(Minghui.org) درود استاد! درود بر هم‌تمرین‌کنندگان!

تمرین فالون دافا را در تابستان ۱۹۹۸ شروع کردم. ۲۲ساله بودم و تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شده بودم. در سال ۱۹۹۹، حزب کمونیست چین (ح‌.ک.چ) آزار و شکنجه را آغاز کرد. من دو سال سردرگم بودم، اما در قلبم هرگز فالون دافا یا تزکیه را رها نکردم. در سال ۲۰۰۱، زمانی که برای کنکور کارشناسی ارشد درس می‌خواندم، یک بیماری وخیم مرا بیدار کرد.

همکلاسی‌ام در دبیرستان، شیائوشیا، دانشجوی کارشناسی ارشد در یک دانشگاه خاص بود، و من در خوابگاه او ماندم تا برای امتحانات تحصیلات تکمیلی درس بخوانم. وقتی بقیه به کلاس می‌رفتند، من فا را مطالعه می‌کردم. می‌ترسیدم، بنابراین جوآن فالون را در شکاف‌های کمد دیواری پنهان کرده بودم. با شنیدن کوچکترین صدایی کتاب را پنهان می‌کردم.

استاد بیان کردند:

«دلیل آن این است که تأثیر ما مثبت است- پس از انجام تمرین‌ها، شاگردان مکان را تمیز می‌کنند و وقتی پس از بارش برف است،‌ حتی برف حیاط‌ها را پارو می‌کنند. ازآنجاکه در هر مکانی که باشیم به‌خوبی رفتار می‌کنیم، مردم به‌طور طبیعی چیزهایی برای‌مان فراهم می‌کنند که آن را راحت‌تر می‌کند.» («صحبت در گوانگجو با برخی از مسئولین مراکز دستیاری سراسر کشور»)

بعد از مطالعه فا، خوابگاه را تمیز می‌کردم و بعدازظهر برای امتحاناتم درس می‌خواندم. هر روز بازرس بهداشت به خوابگاه ما نمرۀ «عالی» می‌داد و هم‌اتاقی‌ها تحت تأثیر قرار گرفتند و به‌تدریج متوجه شدند که فالون دافا به ناحق مورد آزار و شکنجه قرار گرفته است، به‌خصوص شیائوشیا، که درخواست کرد جوآن فالون را بخواند.

در نهایت ترسم را رها و روشنگری حقیقت را شروع کردم. من از مطالب روشنگری حقیقت نسخه‌هایی تهیه و آن‌ها را در محوطه دانشگاه توزیع کردم. دافا به من خرد داد و من در برنامه تحصیلات تکمیلی در دانشگاه دیگری پذیرفته شدم. شیائوشیا گفت: «همکلاسی‌های من برداشت بسیار خوبی از تو دارند و نمراتت عالیست.» همه اینها کمکشان کرد تا بفهمند فالون دافا خوب است.

وقتی در مقطع کارشناسی ارشد بودم، بر ترسم غلبه کردم و حقیقت را برای معلمان و همکلاسی‌هایم روشن کردم. برخی آن را بسیار جدی گرفتند و پرسیدند که آیا واقعاً خدایان وجود دارند؟ برخی گفتند: «تخریب ایمان توسط حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) برای جامعه بسیار مضر است و اگر مردم به خدا ایمان نداشته باشند، اخلاق جامعه واقعاً فاسد خواهد شد.»

وقتی فهمیدم مطالب روشنگری حقیقت را بعد از خواندن آن‌ها دور‌انداخته‌اند، گفتم: «اگر‌ نمی‌خواهید آن را نگه دارید، لطفاً آن را پس بدهید و من می‌توانم آن را به شخص دیگری بدهم.» برخی از همکلاسی‌‌ها کتاب نُه شرح و تفسیر دربارۀ حزب کمونیست را نگه داشتند و اغلب آن را می‌خواندند. یکی از همکلاسی‌‌ها حزب را ترک کرد، نُه شرح و تفسیر را به دیگران هم داد و یک دانشجوی فارغ التحصیل و یک استاد را متقاعد کرد که حزب را ترک کنند. او حقایق فالون گونگ را به والدینش نیز گفت.

