(Minghui.org) خواهرم دو فرزند بزرگ دارد، خواهرزاده‌ام هوآ و برادر کوچکترش هویی. طی سه سال گذشته، این خانواده روزهای سختی را پشت سر گذاشته است. خوشبختانه آنها توانستند از این مصائب عبور کنند و به مسیر زندگی‌شان ادامه دهند.

وقتی دیگران می‌پرسند چرا او اینقدر خوش شانس بود، خواهرم ماجراهای زیر را برای آنها تعریف می‌کند.

سرطان ریه پسر

در ماه مه2019، هوآ تماس گرفت و از من پرسید که آیا آشناییدر یکی از بیمارستان‌های بزرگ پکن دارم. وقتی علت را پرسیدم، او گفت که هویی در آوریل2018 به‌دلیل سرطان ریه تحت عمل جراحی قرار گرفته، اما سرطان پخش شده و به مغز او سرایت کرده است. هوآ توضیح داد: « در کلینیک سرپایی به او سرم وصل شده و سردردهای بسیار بدی دارد. با وجود اینکه سی هزار یوان به مسئول مربوطه رشوه دادیم، بیمارستان هنوز او را پذیرش نکرده است. چه کار باید بکنیم؟ می‌دانی که هویی 40 سال بیشتر ندارد.»

پاسخ دادم: «کسی را در آن بیمارستان نمی‌شناسم. اما یادت هست که قبلاً درباره فالون دافا صحبت کرده بودیم؟ سعی کنید «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را تکرار کنید، احتمالا خیلی زود اوضاع تغییر کند.

پس از قطع کردن تلفن، من هم عبارات را تکرار کردم، زیرا می‌دانستم که فقط دافا می‌تواند هویی را نجات دهد.

اندکی بعد، هوآ دوباره با من تماس گرفت و گفت: «یک جراح به ما اطلاع داد که آماده شویم، زیرا قرار است هویی در ساعت دو بعدازظهر جراحی شود! چگونه امکان دارد از کلینیک سرپایی مستقیم به اتاق عمل برود بدون اینکه قبل از آن پذیرش و بستری شود؟ حیرت‌آور است!»

در ابتدا هیچ‌کس نمی‌دانست که کدام آشنا به هویی کمک کرده است. مسئولان رشوه گیرنده متعجب شدند زیرا نتوانسته بودند پول را به فرد مربوطه برسانند. بعداً شنیدند که یکی از دوستان هوآ بوده که کمک کرده است. می‌دانم که استاد لی، بنیانگذار فالون دافا، به حل این موضوع کمک کردند.

وقتی ساعت 4 بعدازظهر به بیمارستان رسیدم هویی در اتاق عمل بود و بستگان در لابی منتظر بودند. به همه یادآوری کردم که عبارات را تکرار کنند. ساعت 7 بعدازظهر، هویی را بیرون آوردند. با وجود اینکه هوشیار نبود، به او گفتم این عبارات را تکرار کند. من در گذشته با او درباره فالون دافا گفتگو کرده بودم و او داستانهای اعجاب‌انگیزی شنیده بود.

یک هفته بعد، هنگامی که هویی داشت مرخص می‌شد، پزشک گفت که شاید فقط دو سال دیگر زنده بماند. مانند بیشتر افرادی که شرایطی مثل او را داشتند. در واقع، این نوع سرطان اغلب عود می‌کند و دو بیمار دیگر در این اتاق هم باید یکسال بعد دوباره در بیمارستان بستری می‌شدند.

پس از بازگشت هویی به خانه، یک نسخه از جوآن فالون و یک دستگاه پخش صوت همراه با سخنرانی‌های صوتی استاد لی، بنیانگذار فالون دافا را به او دادم. شش ماه بعد هویی دوباره سر کار رفت. اکنون سه سال گذشته و هویی کاملاً سالم است. می‌دانم که این قدرت فالون دافا است.

