(Minghui.org) علم تجربی مبتنی بر مادهگرایی است، که معتقد است ماده جوهر اساسی است و ذهن نمیتواند بدون فعل و انفعالات مادی وجود داشته باشد. بااینحال بسیاری از اکتشافات در علم، بهویژه در زمینه مکانیک کوانتومی، نشان دادهاند که ذهن ممکن است یکی از واقعیتهای مرتبهاولی باشد که ماده را دیکته میکند.
اثر مشاهدهگر: دنیای عدم قطعیت
اثر مشاهدهگر در مکانیک کوانتومی، یا تغییر نتیجۀ ارزیابیشده یک آزمایش توسط یک پدیده کوانتومی، مدتهاست که مادهگرایی را به چالش کشیده است. یک نمونه، آزمایش دو شکاف است که دانشمندان بزرگی ازجمله آلبرت انیشتین را سردرگم کرده است و «اثر مشاهدهگر» آن که تا امروز غیرقابلتوضیح باقی مانده است.
دانشمند بریتانیایی توماس یانگ اولین آزمایش دو شکاف را در سال 1801 انجام داد. او پرتوی از نور داشت که از دو شکاف موازی روی یک صفحه عبور میکرد که پشت آن نیز صفحهای قرار داشت. موج نوری که از شکافها عبور میکرد به دو موج جدید تقسیم میشد که سپس با یکدیگر تداخل پیدا میکردند. وقتی نقطه اوج یک موج نور با نقطه اوج موج نور دیگر برخورد میکرد، آنها یکدیگر را تقویت و نور درخشانتری را ایجاد کردند. وقتی نقطه اوج یک موج با فرورفتگی موج دیگر برخورد میکرد، آنها یکدیگر را خنثی میکردند. به این ترتیب، یانگ یک الگوی تداخلی جالب را مشاهده کرد؛ نوارهای روشن و تاریک متناوب روی صفحه نمایش. سر آیزاک نیوتن فکر میکرد که نور فقط از ذرات تشکیل شده است، و آزمایش یانگ نشان داد که نور بیشتر شبیه یک موج رفتار میکند.
آزمایشهای بعدی از این نوع، بهجای نور، دارای اجسام اتمی (الکترونها، پروتونها، اتمها، فوتونها و غیره) بودند که بهسمت دو شکاف شلیک میشدند و نوارهای روشن و تاریک متناوب همچنان مشاهده شدند. این نتیجه، دانشمندان را گیج کرد، زیرا این اجسام همگی ذره هستند و نباید مانند امواج نور، نوارهای روشن و تاریک متناوب ایجاد میکردند.
برخی از دانشمندان معتقد بودند که ذرات کلاسیک مانند الکترونها نیز دارای ویژگیهای موج هستند، بنابراین (درست مانند موج نور) در آزمایشها با یکدیگر تداخل میکنند. در سال 1905، انیشتین چند مقاله با بحث درباره این تأثیر منتشر کرد. این مقالات جایزه نوبل را برای او به ارمغان آورد و اساس دوگانگی موج و ذره در مکانیک کوانتومی را پایهگذاری کرد، یعنی آنچه ما «ذرات» درنظر میگیریم دارای ویژگیهای هم ذرات و هم امواج هستند.
این مشخصه دوگانگی در آزمایشهای بیشتری نشان داده شد. بهطور دقیقتر، اگر الکترونها (یا فوتونها) یکییکی بهسمت شکافها شلیک میشدند (و بنابراین شانسی برای تداخل با یکدیگر نداشتند)، آیا مانند ذرات کلاسیک به صفحه ضربه میزدند یا نوارهای متناوب تولید میکردند؟ آزمایشهای متعدد نشان داد که مورد دوم درست است؛ حتی یک الکترون منفرد با خودش که نوارهای روشن و تاریک متناوب تولید میکند تداخل میکند. اما این گیجکننده است: چگونه یک الکترون منفرد میداند که کجا برود و درنهایت نوارهای متناوب تولید کند؟ علاوهبر این، بهنظر میرسید که یک الکترون همزمان از هر دو شکاف عبور میکند و در سمت دیگر ادغام میشود تا دوگانگی موج و ذره را نشان دهد.