وقتی برای اولین بار به هم‌اتاقی‌هایم درباره دافا گفتم، آن‌ها فکر می‌کردند طبق تبلیغات ح.ک.چ در تلویزیون، فالون دافا مردم را می‌کشد. آن‌ها بیش از حد می‌ترسیدند که بتوانند از حزب خارج شوند. هم‌اتاقی‌ام بعداً متوجه شد که فالون دافا به مردم خوب بودن را می‌آموزد. بعد از اینکه رفتار و گفتار مرا مشاهده کردند، باور کردند که من آدم خوبی هستم. آن‌ها به من اعتماد کردند و از من خواستند در هنگام اختلافات میانجیگری کنم.

سرپرست من در ابتدا فالون دافا را نادیده گرفت و وقتی به او گفتم که دافا به ناحق مورد آزار و اذیت قرار گرفته است عصبانی شد. من بی‌سر و صدا افکار درست فرستادم. وقتی آرام شد دوباره با او صحبت کردم. ازآنجایی‌که همیشه از اصول دافا پیروی می‌کنم، او با احساس گفت: «در میان تمام دانش‌آموزانی که داشته‌ام، نمرات تو بهترین نیست، اما تو مورد علاقۀ من هستی.» شوهرش یک مقام بلندپایه دولتی بود و می‌دانست که ح.ک.چ شرور است. او بعداً حزب را ترک کرد و به شوهرش کمک کرد که او هم از حزب خارج شود.

شجاعت به خرج دادم و حقیقت را برای معلم دیگری نیز روشن کردم، اما انتظار نداشتم که او از من به سرپرستم شکایت کند. بعداً دوباره با او صحبت کردم و او بسیار از دافا حمایت کرد. زمانی که در مقطع کارشناسی ارشد فارغ التحصیل شدم، افراد زیادی برای بدرقه‌ام آمدند و برخی به من گفتند که به ایمنی‌ات توجه کن. شخصی به من پیام داد: «تو آدم خوبی هستی، و افراد خوب پاداش می‌گیرند.»

رئیس شرکت حقیقت را درک می‌کند

در سال ۲۰۰۵ فارغ‌التحصیل شدم و برای کار در شرکت الف رفتم. رئیس هیئت مدیره یک چینی‌کانادایی بود. او اغلب از من به‌خاطر انجام یک کار خوب علناً تمجید می‌کرد و می‌گفت که مرا به‌ سمت مدیر بخش ارتقا می‌دهد. خوشحال بودم. به‌دلیل شکاف خودنمایی و اشتیاق زیادم، مدیر بخش مرا به‌خاطر تمرین فالون دافا به رئیس گزارش داد و اخراج شدم.

خواستم با رئیس ملاقات کنم و حقیقت را برای او توضیح دادم. او گفت: «من جلسه هیئت مدیره تشکیل می‌دهم تا ببینم می‌توانم تو را به‌عنوان کارمند موقت نگه دارم و طبق معمول حقوق بگیری.» اما مدیران از ح.ک.چ می‌ترسیدند، بنابراین چاره‌ای جز استعفا نداشتم. اما رئیس در مورد تزکیه از من پرسید. او گفت: «ادغام سیاست و مذهب توسط ح.ک.چ کاملاً اشتباه است.»

وقتی رئیس هیئت مدیره به دیگران گفت که می‌خواهد من مدیر باشم، من احساسات مدیر بخش را در نظر نگرفتم، یا اینکه چقدر او باید احساس تحقیر کرده باشد. متوجه شدم که هیچ ایرادی ندارد که تمرین‌کنندگان کار خوبی انجام دهند، اما نباید خودنمایی کنم تا به مردم این احساس را بدهم که من خوب هستم. من باید به جای خودنمایی، احساسات مدیر را در نظر می‌گرفتم و به او کمک می‌کردم. وقتی بعداً در مورد آزار و شکنجه به او گفتم، او متوجه شد و از گزارش دادن درباره من احساس شرمندگی کرد.

