودم که تمرین‌کنندگان محلی درباره من منفی فکر کنند. می‌خواستم از تمرین‌کنندگان در چین بخواهم که آن را مدیریت کنند، اما کسی را پیدا نکردم.

استاد بیان کردند:

«هر پروژه یا هر کار را، اگر تصمیم می‌‏گیرید که انجام ندهید، پس آن را انجام ندهید؛ و اگر تصمیم می‌‏گیرید که آن را انجام دهید، آن‌‏گاه قطعاً مجبورید آن را به‌‏خوبی انجام دهید و آن را تا انتها به انجام برسانید. اگر غیر این‌‏صورت عمل کنید، چگونه می‌‏تواند وقت و زمانی که تلف کردید در کتابچه‌‏ی‌‏ تاریخ ثبت شود؟ هر چیزی که به سرانجام رسانده نشود به‌‏منزله‌‏ی شکست است.» (آموزش فا ارائه شده در کنفرانس فای نیویورک ۲۰۱۰)

«هیچ یک از چیزهایی که با آن‌‏ها مواجه می‌‏شوید تصادفی نیستند، و به احتمال زیاد تک تک کارها نظم و ترتیب داده شدند چراکه در تاریخ هستند. بنابراین، هر کاری که انجام می‌‏دهید یا هر چیزی که روی آن کار می‌‏کنید را دست کم نگیرید. هر چیزی ممکن است کاملاً عادی باشد، و به‌‏نظر نرسد که اهمیت خاصی داشته باشد،‌‏ اما، در بُعدهای دیگر تغییرات عظیمی را سبب می‌‏شود.» (آموزش فا ارائه شده در کنفرانس فای نیویورک ۲۰۱۰)

فهمیدم که باید از الزامات استاد پیروی کنم و پروژه را تکمیل کنم. سپس اتفاق شگفت انگیزی رخ داد.

قبل از ترک چین، یکی از هم‌تمرین‌کنندگان به دلایل امنیتی لپ تاپ‌ها و هارد دیسک‌های مرا رمزگذاری کرد. بنابراین فقط باید آنها را با نرم افزار مناسب پس از ورود به نیوزلند بازیابی می‌کردم. اما پس از تلاش‌های زیاد نتوانستم هارد دیسک را بازیابی کنم. پس از تصمیم به اتمام پروژه، دوباره درایو را به کامپیوتر وصل کردم. رشته‌ای از حروف در ذهنم ظاهر شد که آنها را تایپ کردم. درایو بازیابی شد. وقتی اسناد را دیدم، به گریه افتادم. بار دیگر فهمیدم که باید این پروژه را تکمیل کنم. از راهنمایی نیک‌خواهانه استاد سپاسگزارم.

در ماه‌های بعد، تمام روز را جلوی کامپیوتر گذراندم و شش گزارش نزدیک به 200هزار کلمه منتشر کردم.  همچنین تمرین‌کننده‌ای را در چین پیدا کردم که بتواند به کار روی پروژه ادامه دهد.

شبی که آخرین گزارش خود را ارائه کردم، خواب بسیار واضحی دیدم. در خواب، در کنار تمرین‌کنندگان در کرایست چرچ ایستاده بودم. می‌دانستم که در آستانه سوار شدن بر کشتی برای اعتباربخشی به فا در نیوزلند هستم. روز بعد، با چند تمرین‌کننده دیگر به اوامارو رفتم تا مطالب روشنگری حقیقت را توزیع کنم.

بهبود در محیط تزکیه گروهی

در طول این سه سال در نیوزلند، متوجه شدم محیط تزکیه گروهی برای تمرین‌کنندگان ضروری است.

وقتی برای اولین بار به نیوزلند آمدم، برای سازگاری با زندگی جدید و محیط تزکیه مشکل داشتم. در ابتدا، در کنار خانواده پسرم ماندم. روزانه چند ساعت را صرف انجام کارهای روزانه آنها می‌کنم. بعد از اینکه با عروسم دچار اختلاف شدم تصمیم گرفتم که بروم. احساس عصبانیت و کینه داشتم. نمی‌توانستم فا را به‌خوبی مطالعه کنم، نمی‌توانستم پنج مجموعه تمرین را هر روز انجام دهم، و حتی نمی‌توانستم افکار درست را به‌موقع بفرستم. گاهی حتی نمی‌توانستم در فعالیت‌های گروهی شرکت کنم. برای مدتی علائم «سرماخوردگی شدید» داشتم. مفاصلم متورم و دردناک شده بود.

