(Minghui.org) خواهر کوچکم با هفت تمرین‌کننده دیگر در سپتامبر2014 دستگیر شد. من با تمرین‌کنندگان محلی برای نجات آن‌ها اقدام کردم. یکی از تلاش‌های اصلی‌مان فرستادن افکار درست برای ازبین بردن عوامل شیطانیِ پشت دستگیری تمرین‌کنندگان در بُعدهای دیگر بود. می‌خواهم تجربه‌ام در آن دوره و صحنه‌هایی را که استاد لی (بنیانگذار فالون دافا) درحین فرستادن افکار درست به من نشان دادند به ‌اشتراک بگذارم.

هدف از فرستادن افکار درست

استاد بیان کردند:

«بسیاری از افراد وقتی افکار درست می‌فرستند صرفاً از روی عادت و رفع تکلیف انجام می‌دهند. اگر آن چیزها را در بدن‌تان پاک نکنید، تزکیۀ شما تحت تأثیر قرار می‌گیرد. اما آن چیزها با یک فکر می‌تواند ازبین برده شود. وقتی افکار درست شما به‌اندازه کافی قوی نباشد، وقتی افکار درست شما نتواند بیرون بیاید، مؤثر نخواهند بود.» («آموزش فای ارائه شده در کنفرانس فای سان فرانسیسکو 2014»)

با توجه به آموزه‌های استاد، به‌ درون نگاه کردیم. ما معتقد بودیم که گرچه ظاهراً آن محنت آن هشت تمرین‌کننده را هدف قرار می‌دهد، اما درواقع محنتی برای همه تمرین‌کنندگان در منطقه‌مان است. این‌طور نبود که ما به آن‌ها کمک می‌کردیم، بلکه آن‌ها بودند که به ما کمک می‌کردند.

ما بارها «سرمقاله: نکات ضروری برای فرستادن افکار درست و برنامه زمانی برای فرستادن افکار درست در زمان‌های معین در سراسر جهان (به‌روزرسانی 2 )»، منتشرشده در وب‌سایت مینگهویی در مارس200۵، را مطالعه کردیم، که الزامات و ضروریات فرستادن افکار درست را روشن می‌کند.

همچنین دربارۀ اهداف اساسی‌مان از فرستادن افکار درست فکر کردیم. این کار را برای محافظت از خودمان در برابر آزار و شکنجه انجام می‌دادیم یا نجات تمرین‌کنندگان از آزار و شکنجه که تا حدی هدفی خودخواهانه بود. هدف باید برای دیگران باشد و هدف ما باید جلوگیری از مشارکت تک‌تک موجودات در آزار و شکنجه دافا و رهایی آن‌ها از دروغ‌های حزب کمونیست چین باشد. معتقدم این همان چیزی است که استاد می‌خواهند.

وقتی به این اصول فا روشن شدیم، هر کاری که انجام دادیم به‌خوبی پیش رفت. فرستادن افکار درست یکی از سه کاری است که استاد از ما می‌خواهند انجام دهیم، و برای هر تمرین‌کننده در طول اصلاح فا مهم است. بنابراین ساعتی را تعیین کردم تا هر شب با سایر تمرین‌کنندگان افکار درست بفرستم.

همچنین با سایر تمرین‌کنندگان به اداره پلیس محلی، ادارۀ 610، دادستانی، دادگاه و سایر ادارات دولتی رفتیم تا حقایق را روشن کنیم و نامه‌های روشنگری حقیقت را که تمرین‌کنندگان محلی تهیه کرده بودند، تحویل دهیم.

تشخیص نظم و ترتیب استاد در مقابل نظم و ترتیب نیروهای کهن

هر فکر و عملی که مطابق با فا نباشد نیروهای کهن آن را نظم و ترتیب داده‌اند، نه استاد. خواه شکنجه باشد یا زندان یا آزار و شکنجه مالی، همه این‌ها را نیروهای کهن نظم و ترتیب داده‌اند. مهم نیست چه کار اشتباهی انجام داده‌ایم، دافا مکانیسمی دارد که بتوانیم مشکلمان را درک و خودمان را اصلاح کنیم.

استاد بیان کردند:

«من مرید لی هنگجی هستم، نظم و ترتیب‌‏های دیگر را نمی‌‏خواهم و آن‌ها را به رسمیت نمی‌‏شناسم"-- آن‌‏وقت جرئت نمی‌‏کنند چنان کاری کنند. پس همگی را می‌توان حل‌وفصل کرد. وقتی که واقعاً بتوانید این کار را انجام دهید، نه اینکه فقط بگویید بلکه آن را به مرحله‌ عمل درآورید، استاد قطعاً به حمایت از شما برمی‌خیزد.» (آموزش فا طی جشن فانوس سال 2003 در کنفرانس فای غرب ایالات متحده)

با ایمان قوی به فا و استاد، نظم و ترتیب نیروهای کهن را نفی می‌کنیم و استاد را مسئول اداره همه‌چیز می‌‌دانیم. وقتی افکار ما با فا همسو شود، استاد به ما کمک می‌کنند اهریمن را متلاشی و همه‌چیز را درست کنیم.

این هشت تمرین‌کننده در اکتبر2014 به‌طور جداگانه در دادگاه شهرستان محاکمه شدند. وقتی خواهرم به دادگاه رفت، من و پسرش با وکیلش وارد دادگاه شدیم. ازآنجاکه فقط به دو نفر اجازه ورود داده شد، سایر تمرین‌کنندگان بیرون ماندند تا افکار درست بفرستند و حقایق را برای مأموران پلیس و سایر مسئولین خارج از دادگاه روشن کنند. بسیاری از مسئولین روستاها و مقامات شهری برای مشاهده این محاکمه به دادگاه آمده بودند. من افکار درست فرستادم تا آن‌ها و همه افراد حاضر در دادگاه را نجات دهم.