آزمایشهای بیشتری انجام شد. یک فلزیاب کنار شکافها قرار داده شد و سپس الگوی روی صفحه به الگوی ذرهای دو نوار (بهجای نوارهای روشن و تاریک متناوب) تبدیل شد. الگوی تداخل ناپدید شد، گویا ذرات میدانستند که تحتنظر هستند و تصمیم گرفتند در جریان عبور از شکافها بهعنوان موج گرفتار نشوند. این «اثر مشاهدهگر» نامیده میشود؛ مشاهده یک ذره میتواند رفتار آن را بهطرز چشمگیری تغییر دهد.
فیزیک کوانتومی (مطالعه رفتار ماده و نور در سطح میکروسکوپی در مقیاس اتمی) تا حدی برای درک اثر مشاهدهگر توسعه یافت. دانشمندانی مانند نیلز بور از مؤسسه کپنهاگ معتقد بودند که مکانیک کوانتومی ذاتاً غیرقطعی است، دیدگاهی که تفسیر کپنهاگی نامیده میشود.
فیزیکدان برایان گرین در کتاب خود واقعیتهای پنهان مینویسد: «رویکرد استاندارد مکانیک کوانتومی که توسط بور و گروهش ایجاد شد و به افتخار آنها تفسیر کپنهاگی نامیده شد، پیشبینی میکند که هر زمان که سعی کنید یک موج محتمل را ببینید، خود عملِ مشاهده، تلاش شما را خنثی میکند.»
اروین شرودینگر تابع موج کوانتومی را ایجاد کرد تا حرکت همه مواد را در قالب یک سری احتمالات تعریف کند. به عبارت دیگر، اینطور درنظر گرفته میشود که تمام کمیتهای فیزیکی در یک سری از حالتهای کوانتومی با برخی احتمالات هستند. اما ما نمیدانیم که کمیتهای فیزیکی در کدام حالت هستند و این واقعیت فیزیکی بین همه احتمالات تقسیم میشود تا زمانی که یک مشاهده صورت گیرد.
شرودینگر این را با آزمایش فکریِ گربه شرودینگرِ خود نشان داد. یک گربه فرضی در جعبهای فرضی قرار داده میشود و سرنوشت آن توسط فلاسک کوچک هیدروژن سیانیکِ کشنده، که توسط حالت کوانتومی یک ذره زیراتمی کنترل میشود، تعیین میشود. اگر این ذره تجزیه شود، اسید گربه را میکشد. اگر این ذره تجزیه نشود، اسید آزاد نمیشود و گربه زنده میماند. طبق مکانیک کوانتومی، وضعیت گربه همیشه هم زنده و هم مرده است، زیرا این ذره در حالتی است که هم تجزیهشده و هم تجزیهنشده است. (توجه: این با مطلع نبودن از وضعیت گربه بهدلیل کمبود اطلاعات متفاوت است). در حقیقت، وقتی جعبه را برای مشاهده آن باز کنیم سرنوشت گربه، چه زنده باشد چه مرده، قطعی است.
این آزمایش فکری نشان میدهد که اجسام در دنیای کوانتومی تا زمانی که توسط یک مشاهدهگر مورد تداخل قرار نگیرند، ظاهراً در وضعیتی غیرقطعی هستند.
درهمتنیدگی کوانتومی
بهدلیل تناقض در آزمایش فکریِ گربه شرودینگر (که تا وقتی مشاهدهگری جعبه را براساس فیزیک کوانتومی باز نکند سرنوشتش مشخص نیست)، بور و انیشتین درباره این موضوع مناظرات متعددی داشتند. آنها توجه گستردهای را به خود جلب کردند، زیرا آن با درک بنیادین جهان فیزیکی مرتبط بود.