در حدود 20ژوئیه، تمرین‌کنندگان قصد داشتند یک راهپیمایی در ولینگتون برگزار کنند تا خواستار پایان آزار و شکنجه شوند. با وجود اینکه احساس خوبی نداشتم شرکت کردم. در حالی که عکس یکی از تمرین‌کنندگان در چین را که تحت آزار و شکنجه قرار گرفته بود در دست داشتم و منتظر شروع راهپیمایی بودم، خانمی غربی به من نزدیک شد و به آرامی به عکس دست کشید. چشمانش پر از اشک شد و من نیز گریه کردم.

در طول راهپیمایی و تجمع، ذهن و بدنم پاک شد. آگاه شدم که مرید دافا به چه معناست، مسئولیتی که بر دوشم احساس می‌کردم و مأموریت ما برای نجات مردم. توانستم به شرایط ناخوشایند در خانه ‌اهمیت چندانی ندهم. تمام کینه‌ام از بین رفت و فقط یک فکر در ذهنم بود: من مرید دافا هستم، باید خودم را تزکیه کنم تا شایستگی نجات نیک‌خواهانه استاد را داشته باشم، و انتظارات همه موجودات ذی‌شعور را برآورده کنم و مأموریت خود را انجام دهم. غروب آن روز وقتی از ولینگتون به خانه برگشتم ، احساس کردم که تازه متولد شده‌ام.

به‌منظور ایجاد محیطی برای تمرین‌کنندگان که با هم رشد کنند انجمن محلی فالون دافا جلسات آنلاین برای مطالعه فا، تمرینات گروهی و فرستادن افکار درست ایجاد کرد. بلافاصله به آنها ملحق شدم. هر روز صبح زود بیدار می‌شدم تا به تمرینات گروهی بپیوندم. عصر، فا را به مدت دو ساعت مطالعه می‌کردم.

 همچنین هفته‌ای یکبار در گروه مطالعه فا تمرین‌کنندگان استرالیایی شرکت می‌کردم، که این امر برای تزکیه‌ام بسیار مفید بود. بین ساعت نیوزلند و استرالیا دو ساعت اختلاف زمانی وجود دارد. گاهی اوقات، تبادل تجربه تا بعد از نیمه شب ادامه می‌یابد. تمرین‌کنندگان در استرالیا پیشنهاد کردند که می‌توانم آفلاین شوم چون خیلی دیر شده بود، اما من می‌خواستم بمانم. به نظر می‌رسید دوباره به محیطی برگشتم که 20 سال پیش تمرین را شروع کردم.

در طول جلسات مطالعه فای ما، همه دربارۀ تجربیات خود صحبت یا پیشنهادهایی برای پروژه ارائه کردند. برخی از تمرین کنندگان جوان درباره نحوه ایجاد تعادل بین شغل، خانواده، تزکیه و پروژه‌های متعدد صحبت کردند. فاصله بین خودم و سایر تمرین‌کنندگان را مشاهده کردم.

یکی از تمرین‌کنندگان پیشنهاد کرد که همه ما دربارۀ نحوه انجام سه کار یک دفتر خاطرات داشته باشیم. او پیشنهاد کرد که همه ما آن را در گروه مطالعه فا به اشتراک بگذاریم تا وضعیت مطالعه فا و تزکیه‌مان را با یکدیگر مقایسه کنیم. به پیشنهاد او عمل کردم و شروع به ثبت نحوه انجام این سه کار در هر روز کردم. این برای تزکیه‌ام مفید بود، زیرا اگر از تزکیه دور می‌شدم به راحتی می‌توانستم به آن برسم. همچنین متوجه شدم که در 22 سال گذشته از تمرین تزکیه‌ام، به استانداردهای یک تمرین‌کننده به‌طور کامل دست نیافته‌ام.