در ابتدای سال ۲۰۰۶ استاد کار خاصی را برای من ترتیب دادند. من برای دو شرکت ب و پ کار کردم و برای کارکنان هر دو شرکت حقیقت را روشن کردم. مردی در شرکت الف درونگرا بود و همیشه وقتی حقیقت را برایش روشن می‌کردم مرا نادیده می‌گرفت. احساس کردم که روح اصلی او مرا صدا می‌کند: «تو باید مرا نجات دهی.»

دفعه بعد که با او حرف زدم ساکت بود. روزی معاون رئیس با او تماس گرفت. وقتی برگشت، به من گفت: «معاون رئیس‌ ممکن است به زودی درباره تمرین فالون دافا با تو صحبت کند. آماده باش.» او به من هشدار داد و من بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم. قلب او باز شد و شروع به محافظت از مریدان دافا کرد.

معاون رئیس‌ به من گفت: بعد از یک دوره آزمایشی سه‌ماهه متوجه شدم که تو برای این کار مناسب نیستی. به خاطر یادآوری همکار، گفتم: «این دلیل واقعی نیست، درست است؟ دلیلش این است که فالون دافا را تمرین می‌کنم، درست است؟» من دربارۀ این تمرین تزکیه به او گفتم و اینکه نیکی پاداش دریافت می‌کند و بدی با مجازات روبرو می‌شود. با قاطعیت گفت: «من قبلاً خیلی تجربه کرده‌ام.» به آرامی گفتم: «این ربطی به تجربیات گذشته ندارد. به هر کس حق انتخاب داده می‌شود. این که مردم طرف عدالت را بگیرند یا از منافع شخصی خود حمایت کنند، آیندۀ آن‌ها را تعیین می‌کند. مردم به‌خاطر حمایت از دافا مورد برکت قرار گرفته‌اند، اما برخی به تمرین‌کنندگان فالون دافا آسیب رساندند تا از منافع شخصی خود محافظت کنند. پس از آن، تجارت آن‌ها متحمل ضرر شد.»

او غافلگیر شد. می‌دانستم که او فقط به فکر خودش است. این معاون در ابتدا رئیس شرکت پ بود، اما پس از آزار و شکنجه فالون دافا توسط ح.ک.چ، او دو تمرین‌کننده را اخراج کرد. پس از آن شرکت پ متحمل زیان مالی شد.

پس از بیرون آمدن از دفتر معاون رئیس، مستقیماً نزد مدیر عامل شرکت ب رفتم. او گفت که آیین بودا را تمرین می‌کند و به تزکیه اعتقاد دارد. در طول گفتگوی ما، او به هیچ تماس تلفنی پاسخ نداد و گفت: «در حال بحث در مورد موضوع مهمی هستم. بعداً با شما تماس خواهم گرفت.»

تزکیه‌کنندگان باید خود را تزکیه کنند و نیک‌خواه باشند

در سال ۲۰۰۶ برای کار به مؤسسه تحقیقاتی شرکت اف رفتم.