پس از اینکه ماکس پلانک کوانتوم (اِچ) را کشف کرد، انیشتین نور متشکل از فوتونها را در سال 1905 پیشنهاد کرد. گرچه بور با این نظریه مخالف بود، اما آن در سال 1922 اثبات شد و اکنون بهطور گسترده توسط جامعه علمی پذیرفته شده است. همانطور که اصل عدم قطعیت به مکانیک کوانتومی معرفی شد و بهآرامی محبوبیت پیدا کرد، انیشتین نگران شد، زیرا این تصادفیبودن، علیت (رابطه اساسی علت و معلول) را نقض میکرد. ما ممکن است ندانیم که همه اطلاعات چگونه کار میکنند، اما باید دلایلی در پشت اینها وجود داشته باشد. انیشتین در سال 1926 نوشت: «مکانیک کوانتومی مطمئناً تأثیرگذار است. اما صدایی درونی به من میگوید که آن هنوز آن چیز واقعی نیست. بههرحال متقاعد شدهام که او [خدا] با تاس بازی نمیکند.»
بااینحال اکثر دانشمندان تفسیر کپنهاگی بور را پذیرفتند و بحثها ادامه یافت. در سال 1935، انیشتین، بوریس پودولسکی و نیتان روزن مقالهای منتشر کردند با عنوان «آیا توصیف مکانیکی کوانتومی از واقعیت فیزیکی را میتوان کامل در نظر گرفت؟» آنها به این نتیجه رسیدند که توصیف مکانیک کوانتومی از واقعیت فیزیکی با استفاده از احتمالات، ناقص است. آنها مفهوم اصل موضعیت را مطرح کردند، به این معنی که فرآیندهای فیزیکی (یا رویدادهایی) که در یک مکان اتفاق میافتند نباید فوراً روی رویداد دیگری در یک مکان دور تأثیر بگذارند. مفهوم موضعیت بهطور شهودی درست بهنظر میرسد، اما فیزیک کوانتومی پیشبینی میکند که دو ذره زیراتمی میتوانند فوراً روی یکدیگر تأثیر بگذارند، حتی اگر چند سال نوری از هم فاصله داشته باشند. انیشتین چنین تعاملی را غیرقابلتصور میدانست و آن را بهعنوان «اقدام شبحآمیز از راه دور» رد میکرد.
بااینحال در سال 1949، محققان دانشگاه کلمبیا نشان دادند که یک جفت ذره میتواند در مسافت طولانی برهم کنش داشته باشد. در سال 1998، فیزیکدان نیکلاس گیسین و همکارانش در دانشگاه ژنو در سوئیس آزمایشی انجام دادند و نشان دادند که دو فوتون با فاصله 18کیلومتری از هم میتوانند با سرعتی دستکم 10هزار برابر سریعتر از سرعت نور، اطلاعات را با یکدیگر به اشتراک بگذارند. وقتی یک فوتون ویژگی را تغییر داد، همان تغییر تقریباً بلافاصله برای فوتون دیگر اتفاق افتاد، گویا یک موجود خیالی وجود داشت که به هر دو میگفت این تغییر را انجام دهند. نحوه انجام این تعامل همچنان یک راز است.
در جستجوی حقیقت
بهرغم یافتههایی که از درهمتنیدگی کوانتومی حمایت میکند، انیشتین از جستجوی حقیقت دست نکشید. از اثر فتوالکتریک گرفته تا نسبیت خاص و نسبیت عام، او میخواست به بشر کمک کند جهان را درک کند. او نشان داد که زمان نسبی است و گرانش ناشی از خَمِش زمان و مکان است. در یک مقاله بیبیسی با عنوان «سمفونی ناتمام اینشتین» آمده است: او که از عدم قطعیت در قلب مکانیک کوانتومی راضی نبود روی پروژهای کار کرد که بعداً بهعنوان نظریه همهچیز او معروف شد تا نسبیت عام را گسترش دهد و نیروهای شناختهشده در جهان را متحد کند.
این مقاله اشاره میکند که «کار انیشتین بر این ایده استوار بود که قوانین فیزیک بیانی از الهیات هستند.»