به‌عنوان یک مرید دافا، باید سه کار را به‌خوبی انجام دهم. اما هر روز زمان کافی برای مطالعه فا، انجام تمرینات و فرستادن افکار درست به موقع اختصاص نمی‌دادم. همیشه می‌گفتم وقتی فرصت داشته باشم جبران می‌کنم، اما به ندرت این کار را انجام می‌دادم.

مشارکت در این کار و مشاهده میزان تلاش و جدیت سایر تمرین‌کنندگان کمکم کرده است تا وضعیت تزکیه‌ای را حفظ کنم که گویی تازه مسیر تزکیه خود را آغاز کرده‌ام.

روشنگری حقیقت برای اعضای خانواده

در اوایل ژوئن2020، داوطلبان مرکز خدمات جهانی خروج از حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ) اقدام به راه‌اندازی جنبش جمع‌آوری امضاء به‌منظور «پایان دادن به ح‌ک‌چ» کردند.

استاد بیان کردند:

«شاید، در مرحله بعدی، هر شخصی بر روی زمین به زودی باید جایگاه خود را تعیین کند که آیا حزب شیطانی را می‌خواهد یا نه. هر شخصی باید آینده خود را انتخاب کند.» (آموزش فا در كنفرانس بین‌المللی فای ایالات متحده‌ی غربی)

فهمیدم که هرکسی باید آینده خود را انتخاب کند. مریدان دافا باید روند اصلاح فا را دنبال کنند و به همه مردم کمک کنند تا از حقیقت آگاه شوند تا بتوانند آینده خود را انتخاب کنند.

در اواخر ماه ژوئن، ما بروشورهای «پایان دادن به ح‌ک‌چ» را در شهر خانه به خانه توزیع کردیم. در کمتر از دو ماه، تقریباً تمام خیابان‌های کرایست چرچ را پوشش دادیم. اینجا زمستان بود و مدام باران می‌بارید. ما اغلب از سر تا پا خیس بودیم، اما این مانع نجات مردم نمی‌شد.

احساس مأموریتم به‌عنوان یک مرید دافا مرا وادار می‌کرد تقریباً هر روز برای توزیع مطالب بیرون بروم. بازخورد مثبت مردم به من انگیزه می‌داد تا ادامه دهم.

یک روز زیر باران ایستادم و سعی کردم از تلفن همراهم راهنمایی مسیریابی بگیرم. خانمی آمد و پیشنهاد کمک کرد. از او تشکر کردم، بروشوری به او دادم و سپس به او گفتم که چگونه ح‌ک‌چ حقیقت را درباره پاندمی و آزار و شکنجه فالون دافا پنهان کرده است. او گفت که کاملاً موافق است.

او گفت که هنگام وقوع زلزله ونچوان در چنگدو معلم بود. او می‌دانست که ح‌ک‌چ در مورد زلزله دروغ می‌گوید و مردم را فریب می‌دهد. او نیز از آزار و شکنجه  فالون دافا به‌دست ح‌ک‌چ و برداشت اجباری اعضای بدن تمرین‌کنندگان مطلع بود و گفت که ح‌ک‌چ شیطانی است. او از استقامت تمرین‌کنندگان در بیان حقیقت در بیست سال گذشته که به مردم در درک شرارت ح‌ک‌چ کمک کردند، قدردانی کرد. او برای همکاران و دوستان خود یک بسته تبلیغاتی درخواست کرد، به این امید که آنها حقیقت را درک کنند و از ح‌ک‌چ فاصله بگیرند.

تمرین‌کنندگان بسیار کمی در جزیره جنوبی سکونت داشتند، بنابراین ما در کرایست چرچ وظیفه داریم اطلاعات را در مناطق اطراف توزیع کنیم. اما ما فقط حدود دوازده تمرین کننده در اینجا داشتیم و اکثر ما رانندگی نمی‌کردیم، بنابراین توزیع بروشورها در خارج از شهر دشوار بود.

در آن زمان، فقط می‌توانستم مطالب را در تعطیلات توزیع کنم زیرا باید در یک آموزشگاه زبان شرکت می‌کردم.