استاد بیان کردند:

«بنابراین به عبارت دیگر هر حوزه‌ای که ممکن است در آن باشید، زمانی که قادرید مهارت‌هایتان را رشد دهید، آن انعکاسی از پیشرفت پیوسته‌ی شما در صعود از نظر قلمرو است. و مردم می‌توانند ببینند که شما فرد خوبی هستید و کسی که قلب و ذهن خودش را تزکیه می‌کند. از نقطه نظر موجودات بشری، شما در حال یک انسان خوب شدن هستید. در نتیجه‌ مطالعه‌ فا و تزکیه‌ درون خود، بهتر و بهتر عمل می‌کنید، و خدایان خردی را که شایسته‌ آن هستید به شما اعطا می‌کنند و به شما الهام می‌دهند به‌طوری که درحالی که مطالعه می‌کنید به چیزهای بسیاری پی ببرید، چیزهای بهتری بیافرینید، مهارت خود را رشد دهید، و به ماورا برسید.» (آموزش فا در کنفرانس لس آنجلس ۲۰۰۶)

به آموزه‌های استاد گوش ‌دادم، با پشتکار کار می‌کردم و هر زمان که مشکلی پیش می‌آمد به درون نگاه می‌کردم. هر سال میلیون‌‌ها یوان سود برای شرکت ایجاد می‌کردم و رئیس از کارم بسیار راضی بود. من از هر فرصتی استفاده کردم تا درباره فالون دافا به همکارانم بگویم. یکی از آن‌ها حزب را ترک کرد. اما شیائوهونگ که بهترین رابطه را با من داشت، گزارش مرا داد و حتی مرا به اداره امنیت استان گزارش داد. چند روز بعد تشخیص داده شد که شیائوهونگ مبتلا به لنفوم(نوعی سرطان) پیشرفته است و طولی نکشید که درگذشت. اتفاقی که برای شیائوهونگ افتاد مرا بسیار ناراحت کرد و همچنین باعث شد بفهمم فالون دافا چقدر مقدس است!

رئیس با من صحبت کرد و بعد از اینکه درباره آزار و شکنجه فالون دافا توسط ح.ک.چ به او گفتم، با احساس گفت: «تو شگفت‌انگیز هستی! تو جرئت داری در این سن کم ح.ک.چ را افشا کنی. من تمام تلاشم را برای محافظت از تو انجام خواهم داد. اما ح.ک.چ خیلی شرور است. من فقط یک کارآفرین هستم و ح.ک.چ مرا جدی نمی‌گیرد.» دیگر رهبران شرکت گفتند: «فالون دافا واقعاً شگفت‌انگیز است. او ‌‌جرئت دارد ح.ک.چ را به شیوه‌ای شرافتمندانه و صادقانه افشا کند.»

رئیس بعداً توضیح داد که وقتی دانشجو بود، در جنبش دموکراسی دانشجویی در ژوئن ۱۹۸۹ در میدان تیان‌آن‌من شرکت کرد که به‌طور وحشیانه‌ای توسط ح.ک.چ سرکوب شد. او شاهد آسیب‌دیدن بسیاری از همکلاسی‌‌ها توسط تانک‌‌ها بود. آن‌ها روی زمین افتاده در حال خونریزی و مرگ بودند. پس از مشاهده این موضوع، او کاملاً ایمانش را به ح.ک.چ از دست داد و گفت تا زمانی که ح.ک.چ در قدرت است، امیدی برای چین وجود ندارد. او فریاد زد: «اگر کسی توانایی سرنگونی آن را دارد، حاضرم تمام پولم را به او بدهم!»

رئیس از من تعریف کرد: «تو چه "انقلابی" بزرگی هستی!» حرف‌‌های او باعث شد که بفهمم کار اشتباهی انجام می‌دهم. استاد از ما خواسته‌اند که حقیقت را بگوییم و دیگران را نجات دهیم. چگونه «انقلابی» شدم؟ آیا این دلیلی بود که من بارها مورد آزار و اذیت قرار گرفتم؟ تزکیه‌کنندگان باید بی‌سر و صدا خود را تزکیه کنند و در عین حال موجودات ذی‌شعور را با نیک‌خواهی نجات دهند.

بعداً به‌دلیل تکرار آزار و اذیت توسط اداره امنیت استان و چون به رئیس دستور داده شده بود که مرا تحویل دهد، او درخواست استعفای مرا تأیید کرد تا از من محافظت کند. او به من یادآوری کرد که موبایل اصلی‌ام را نبرم، چون تحت‌نظر بودم.