در این مقاله آمده است: «انیشتین با تکمیل این نظریۀ همهچیز امیدوار بود فیزیک را از شر غیرقابلپیشبینی بودن در قلب مکانیک کوانتومی خلاص کند و نشان دهد که جهان قابلپیشبینی است؛ که توسط ریاضیات زیبا و ظریف توصیف میشود. درست همانطور که او معتقد بود خدا جهان را آفرید. او نشان داد روشِ جامعۀ مکانیک کوانتومی برای تفسیر جهان، کاملاً اشتباه است. آن پروژهای بود که او طی 30 سال بعد تا آخرین روز زندگیاش رویش کار کرد.»
این کار هرگز به پایان نرسید. وقتی انیشتین جوان بود، یک بار گفت: «من به این پدیده یا آن پدیده علاقهای ندارم. میخواهم افکار خدا را بدانم؛ باقی، جزئیات صرف هستند.» اما آن فقط یک آرزو باقی ماند. در ادامه مقاله بیبیسی آمده است: «اما وقتی او در بیمارستان پرینستون درحال مرگ بود، احتمالاً درک کرده بود که اینها رازهایی هستند که خداوند آشکارا مایل است به آن پایبند باشد.»
در ماه مه1955، یک ماه پس از مرگ او، مجله لایف مصاحبهای با انیشتین را منتشر کرد که چند ماه قبل انجام شده بود. او گفت: «شما میدانید که آنها درست هستند، اما ممکن است تمام عمر را بدون اینکه بتوانید آنها را ثابت کنید، سپری کنید. ذهن فقط تا آنجا که میداند و قادر است ثابت کند میتواند پیش برود... نقطهای میرسد که ذهن یک جهش میکند؛ آن را شهود یا هرچه میخواهید بنامید، و به سطح بالاتری از دانش میرسد، اما هرگز نمیتواند ثابت کند که چگونه به آنجا رسیده است. تمام اکتشافات بزرگ شامل چنین جهشی بوده است.»
ماده و ذهن
تلاشهای دانشمندان برای درک بشر و جهان در سایر زمینههای مرتبط با علم کوانتومی ادامه یافت. استوارت همروف از دانشگاه آریزونا در کتاب کاوش در مرزهای رابطه ذهن و مغز در سال 2012 نوشت: «شواهد اخیر برای انسجام کوانتومیِ قابلتوجه در سیستمهای بیولوژیکی گرم، دینامیک بیمقیاس و فعالیت مغز در پایان عمر، از مفهوم پایۀ کوانتومی برای خودآگاهی پشتیبانی میکند که میتواند مستقل از زیستشناسی در سطوح مختلف اِسکالِر در هندسه فضا-زمان وجود داشته باشد.»
علاوهبر تفسیر کپنهاگی، آزمایش دو شکاف را میتوان با تفسیر دنیاهای چندگانه نیز توضیح داد. رابرت لنزا از دانشکده پزشکیِ دانشگاه ویک فارست در کارولینای شمالی گفت که ذرات در فیزیک کوانتومی حالت نامشخصی دارند، زیرا بهطور همزمان در جهانهای مختلف وجود دارند. وقتی میمیریم، زندگی ما تبدیل به «گلی دائمی میشود که دوباره در چندجهانی شکوفا میشود.»
او در زیستمحوری: چگونه زندگی و آگاهی کلیدهای درک ماهیت واقعی جهان هستند نوشت: «بهنظر میرسد که جهان برای حیات طراحی شده است، نهتنها در مقیاس میکروسکوپی اتم، بلکه در سطح خود جهان. دانشمندان کشف کردهاند که کیهان فهرست طولانیای از ویژگیها دارد که باعث میشود بهنظر برسد هر چیزی که در آن وجود دارد، از اتمها گرفته تا ستارهها، صرفاً و مشخصاً برای ما ساخته شدهاند. این واقعیت که کیهان دقیقاً متعادل بهنظر میرسد و برای زندگی طراحی شده است، فقط یک مشاهده علمی اجتنابناپذیر است، نه توضیحی برای چرایی آن.»