می‌دانستم تا زمانی که ما تمایل به نجات مردم داشته باشیم، استاد همیشه راهی برای ما نظم و ترتیب می‌دهند. می‌خواستم از شوهرم بخواهم رانندگی کند. اما نمی‌دانستم که آیا او موافقت می‌کند یا نه، زیرا این سفر به معنای صرف پول برای اقامت، غذا و بنزین بود. ما زندگی مقرون به صرفه‌ای داشتیم چرا که با حقوق بازنشستگی کم زندگی می‌کنیم. به‌منظور صرفه‌جویی در مصرف بنزین، در صورت امکان دوچرخه سواری می‌کنیم.

 از استاد برای تقویت افکار درست شوهرم کمک خواستم و هر روز به‌منظور پاکسازی هرگونه مداخله در میدان بعد او افکار درست می‌فرستادم. او با دنباله‌روی از برنامه‌های رسانه‌ای که توسط تمرین‌کنندگان اداره می‌شد، به تدریج حقیقت را پذیرفت. علاوه بر این، من نیز مقالات الهام بخشی را که در وب‌سایت مینگهویی و جِنگجیان می‌خواندم با او به‌اشتراک می‌گذاشتم و تجربه تزکیه خودم را به او گفتم.

به‌تدریج به خروج از شهر اشاره کردم. گفتم غذای یخ زده تهیه می‌کنم و یک تختخواب ارزان قیمت رزرو می‌کنم. پرسیدم آیا مرا به مقصد می‌رساند و سپس می‌تواند در خودرو استراحت کند. او بلافاصله موافقت کرد.

نگرش او بسیار متفاوت از زمانی بود که سه سال پیش برای اولین بار به نیوزلند آمدیم. در آن زمان، شوهرم با شرکت من در هرگونه فعالیت دافا مخالف بود. اجازه نمی‌داد تا برای انجام هر کاری در رابطه با دافا بیرون بروم. اجازه نمی‌داد که به نوه‌های‌مان آموزه‌های فا را بیاموزم. او به تمرین‌کنندگان دیگر اجازه نمی‌داد تا برای مطالعه فا به خانه ما بیایند. وقتی مخالفت می‌کردم می‌گفت من خودخواه هستم و به او فکر نمی‌کنم. او گله و شکایت می‌کرد و می‌گفت اگر به چین بازگردد، باید با پلیس روبرو شود. (پلیس محلی قبلاً با خودرو پلیس جلوی او را گرفته بود و او را تحت فشار قرار داده بود تا محل اقامت مرا پیدا کند). همانطور که حقیقت را برای شوهرم روشن می‌کردم، او بسیار تغییر کرد.

وقتی ما در راهپیمایی کریسمس شرکت کردیم، او در تمام مراحل، از آماده‌سازی مطالب تا بسته‌بندی کمک کرد. او در طول راهپیمایی عکس و فیلم می‌گرفت و آنها را با دوستان و خانواده‌اش در چین به‌اشتراک گذاشت.

شوهرم به توزیع مطالب کمک می‌کند

هنگام رزرو اقامتگاه، ناگهان شوهرم دچار درد شدید مفاصل شد و در راه رفتن دچار مشکل شد. دکتر گفت این پیچ خوردگی مفصل ران است و به او داروی مسکن داد. از او مراقبت می‌کردم و همچنین برای از بین بردن مداخله مرتباً افکار درست می‌فرستادم. چند روز بعد، از او پرسیدم چه احساسی دارد و آیا می‌تواند راه برود. او گفت بله. به بلهایم رفتیم که اولین ایستگاه ما بود.

بعد از پنج ساعت رانندگی، حوالی ظهر به مرکز شهر رسیدیم. شوهرم در اتومبیل استراحت کرد و من به تنهایی برای توزیع بروشورها بیرون رفتم.

خیلی هیجان زده بودم. در قلب خود به خدایان و همه موجودات ذی‌شعور گفتم: «من مرید دافا هستم. لطفاً فرصت آگاهی از حقیقت را از دست ندهید. لطفاً از شرارت حزب کمونیست چین دور بمانید و آینده خوبی را برای خود انتخاب کنید!» احساس می‌کردم پرانرژی هستم و سریع قدم می‌زنم.  بعد از ظهرآن روز، در عرض حدود چهار ساعت، 902 بروشور پخش کردم.