در سال ۲۰۰۷ برای کار در شرکت ت رفتم. سرپرستم تحصیلات پایین‌تری نسبت به من داشت و می‌ترسید موقعیتش تحت تأثیر قرار گیرد، بنابراین مانع ورودم شد. می‌دانستم که باید منافعم را کنار بگذارم و کمکش کنم. به او کمک کردم تا اطلاعات را تأیید کند، درگیری‌‌ها در محل کار را برای او حل و فصل کردم، و به دنبال تأیید او نبودم. کار سرپرست روان‌تر شد. وقتی برای اولین بار به آنجا آمدم، وقتی سعی کردم حقیقت را روشن کنم گوش نکرد، اما به‌تدریج درک کرد.

یک سال بعد، رئیس از من خواست که به‌عنوان سرپرست جایگزین او شوم، اما در این زمان با هم دوست شده بودیم. او گلایه‌‌هایش را به من گفت و من آرام گوش دادم. بعداً شنیدم که نایب رئیس شرکت دیگری شده است.

لیان نیز فالون دافا را تمرین می‌کرد. وقتی اعتصاب شد، کارکنان اعضای باند را استخدام کردند. رئیس با پلیس تماس گرفت. دو طرف درگیری داشتند و شرکت در هرج و مرج بود. من و لیان در روند حل مشکل حقیقت را روشن کردیم. ما دو نفری بین کارگران و مدیریت صحبت‌ها را منتقل کردیم. ما به کارمندان توضیح دادیم که چقدر برای رئیس ادارۀ این کسب و کار تحت سرکوب ح.ک.چ دشوار است. اعتصاب به سرعت پایان یافت و بسیاری از افراد درک کردند که علت اصلی مشکلات و درگیری‌های چین ح.ک.چ است.

از آن زمان فضای روشنگری حقیقت بهتر شد. من حقیقت را برای گروهی از همکاران روشن کردم و پس از آن گروه دیگری آمدند. وقتی کسی از من سؤال کرد، شخصی که حقیقت را می‌دانست حرفش را قطع کرد: «ساکت باش! حرف بیخود نزن!» یک روز در زمان استراحت ناهار، یکی از همکاران از ما خواست که تمرینات را به آن‌ها آموزش دهیم و همه آن‌ها را یاد گرفتند.

بعداً دستگیر شدم و رئیس تمام تلاشش را کرد تا مرا نجات دهد. در این روند لیان حقیقت را روشن می‌کرد. وقتی برگشتم همکارانم خیلی خوشحال شدند. بعداً باردار شدم، بنابراین چند سالی کار نکردم.

مریدان دافا نباید از جامعه عادی جدا شوند

در سال ۲۰۱۵ در کارخانه اچ به‌عنوان حسابدار کار کردم و در مدیریت به رئیسم کمک می‌کردم. کارگران زن دوست داشتند بدگویی کنند. شخصی گفت: «کسانی که فالون دافا را تمرین می‌کنند کار بهتری برای انجام دادن ندارند. آن‌ها کار‌ نمی‌کنند، در عوض با مردم صحبت می‌کنند...» وقتی این را شنیدم ناراحت شدم. در سکوت بررسی کردم چگونه می‌توانم سوء‌تفاهمات آن‌ها را برطرف کنم.

دستمزد کارگران با سهمیه پرداخت می‌شد، بنابراین من تمام کارهای وقت‌گیر را برای آن‌ها انجام دادم و راندمان کاری آن‌ها را بهبود بخشیدم. گاهی سرم فریاد می‌زدند. من فقط می‌خندیدم و به کمک ادامه می‌دادم. کم‌کم از من خوششان آمد و به اتفاق آرا از رئیس خواستند حقوقم را افزایش دهد. پرسیدند چرا اینقدر شخصیت خوبی دارم؟ گفتم که فالون دافا را تمرین می‌کنم، بنابراین هر زمان که مشکلی پیش می‌آمد به دنبال کاستی‌های خودم بودم. آن‌ها غافلگیر شدند:‌«تو فالون دافا را تمرین می‌کنی؟» حتی افرادی که به‌شدت از دافا انتقاد می‌کردند می‌دانستند که فالون دافا خوب است. آن‌ها از حزب خارج شدند و برخی از آن‌ها از من خواستند تا تمرینات را به آن‌ها آموزش دهم.