وکیل به‌وضوح اظهار داشت که فالون گونگ همیشه در چین قانونی بوده است. خواهرم به قاضی گفت که جیانگ زمین از قدرت خود برای شروع آزار و شکنجه سوء‌استفاده کرده است و اینکه یک روشِ مبتنی بر حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری یک فرقه نیست.

سالن دادگاه میدان جنگ بود. درحین فرستادن افکار درست، در بُعد دیگری دیدم که دست بزرگی بر بالای دادگاه معلق بود و توری بزرگی انداخت. سپس آن دست توری را گرفت و بلند کرد که پر از مارهایی در اندازه‌های مختلف بود. دست آنقدر بزرگ بود که نمی‌توانستم تمام آن را ببینم. فهمیدم دست استاد است و نمی‌توانستم جلوی اشک‌هایم را بگیرم.

به‌طور غیرمنتظره‌ای، رئیس اداره 610 محلی به تمرین‌کنندگان خارج از دادگاه و سایر اعضای خانواده گفت که وقتی خواهرم می‌خواهد از سالن دادگاه خارج شود، می‌توانند برای صحبت با او به داخل بروند. در آن لحظه احساس کردیم قلب‌ همه ما به هم وصل شده است. از استاد تشکر کردیم که چنین چیزی را برایمان نظم و ترتیب دادند.

پرونده‌های این تمرین‌کنندگان طی هفته‌های بعد به دادگاه میانی شهر منتقل شد. من و هماهنگ‌کننده شهر به همراه وکیل برای ملاقات با قاضی به دادگاه رفتیم. جو امنیتی شدیدی در آنجا حکمفرما بود و فقط وکیل اجازه ورود داشت. ما در بیرون افکار درست فرستادیم تا عناصر شیطانی را از بین ببریم و همه موجودات ذی‌شعور درگیر را نجات دهیم.

در بُعد دیگری دیدم که دادگستری تماماً تاریک و در کنار آن چاهی عمیق و پر از کِرم بود. یک قاضی در چاه بود. به او گفتم که «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» را تکرار کند و استاد لی او را نجات خواهند داد. اما او حرفم را باور نکرد. راه افتادم و چاه دیگری دیدم. بزرگ‌تر و پر از مارهای سیاه بود. ترسیده بودم و جرئت نکردم جلوتر بروم. درست در آن هنگام تمام فرمول‌‌های فرستادن افکار درست از آسمان شناور شدند و چاه را با همه مارهای درون آن مهروموم کردند. دو مار کوچک که از چاه فرار کرده بودند با عبور نسیمی تبدیل به خاکستر شدند. وقتی چاه دوباره باز شد، همه مارهای داخل آن تبدیل به خاکستر شده بودند.

قدرت افکار درست غیرقابل‌مقایسه است. وقتی به دادگاه میانی رفتم متوجه شدم که وابستگی به ترس داشتم. استاد این صحنه‌ها را به من نشان دادند تا تشویقم کنند و به من اطمینان دهند که همیشه مراقب ما بوده‌اند.

فرستادن افکار درست در نزدیکی یک بازداشتگاه

همچنین هفته‌ای یک بار به بازداشتگاهی می‌رفتم تا افکار درست بفرستم. یک بار خودم را شبیه یک بودای غول‌پیکر دیدم و بازداشتگاه مثل مورچه‌ای روی انگشتان پایم بود. با نگاه کردن به بالا، استاد بودای مقدس و باشکوهی بودند و من در کنار انگشتان پایشان بودم. می‌خواستم انگشت پای استاد را لمس کنم، اما آنقدر بلند بود که نتوانستم به آن برسم. بدن استاد در لایه‌های بسیاری از بُعدها بود، هرچه لایه بالاتر باشد، بدن بزرگ‌تر می‌شود، تا بی‌نهایت گسترش می‌یابد.

سپس بولدوزر غول‌پیکری فرود آمد و بازداشتگاه را برداشت. زمین بلافاصله به منظره‌ای زیبا با درختان بلند و گل‌ها تبدیل شد. مزارع گندم، ذرت و سویا، و کوه‌ها و رودخانه‌ها. در دوردست دریای آبی با انواع موجودات دریایی و شن‌های ریز کنار ساحل را می‌دیدم. دو ردیف ستون طلایی درخشان روی ماسه‌ها به چشم می‌خورد.

سخنان استاد در ذهنم جرقه زد:

«موج‌های بزرگ شن را جابجا می‌کند، تزکیه این‌گونه است، آنچه که درنهایت باقی می‌ماند طلای حقیقی است.» (سخنرانی ششم، جوآن فالون)

وقتی درحال نوشتن این مقاله تبادل تجربه بودم، ناگهان متوجه شدم که این صحنه نشان می‌دهد که پس از نجات پلیس، زندانیان و همه مردم با تلاش جمعی تمرین‌کنندگان در داخل و خارج از بازداشتگاه، همه‌چیز چقدر زیبا خواهد بود. وکیل خواهرم به من گفت که او به 60 نفر در بازداشتگاه کمک کرده به ماهیت شیطانی حزب کمونیست چین پی ببرند و از حزب و سازمان‌های وابسته به آن خارج شوند.

دقت در فرستادن افکار درست می‌تواند تأثیر زیادی بر هر محنت داشته باشد و ازطریق آن استاد می‌توانند کمک کنند همۀ چیزهای بد برای ما از بین برود.

مطالب بالا چیزهایی است که در سطح خودم دیدم. لطفاً به هر مورد نامناسب اشاره کنید.

دیدگاه‌های ارائه‌شده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.