(Minghui.org) برای سال‌ها، خواب‌آلودگی با تزکیه‌ام مداخله می‌کرد. آموزه‌ها را مطالعه می‌کردم، اما چیزی یاد نمی‌گرفتم. تمرینات را انجام می‌دادم اما تفاوتی احساس نمی‌کردم. افکار درستم بی‌اثر بود. نمی‌دانستم وضعیتم چقدر بد است تا اینکه یک روز ویدئویی از خودم درحال مدیتیشن دیدم. با کمک سایر تمرین‌کنندگان و همت خودم، بر این شیطان غلبه کردم.

یک روز بعدازظهر با تمرین‌کننده دیگری مشغول مطالعه فا بودم. کم‌کم احساس خستگی کردیم، بنابراین تصمیم گرفتیم تمرینات را انجام دهیم. درحالی‌که نمی‌دانستم آیا حرکات تمرینات را به‌درستی انجام می‌دهم یا خیر، از خودم فیلم گرفتم. بعداً چیزی که دیدم متحیرم کرد: درحالی‌که تمرین‌کنندۀ‌ کنارم مدیتیشن می‌کرد، من پس از 15 دقیقه به خواب رفتم. فقط کمی خسته بودم، اما نه در حد چٌرت زدن.

چرا؟ فقط کمی احساس خواب‌آلودگی داشتم، آنقدر خسته نبودم که بخوابم! وقتی تمرینات را به‌تنهایی انجام می‌دادم، اغلب احساس گیجی می‌کردم و پلک‌هایم سنگین می‌شد. موسیقی پس‌زمینه از فاصله‌ای دور به گوشم می‌رسید. وقتی به‌تنهایی مدیتیشن می‌کردم، نمی‌دانستم که چگونه به‌نظر می‌رسم.

استاد بیان کردند:

«اما نباید به خواب بروید یا آگاهی‌تان را از دست بدهید، زیرا در این حالت ممکن است فرد دیگری ثمرۀ تلاش‌های‌تان را به دست آورد.» (سخنرانی هشتم، جوآن فالون)

جای تعجب نیست که پس از سال‌ها تزکیه، هنوز احساس خستگی و سرگیجه می‌کردم. انجام هر کاری برایم سخت بود. مشتاق بودم از موانع عبور کنم، اما موفق نمی‌شدم. انگار نیرویی نامرئی مرا عقب نگه می‌داشت.

چند بار سعی کردم به تمرینات گروهی صبحگاهی بپیوندم، اما به‌دلیل خستگی بیش از حد به انجام این کار ادامه ندادم. این مداخله مرا از یادگیری فا و افزایش گونگ در بدنم، هنگام انجام تمرینات یا فرستادن افکار درست بازمی‌داشت. درنتیجه نمی‌توانستم سه کار را به‌خوبی انجام دهم. مدتی طولانی در این وضعیت نادرست گیر کرده بودم.

روز بعد، مشکلم را با تمرین‌کننده دیگری در میان گذاشتم. از او خواستم که کمکم کند افکار درست بفرستم. پس از آن، او به من گفت: «میدان بٌعدی‌ات تمیز نیست.» با شنیدن این موضوع مضطرب‌تر شدم. می‌خواستم خودم را رشد دهم، اما چگونه؟

بلافاصله فکری به ذهنم خطور کرد: «وی‌چت.»

بله! استاد به من اشاره می‌کردند، آن وی‌چت بود. بلافاصله وی‌چت و برنامه خرید را حذف کردم. من تنها زندگی می‌کنم و شوهر و دخترم نگرانم هستند، بنابراین می‌خواهند هر روز از من خبر بگیرند. صحبت ازطریق وی‌چت رایگان است، بنابراین از آن استفاده می‌کردیم. حتی به خودم هشدار دادم که به آن معتاد نشوم. دخترم ویدئوهای نوه‌ام را برایم می‌فرستاد. هرچه بیشتر تماشایشان می‌کردم، بیشتر از دیدن چهره ناز نوه‌ام لذت می‌بردم. آن ویدئوها را چند بار در روز تماشا می‌کردم. اگر ویدئوهای جدیدی برایم نمی‌فرستاد، احساس ناامیدی می‌کردم. متوجه شدم که از وابستگی عاطفی من به خانواده‌ام سوء‌استفاده می‌شود.

خرید اینترنتی را نیز دوست داشتم. مقایسه قیمت‌ها بین فروشندگان، برای خریدی بهتر، دو ساعت طول می‌کشید. با طولانی شدن زمان صحبت کردنم با خانواده‌ام، بسیاری از وابستگی‌های بشری‌ام رشد کردند. عمیقاً غرق شده بودم و نمی‌توانستم بیرون بیایم. زمان گرانبهایی را که استاد به‌خاطر تزکیه ما تمدید کرده‌اند تلف می‌کردم.