یک روز، رئیسم روبروی من نشست و زمزمه کرد: «قبلاً آنچه را از تلویزیون می‌شنیدم باور می‌کردم، اما اکنون به نظر می‌رسد که فالون دافا واقعاً خوب است!» او و همسرش از حزب خارج شدند. من بسیاری از همکارانم را متقاعد کردم که حزب را ترک کنند. متوجه شدم که تمرین‌کنندگان باید بخشی از جامعه مردم عادی باشند، در غیر این صورت آن‌ها ما را درک نمی‌کنند.

استاد بیان کردند:

«باید یک زندگی عادی را بگذرانید و به‌طور عادی تزکیه کنید، درحالی که در همان زمان درحال انجام آنچه که مریدان دافا باید انجام دهند هستید. درحال حاضر باید این‌گونه باشد، هیچ تفاوتی [نسبت به مردم عادی] در شکل وجود ندارد، در ظاهر همانند جامعۀ عادی به نظر می‌رسد، فقط شما یک تزکیه‌کننده هستید- این چگونگی آن است. آنچه امروز درحال انجام آن هستید بنیان گذاشتن کارها برای آینده است و آن‌گونه باید در مسیرتان گام بردارید. این درست‌ترین مسیر است و آنچه که تزکیه‌کنندگان آینده به آن رجوع خواهند کرد، بنابراین نمی‌توانید هیچ‌گونه رفتار افراطی را به نمایش بگذارید یا به هیچ افراطی‌ کشیده شوید، چرا‌که آن به‌طور تصنعی موانع و دردسر برای خودتان ایجاد خواهد کرد. تمام شیوه‌های تفکر افراطی و هر شکلی از آن‌ها، از آنچه که من به شما گفته‌ام نیستند و می‌توانند شکل‌هایی از وابستگی‌ها باشند و بنابراین باعث دردسر می‌شوند.» (آموزش فا در کنفرانس فای۲۰۰۴ غرب امریکا)

متوجه شدم که باید در جامعه عادی شغل داشته باشیم. جامعه عادی یک دیگ بزرگ رنگرزی و یک دیگ ذوب است. اختلافات وابستگی‌های پنهان ما و عقاید و تصورات بشری روزمره مردم را آشکار می‌کنند تا بتوانیم آن‌ها را بشناسیم و از بین ببریم. وقتی رفتار خود را با قلمروهای بالاتر فا جذب می‌کنیم، مردم از صمیم قلبشان خود را با دافا همانند می‌دانند و بنابراین نجات می‌یابند.

تغییر از گزارش دادن تمرین‌کنندگان تا تصدیق حقیقت

در سال ۲۰۱۹، من برای شرکت ث، یک شرکت خانوادگی، کار می‌کردم. رئیسم مرا می‌شناخت. اولین چیزی که او گفت این بود: «آیا هنوز فالون دافا را تمرین می‌کنی؟» وقتی گفتم فالون دافا خوب است، سکوت کرد. می‌دیدم که باور‌ ندارد. اکثر همکارانم نسبت به من بی‌ادب و گستاخ بودند زیرا فالون دافا را تمرین می‌کردم. فکر کردم: «چون اینجا هستم،‌ نمی‌توانم این مکان را ترک کنم. باید همه موجودات اینجا را نجات دهم.»