روز بعد، پاهایم درد می‌کرد. تا ظهر راه رفتن برایم خیلی دردناک شده بود، بنابراین مجبور شدم به محل اقامت‌مان بازگردم. پس از ناهار، شروع به فرستادن افکار درست و نگاه به درون کردم. متوجه شدم که وابستگی زیادی به شوق و اشتیاق بیش ازحد دارم زیرا بیش از 900 بروشور را در 4 ساعت توزیع کردم. اشتباه خود را به استاد اعتراف کردم و وابستگی را ازبین بردم. متوجه شدم که فقط می‌توانم با قلب پاک و خالص برای نجات مردم مطالب را توزیع کنم.

بعدازظهر آن روز، شوهرم پیشنهاد کرد استراحت خوبی داشته باشم و بیرون نروم. لبخندی زدم و گفتم: «مهم نیست. استاد به من کمک خواهند کرد.» ما ادامه دادیم و من مطالبی را توزیع کردم.

وقتی عصر برگشتم، پاهایم آنقدر دردناک شده بود که دیگر نمی‌توانستم در وضعیت لوتوس کامل بنشینم. این اتفاق در بیست سال گذشته هرگز رخ نداده بود. فهمیدم که دیگر مسئله ازبین بردن وابستگی نیست بلکه مداخله است. پس از مطالعه فا، برای مدت طولانی افکار درست فرستادم و از استاد خواستم به من کمک کنند.

وقتی افکار درست فرستادم، در بُعدهای دیگر به موجودات شیطانی گفتم: «من مرید دافا هستم و برای نجات مردم این منطقه به اینجا آمدم. بهترین انتخاب برای همه موجودات جهان این است که در دافا جذب شوند. کسانی که در روشنگری حقیقت مداخله می‌کنند، قطعاً در اصلاح فا نابود خواهند شد. امیدوارم بتوانید انتخاب کنید که در فا جذب شوید.

صبح روز بعد، وقتی به پیکتون رفتیم، درد پاهایم کاملاً از بین رفت.

وقتی برای سفر بعدی آماده می‌شدم، با مشکلات آب و هوایی روبرو شدم. ما برنامه ریزی کردیم که هفت شهر را در مناطق اوتاگو، کانتربری و ساوت لند تحت پوشش قرار دهیم. سعی کردم بهترین برنامه برای اقامت ارزان، کوتاهترین رانندگی و بهترین شرایط آب و هوایی در فصل بارانی را پیدا کنم. چند روز گذشت، تعطیلاتم تمام شد ، اما هیچ گزینه مناسبی وجود نداشت.

از استاد کمک خواستم و دیگر به آب و هوا اهمیت نمی‌دادم. چهار محل برای اقامت رزرو کردم، بروشور و غذا به اندازه کافی تهیه کردم و طبق برنامه حرکت کردیم. سفرمان اینگونه شد که هرجا می‌رفتیم آفتابی بود.

هر روز صبح ساعت 7 صبح بیرون می‌رفتیم و حدود ساعت 7 عصر به محل خود برمی‌گشتیم. ظهر در خودرو ناهار می‌خوردیم. هنگامی که در کرایست چرچ بروشور توزیع می‌کردیم، حداکثر 850 نسخه در نیم روز توزیع می‌کردیم. اما این بار ما 2063 نسخه را در یک روز توزیع کردیم، که شگفت‌انگیز بود.

شوهرم خیابان‌های مختلف را پوشش می‌داد و او انگلیسی صحبت نمی‌کرد. یک روز به ذهنم خطور کرد: «آیا شوهرم دچار مشکل خواهد شد؟» بلافاصله از استاد خواستم به او کمک کند.

شوهرم واقعاً با حادثه ای روبرو شد. او متوجه پیام «نامه ناخواسته ممنوع» روی یک صندوق پستی نشد. پیرمردی عصبانی بیرون آمد، پیام را نشان داد و سرش داد زد. شوهرم بلافاصله گفت: «ببخشید!» و اشاره کرد که آن را ندیده است، اما پیرمرد همچنان داد می زند و به او می‌گفت که بروشور را از صندوق پستی بیرون بیاورد.