سرطان مری مادر

خواهرم، مادر هویی، در اواخر سال 2020 هر وقت غذا می‌خورد در بلعیدن دچار مشکل می‌شد و کمی احساس خفگی می‌کرد، اما جدی نبود. بعد از سال نو بدتر شد و هر وقت غذا می‌خورد استفراغ می‌کرد. او در مرکز استان معاینه شد و به او گفتند که سرطان مری پیشرفته دارد که مراحل آخر را طی می‌کند. یکی از پزشکان به او گفت: «چون برای عمل جراحی خیلی دیر شده است، کار زیادی نمی‌توانیم انجام دهیم. فقط می‌توانیم سرم تغذیه‌ای همراه با شیمی‌درمانی انجام دهیم.»

در آن زمان به شهری در جنوب چین نقل مکان کرده بودم. وقتی خواهرزاده‌ام هوآ تماس گرفت تا در مورد آن به من بگوید، به او گفتم که به مادرش بگوید که «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است را تکرار کند.» هوآ گفت که این کار را خواهد کرد.

خواهرم یک دور شیمی‌درمانی در بیمارستان انجام داد. در این مدت او توانست دوباره غذا بخورد. بعد از آن اوضاع خوب شد و او به خانه رفت. یک ماه بعد در معاینه بعدی، دکتر از دیدن اینکه حالش خوب است متعجب شد. خواهرم درباره عباراتی که خوانده بود به دکتر چیزی نگفت و با داروهای تجویز شده به خانه برگشت.

پس از بازگشت به خانه، خواهرم وضعیت خود را جدی نگرفت و به سبک زندگی قبلی خود بازگشت؛ رقصیدن با سایر سالمندان در میدان عمومی، داوطلب شدن برای کمک در مراسم خاکسپاری و غیره. در اکتبر، هر وقت غذا می‌خورد دوباره استفراغ می‌کرد. او یک دور دیگر شیمی درمانی کرد، اما کمک چندانی نکرد. در بیمارستان، به سختی می‌توانست کمی غذا بخورد. بعد از شیمی درمانی، حتی بعد از نوشیدن آب هم استفراغ می‌کرد. دکتر اظهار ناامیدی کرد و خانواده شروع به برنامه‌ریزی برای مراسم خاکسپاری او کردند.

در اواخر نوامبر به ملاقات خواهرم رفتم و سخنرانی‌های شنیداری استاد لی را برای او بردم تا گوش کند و به او یادآوری کردم که عبارات را تکرار کند. در آن زمان لاغر شده بود و اصلاً نمی‌توانست چیزی بخورد. پزشکی در روستا هر روز سه عدد سرم مواد مغذی داخل وریدی به او وصل می‌کرد. خیلی‌ها فکر می‌کردند که او احتمالاً فقط تا سال جدید زنده بماند.

یک روز، فکر کردم، «چرا درباره یک درمان جایگزین با بیمارستان محلی مشورت نکنیم؟» شک داشتم که این کار کمکی کند چون که خواهرم قبلاً به بیمارستان استانی مراجعه کرده بود در حالی که آن تنها بیمارستان در سطح شهر بود. با این حال با بیمارستان تماس گرفتم. پزشکی در بخش گوارش با پذیرش خواهرم برای بستری شدن موافقت کرد.

پزشکی که او را معاینه کرد گفت که برای درمان سرطان از طریق جراحی خیلی دیر شده، اما می‌تواند برای حل مشکل غذا خوردنش فنر مری نصب کند. بعد از عمل، خواهرم توانست غذا بخورد. او همچنین به توصیه‌های من مبنی بر گوش دادن به سخنرانی‌های شنیداری استاد لی و تکرار «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» عمل کرد.

یک هفته بعد او به خانه رفت و به گوش دادن به سخنرانی‌ها و تکرار عبارات ادامه داد. بیش از سه ماه گذشت و او به‌خوبی بهبود یافته است. اکنون می‌تواند غذا بخورد و در کارهای ساده خانه کمک کند.

وقتی مردم از خواهرم می‌پرسند که سرطانش چگونه درمان شد، او اغلب کل ماجرا را برای آنها تعریف می‌کند و از فالون دافا تشکر می‌کند.

دیدگاههای ارائهشده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وبسایت دارای حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. مینگهویی بهطور منظم و در مناسبتهای خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.