رئیس آزمایش را به من محول کرد که کاری پیچیده و خسته کننده بود. ناظر تمام روز به من نظارت می‌کرد و هر وقت اشتباه می‌کردم با صدای بلند این موضوع را اعلام می‌کرد. سعی کردم تا حد امکان مراقب باشم. این به من کمک کرد بسیاری از وابستگی‌هایم را حذف کنم و نگاه همکارانم نیز به من تغییر کرد.

شیائو لیو، یکی از همکاران، گفت: «تو کمی شبیه تزکیه‌کنندگان به نظر می‌رسی.» این تأیید استاد از زبان شیائو لیو، همکار سابقم بود. به‌خاطر گزارش او از آن شرکت اخراج شدم. وقتی دوباره همدیگر را دیدیم، او به‌طرز عجیبی به من نگاه کرد، اما من می‌دانستم که او ارتباط بسیار خوبی با دافا دارد.

او عملکرد مرا در شرکت مشاهده کرد و به‌تدریج برداشتش از من تغییر کرد. یک روز پرسیدم: «آیا فکر می‌کنی فالون دافا همان‌طور است که ح.ک.چ در تلویزیون می‌گوید؟» او با صدای بلند گفت: «من‌ نمی‌گویم فالون دافا بد است!» او همچنین گفت: «حزب کمونیست یک فرقه است.» من به او نرم‌افزاری دادم که به شکستن محاصره اینترنت ح.ک.چ کمک می‌کرد. اما هنگام استفاده از آن، ح.ک.چ متوجه او شد و به اداره پلیس برده شد. پلیس از او پرسید که این نرم‌افزار را از کجا آورده است. او پافشاری کرد که یک وب‌سایت را روی پوستر خیابانی دیده و خودش آن را دانلود کرده است. او سعی کرد از من محافظت کند. او همچنین از حزب خارج شد. نُه سال طول کشید تا از گزارش دادن من به درک حقیقت برسد.

تزکیه خودم

در زمستان ۲۰۱۹، در راه بازگشت از محل کار به خانه، زمین خوردم و پای راستم شکست. برای اینکه محل کارم هزینه‌‌های بیمارستان را پوشش دهد، رئیسم به من گفت که ادعا کنم در شرکت دچار جراحت شده‌ام. به او گفتم: «من حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری را تمرین می‌کنم. نمی‌توانم دروغ بگویم من نمی‌خواهم این شرکت هزینه این آسیب را بپردازد.» پس از آن، رئیس به من اعتماد کرد و گفت: «تو درستکار هستی.» از آنجایی که پایم به‌سرعت بهبود یافت، همکارانم دیدند که فالون دافا چقدر خارق‌العاده است.

در زمستان ۲۰۲۰، کارخانه شروع به استفاده از تجهیزات جدید کرد که هدر رفت. این کارخانه هر ماه میلیون‌‌ها دلار ضرر می‌کرد. رئیس خیلی مضطرب بود. در انجام تحقیقات و انجام آزمایشات به او کمک کردم. برای انجام تحقیقات در استان‌‌های دیگر نیز با همکاران به سفرهای کاری رفتم. مشکل بالاخره حل شد و تمسخر همکارانم درمورد من تبدیل به تحسین شد. اما می‌دانستم که این به‌خاطر توانایی‌‌های من نیست. استاد به من کمک کردند تا محیطی برای نجات مردم ایجاد کنم.

در گذشته، رئیس می‌گفت که تمرین‌کنندگان فالون دافا دیوانه‌اند، اما در نهایت، او و خانواده‌اش حقیقت را آموختند و حزب را ترک کردند. مدیران و بسیاری از کارمندان نیز از حزب خارج شدند. بعداً با شوهرم به شهر دیگری نقل مکان کردیم. رئیس به من پیامک داد: «اگر دوباره به اینجا برگشتی، لطفاً برای من کار کن.»