شوهرم بروشور را گرفت و رفت. در کمال تعجب، به محض اینکه او رفت، پیرمردی که یک ثانیه قبل با عصبانیت فریاد زد، به دنبال شوهرم شتافت. او صادقانه و مکرراً عذرخواهی کرد و یک بروشور درخواست کرد. شوهرم یکی به او داد و قبل از بازگشت بارها از شوهرم تشکر کرد.

شوهرم گیج شده بود و از من پرسید چرا این اتفاق افتاده است. از او پرسیدم وقتی مرد بر سر او فریاد می‌زد به چه فکر می‌کرد و او گفت: «فکر کردم تقصیر من است. از پیرمردی که بر سرم فریاد می‌کشید ناراحت نبودم.» به او گفتم استاد به او کمک کرده است زیرا او با حفظ آرامش و نگاه به درون، کار بسیار خوبی انجام داده است.

بازخورد مثبت عموم

 با خانمی صحبت کردم که در خانه سالمندان در پیکتون کار می‌کرد. در مورد ماهیت شیطانی ح‌ک‌چ به او گفتم. او گفت که پیش از این یک تمرین‌کننده فالون دافا در کرایست چرچ به او درباره برداشت اجباری اعضای بدن تمرین‌کنندگان زنده به‌دست ح‌ک‌چ گفته بود، بنابراین او ماهیت شیطانی ح‌ک‌چ را درک کرد. گفتم: «من تمرین‌کننده فالون دافا هستم و در کرایست چرچ زندگی می‌کنم. من به اینجا آمدم زیرا می‌خواهم افراد بیشتری از حقیقت آگاه شوند و از ح‌ک‌چ فاصله بگیرند.» او بسیار متأثر شد و گفت: «شما شخص خوبی هستی. شما کار بزرگی انجام می‌دهی!» او بروشورهای  بیشتری درخواست کرد و پیشنهاد داد که این اطلاعات را در رسانه‌های اجتماعی خود منتشر کند.

در محله‌ای در منطقه ساوت لند ته آنائو، پنج یا شش سالمند با هم گپ می‌زدند. به استقبال آنها رفتم، بروشوری به آنها دادم و پرسیدم آیا آنها مایلند در این خصوص بیشتر بدانند. یک نفر نمی‌دانست منظور از ح‌ک‌چ چیست. وقتی شنید که من توضیح می‌دهم ح‌ک‌چ چیست، بلافاصله بروشور را پس داد و فریاد زد: «من ح‌ک‌چ را دوست ندارم. من چیزی از ح‌ک‌چ نمی‌خواهم.» خندیدم و گفتم اشتباه متوجه شده است. کلمه «نه» را روی بروشور نشان دادم. بلافاصله بروشور را گرفت.

آنها گفتند که همه آنها از آزار و شکنجه اویغورها در شین جیانگ و مردم هنگ کنگ اطلاع دارند. آنها گفتند که درباره این اخبار  از طریق رسانه‌های خصوصی مطلع شده‌اند زیرا رسانه‌های جریان اصلی در نیوزلند هرگز این را گزارش نمی‌کنند. وقتی فهمیدند که من از کرایست چرچ سفر کرده‌ام، تحت تأثیر قرار گرفتند و گفتند که اطلاعات مربوط به ح‌ک‌چ را با دوستان خود به اشتراک خواهند گذاشت.

در محل ساختمانی در اروتاون، مرد جوانی پرسید که آیا من تمرین کننده فالون دافا هستم.  متعجب شدم و گفتم: «بله ، من یک تمرین‌کننده هستم.» او گفت که می‌داند که فالون دافا یک تمرین تزکیه بسیار خوب است. اما ح‌ک‌چ سال‌ها تمرین‌کنندگان را مورد آزار و شکنجه قرار داده و حتی اعضای بدن آنها را در حالی که هنوز زنده بودند بیرون آورده است. حقایق دیگری را در مورد ماهیت شیطانی ح‌ک‌چ توضیح دادم. وقتی فهمید که من از کرایست چرچ رانندگی کرده‌ام و فقط می‌خواهم مردم آنجا از ماهیت ح‌ک‌چ آگاه شوند و طرف عدالت بایستند، گفت: «شما یک فرد خوب و مهربان هستی» او همچنین پرسید که چه کمکی می‌تواند بکند و گفت که حقیقت را به افراد بیشتری منتقل خواهد کرد.