سطوح بالاتر
براساس انجیل، خداوند جهان را آفرید. در فرهنگ چینی گفته میشود که پان گو آسمان و زمین را خلق کرده، درحالیکه نووآ انسانها را ساخته است. این نظامهای معنوی همگی ارتباط ما با خدا را به مردم یادآوری و به آنها توصیه میکردند که خود را رشد دهند و به آسمان بازگردند.
حتی در دوران مدرن، سیستمهای چیگونگ مختلف، پدیدههای فراطبیعی و تجربیات نزدیک به مرگ وجود دارد که مردم را به این سنت وصل میکند. مطالعات مربوط به مادۀ ذهن، همانطور که در بالا توضیح داده شد و مطالعات در روانشناسی و جامعهشناسی، اهمیت رفتارهای مثبت ازجمله مهربانی را نیز برجسته میکند. برای مثال، براساس مقاله پلاس مِد در سال 2010 با عنوان «روابط اجتماعی و خطر مرگومیر: یک بررسی فراتحلیلی»، در میان شرکتکنندگان با روابط اجتماعی قوی، افزایش 50درصدی نرخ بقا مشاهده شد. مشابهاً بر طبق مقاله سایکلوجیکال اند کاگنیتیو ساینس در سال 2021 با عنوان «تعادل میان ارائه حمایت اجتماعی در مقابل دریافت حمایت اجتماعی، و مرگومیر از هر نوعی، در یک نمونه ملی ایالات متحده»، افرادی که هم از دیگران حمایت میکردند و هم از دیگران حمایت دریافت میکردند، در مقایسه با افرادی که بهتازگی حمایت دریافت کرده بودند، کمتر با خطر مرگومیر از هر نوعی روبهرو بودند.
همه اینها با باور چین باستان درباره هماهنگی آسمان، زمین و بشر سازگار است. در کتاب کلاسیک طب چینی هوانگدی نِیجینگ (قانون درونی امپراتور زرد) آمده است: «وقتی فردی دارای چی (انرژی) صالح در درون خود باشد، هیچ شرارتی قادر به حمله به او نیست.» آن با این گفته چینی مطابقت دارد که: «نیکی با نیکی پاداش میگیرد و پلیدی با پلیدی روبهرو میشود.»
زنگ بیدارباش
گرچه حزب کمونیست چین از زمان به قدرت رسیدنش در سال 1949 تقریباً فرهنگ سنتی چین را از بین برده است، اما این فرهنگ هزارانساله توسط تمرینکنندگان فالون دافا، یک سیستم مدیتیشن مبتنی بر اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری، احیا و گرامی داشته شده است.
آقای لی هنگجی، بنیانگذار فالون دافا، بهتازگی نوشتهاند: «وقتی فردی میمیرد فقط اینگونه است که بدن فیزیکیاش در این بُعد سطحی زایل میشود و از بین میرود، درحالیکه روح اصلی شخص (که خود واقعی شخص است و با مرگ بدن فیزیکی او نمیمیرد) در زندگی بعدی به حیاتش ادامه میدهد و دوباره زاده میشود.» («انسان چگونه پدید آمد»)
ایشان همچنین در این مقاله نوشتند: «اگر موجودی بشری بتواند در این محیط خشن افکار مهربانانه را حفظ کند، هنگامی که مورد بمباران عقاید مدرن قرار میگیرد، به ارزشهای سنتی پایبند باشد، هنگامی که تحت حمله از سوی الحاد و [نظریۀ] تکامل قرار میگیرد، ایمان به موجودات خدایی را حفظ کند، چنین فردی میتواند به هدف نجاتیافتن و بازگشت به آسمان دست یابد.»
از مکانیک کوانتومی گرفته تا روانشناسی، از دوران باستان گرفته تا جامعه مدرن، مردم در جستجوی پاسخ این سؤالات هستند که ما چهکسی هستیم و به کجا میرویم. امیدواریم این مقاله بینشهایی را در این خصوص ارائه دهد.
دیدگاههای ارائهشده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وبسایت دارای حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. مینگهویی بهطور منظم و در مناسبتهای خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه زندگی و جهان