در تابستان ۲۰۲۲، برای کار در شرکت جی در مرکز استان رفتم. چند روز بعد از ورودم، مدیر به من ادای احترام کرد و گفت: «ما روی تو حساب می‌کنیم.» همکاران در مرکز استان جوان بودند، اما به‌شدت تحت تأثیر فرهنگ ح.ک.چ، الحاد و مفاهیم مدرن قرار داشتند. برای من بسیار سخت بود که درباره دافا به آن‌ها بگویم. ابتدا که وارد شدم، علائم بیماری قلبی داشتم. در دوره آزمایشی باید هر روز اضافه‌کار می‌کردم. هیچ هم‌تمرین‌کننده‌ای در اطرافم نبود. به‌دلیل قرنطینه پاندمی نمی‌توانستم به خانه بروم، بنابراین‌ نمی‌توانستم تمرین‌کنندگان را در زادگاهم ببینم. اما با نگاه به این افراد اطرافم، می‌دانستم که باید اینجا بمانم تا زمانی که آن‌ها را نجات دهم. ظاهر دروغین بیماری به‌تدریج ناپدید شد.

زمانی که قرنطینه بیماری پاندمی در سال گذشته برداشته شد، اکثر همکارانم آلوده بودند و من علائمی داشتم. فکر کردم: «اگر بیمار به نظر برسم، چگونه می‌توانم مردم را نجات دهم؟ این بی‌اعتبار کردن دافا و مداخله در نجات موجودات ذی‌شعور است!» برای از بین بردن این مداخله افکار درست فرستادم و علائمم ناپدید شدند. من پرانرژی کار کردم و همکارانم شاهد قدرت فالون دافا بودند. چند نفر پس از دانستن حقیقت از حزب خارج شدند. به‌شدت کار کردم و دستیار رئیسم گفت: «رئیس واقعاً کارت را دوست دارد.» در امور جزئی توانستم به‌تدریج وابستگی‌ام را کشف کنم.

استاد بیان کردند:‌ «او پر از آرمان‌هاي بي‌نظير است، درحالي‌که جزئيات کوچک را در نظر مي‌گيرد.» ("فرزانه"، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر۱). من متوجه شده‌ام که وقتی کارهای جزئی به‌خوبی انجام شود، می‌تواند قلب مردم را تحت تأثیر قرار دهد.

در بیش از ۲۰ سال تزکیه‌ام، اشتباهات زیادی مرتکب شده‌ام و برخی از آن‌ها بزرگ بودند. استاد بیان کردند:

«به‌عنوان استادتان، هرگز کارهاي اشتباهي را که در تزکيه‌تان انجام داده‌ايد به حساب نياورده‌ام؛ فقط دستاورد‌هايتان و کارهاي خوبي را که انجام داده‌ايد به‌خاطر مي‌آورم.» («آزمایش مهلک را بگذرانید»، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر ۳)
«همه‌‏ چیزهایی است که به آن‌ها اعتبار بخشیده و روشن‌‏بین شده‌‏اید. آن قسمت را مرتب کنید و پس‌‏مانده‌‏هایی را که به آنها نیازی نیست بیرون بیندازید، و آن عصاره‌ای که باقی می‌‏ماند مسیر موفقیت شماست. (آموزش‌‌ فا طی جشن فانوس سال ۲۰۰۳ در کنفرانس فای غرب ایالات متحده امریکا)

برای فاهویی چین در سال جاری، در مورد بخش‌‌هایی که در زمینه روشنگری حقیقت در محیط کار به‌خوبی عمل کردم، صحبت و آن را یادداشت کردم.

استاد نیک‌خواه! سپاسگزارم که همیشه به ما فرصت داده‌اید تا اشتباهاتمان رو جبران کنیم. امیدوارم خودم را تزکیه کنم، سه کار را به‌خوبی انجام دهم، تمام موجودات ذی‌شعوری را که استاد برایم نظم و ترتیب داده‌اند نجات دهم، و لایق نیک‌خواهی استاد و رنجی که متحمل شده‌اند باشم!