بعد از اینکه دو یا سه قدم راه رفتم، او به دنبالم آمد و نامم را پرسید ، سپس با دو دستش دستم را گرفت و گفت: «از شما سپاسگزارم، از شما سپاسگزارم!»

معجزات تحت حمایت استاد

من و شوهرم سه بار از شهر خارج شدیم و یازده شهر را در چهار منطقه اصلی تحت پوشش قرار دادیم. ما 3000 کیلومتر رانندگی کردیم، در مجموع 650 کیلومتر پیاده‌روی کردیم و نزدیک به 23000 بروشور توزیع کردیم.

وقتی به آن فکر می‌کنم باورنکردنی است. اگر برکت استاد نبود، چگونه دو نفر تقریباً 70 ساله می‌توانستند از پس آن برآیند؟ در آن روزها، هر روز ساعت 3:50 صبح برای انجام تمرینات از خواب بلند می‌شدم و هر شب عصر فا را مطالعه می‌کردم. حتی باورنکردنی‌تر، بعد از بیش از 300 کیلومتر راه رفتن مفصل ران شوهرم دیگر درد نمی‌کرد.

همه خانواده پسرم می‌دانستند که اگر یک نفر تمرین کند، کل خانواده سود می‌برند. هر زمان که من و شوهرم بیرون بودیم ، پسر و نوه‌ام از باغ ما مراقبت می‌کردند. سپس آنها با احترام عود روشن می‌کردند و به استاد ادای احترام می‌کردند. آنها می‌دانند که استاد و دافا به ما سلامتی و آرامش بخشیدند، بنابراین لازم نبود نگران ما باشند.

وقتی بروشورها را توزیع می‌کردیم، هر روز طلوع و غروب خورشید را می‌دیدیم. پاهای ما تاول زده بود. گاهی اوقات برای حرکت بسیار خسته بودیم، اما همیشه بعد از یک وقفه کوتاه به کار خود ادامه می‌دادیم.

 مایل بودم این کار را از صمیم قلب انجام دهم. محیط اطرافمان طوری آشنا به نظر می‌رسید که انگار زمانی اینجا زندگی می‌کردم. گاهی اوقات احساس می‌کردم که پادشاه این بخش از زمین هستم و مایلم همه چیزهایی را که دارم به خاطر موجودات اینجا بدهم. هیچ چیز در این دنیا  با شادی و شکوهی که احساس کردم قابل قیاس نیست.

به شوهرم گفتم: «در دنیای امروز، چه کسی از پول و زمان خود برای توزیع بروشور استفاده می‌کند ، بدون اینکه انتظار دریافت چیزی در قبال آن داشته باشد. فقط مریدان دافا این کار را انجام می‌دهند.» او گفت کاملاً موافق است.

وقتی به بیست و سه سال تزکیه خود نگاه کردم، از استاد سپاسگزارم. از استاد سپاسگزارم که به من یاد دادند چگونه باید تزکیه کنم و به خود واقعی‌ام برگردم. از استاد سپاسگزارم که مرا به عنوان مرید دافا انتخاب کردند و به من فرصت دادند تا مأموریت خود را انجام دهم و مردم را نجات دهم. از استاد سپاسگزارم که راه تزکیه را برای من هموار کردند. هرگز نمی‌توانم لطف نجات استاد را جبران کنم.

 سه کار را به‌خوبی انجام خواهم داد، خود را با جدیت تزکیه خواهم کرد و آخرین مرحله از سفر خود را با ثبات قدم طی خواهم کرد.

 استاد از شما سپاسگزارم. هم‌تمرین‌کنندگان از شما سپاسگزارم.

(کنفرانس فا بین المللی آنلاین 2021)

تمام مقالات، تصاویر یا سایر متونی که در وب‌سایت مینگهویی منتشر می‌شوند، توسط وب‌سایت مینگهویی دارای حق انحصاری کپی‌رایت هستند. چاپ یا توزیع مجدد محتوا برای مصارف غیرتجاری مشکلی ندارد، اما در این صورت ذکر عنوان مقاله اصلی و لینکش الزامی ‌‌‌است.

https://en.minghui.org/html/articles/2021/6/24/193807.html

27_کنفرانس‌های تبادل تجربه