علاوه‌بر این، خودآگاه اصلی ضعیفی داشتم. گاهی تحت کنترل کارمای فکری‌ام عمل می‌کر‌دم، زیرا نمی‌توانستم خود واقعی‌ام را ببینم. به‌دنبال آرامش بودم و اهمیت چندانی برای فرستادن افکار درست قائل نبودم. در مسیری که نیروهای کهن نظم و ترتیب داده بودند گام برمی‌داشتم. با خودم می‌گفتم من می‌توانم سختی‌های زندگی را تحمل کنم، پس چرا نمی‌توانم ناراحتی در تزکیه را تحمل کنم؟ می‌دانم که دافا ارزشمند است و اینکه مسئولیت‌های عظیمی دارم. بااین‌حال، بدون خودآگاه اصلی قوی، با کارمای فکری‌ام کنترل می‌شدم.

کم‌کم طرز فکرم را تغییر دادم و قاطعانه به خودم یادآوری کردم که من موجودی روشن‌بین در جهان جدید هستم، که تحت کنترل سه قلمرو نیستم. این فکر درست را بیرون فرستادم: خواب‌آلودگی من واقعی نیست. آن را نمی‌خواهم؛ نظم و ترتیبات نیروهای کهن را رد می‌کنم.

با قلبی آرام، با حیات‌ها در میدان بٌعدی خودم و آن‌هایی که قبلاً به آن‌ها آسیب رسانده بودم صحبت کردم: فای قدیم جهان در حال اصلاح‌شدن است. آفریدگار نیک‌خواه موجودات ذی‌شعور را نجات می‌دهند. استاد سرنوشت هر حیات را براساس نگرش آن حیات نسبت به دافا تعیین می‌کنند؛ آن حیات باید خودش دست به انتخاب بزند. تمام حیات‌ها در میدان‌های بٌعدی من، شما نیز برای فا اینجا هستید و هرگز به تاریخ گذشته ما اهمیت نمی‌دهید. امیدوارم این فرصت را غنیمت بشمارید و جذب اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری شوید، آنگاه آینده درخشانی خواهید داشت. بیایید خود را در دافا غرق کنیم!

عبارات «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» را تکرار کردم. برخی از آموزه‌های استاد را از بر کردم و زمان فرستادن افکار درست را طولانی کردم. روز بعد به‌راحتی توانستم ساعت سه صبح از خواب بیدار شوم و تمرینات را انجام دهم. دیگر احساس خستگی نداشتم. در روز سوم به‌مدت پنج ساعت افکار درست فرستادم. اهریمن خواب‌آلودگی نابود شد. وقتی فا را مطالعه می‌کردم می‌توانستم فا را جذب کنم.

درباره این موضوع به تمرین‌کننده دیگری گفتم. او از من خواست درباره تجربه‌ام بنویسم. از اینکه فقط به‌تازگی موفق شده بودم صبح زود بیدار شوم و تمرینات را انجام دهم، احساس شرمندگی می‌کردم. فهمیدم که می‌ترسم آبرویم برود. فهمیدم که باید درباره آن بنویسم تا مداخله به‌طور کامل افشا شود و از این طریق بتوان آن را از بین برد. اولین پیش‌نویس را همان شب کامل کردم.

آن شب، خواب دیدم. یک نیروی تاریک قوی وارد شد. تعادلم را از دست دادم، انگار نزدیک بود به هوا پرتاب شوم. چیزی به سرم فشار آورد. بلافاصله احساس بیماری کردم و دچار تنگی نفس شدم. از استاد کمک خواستم، سپس محیطم تغییر کرد. تا قبل از اینکه تمرینات صبحگاهی را تمام کنم، سرم کاملاً صاف و پاک نشده بود. متوجه شدم که نوشتن درباره تجربه‌ام کار درستی بود. اما احتمالاً این کار شیطان در بٌعدهای دیگر را تحریک می‌کرد. آن‌ها برای جان خود می‌جنگیدند. آن‌ها باید افشا شوند و از بین بروند.

استاد، متشکرم! استاد در هر مرحله کمکم کردند. ایشان هرگز از من دست نکشیدند، حتی زمانی که خوب عمل نمی‌کردم. تنها راه جبران نیک‌خواهی استاد این است که در تزکیه‌ام کوشا باشم.

دیدگاههای ارائهشده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وبسایت دارای حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. مینگهویی بهطور منظم و در مناسبتهای خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.