(Minghui.org) بیش از 20 سال است که در فالون دافا تزکیه می‌کنم. از زمان شیوع پاندمی در سه سال قبل، به تماس‌های تلفنی با چین روی پلت‌فرم آر‌تی‌سی مشغول شدم و در زمینه روشنگری حقیقت تجربیاتی اندوخته‌ام. از آغاز سال 2022 این افتخار را داشتم که ویراستار وب‌سایت خروج از حزب ‌کمونیست ‌چین (ح.ک.چ) باشم. تماس‌های تلفنی ضبط‌شده را ویرایش می‌کنم و آن‌ها را به‌صورت ماجراهای مستند درمی‌آورم.

استاد بیان کردند:

«یک مرید دافا باید هر چیزی را به‌شکلی باثبات انجام دهد، قلبش را برای آن بگذارد، به زمان وابسته نباشد، و بیش از حد فکر نکند. در هرچه که قرار است انجام دهید باید تمامی بهترین چیزی که می‌توانید را ارائه دهید، و آن به‌خوبی پیش خواهد رفت.» («آموزش فا در روز جهانی فالون دافا»)

آگاه شدم که اگر قصد شرکت در این پروژه را دارم، باید استوار باشم. ماجراهای مریدان دافا که حقیقت را روشن می‌کنند و مردم را نجات می‌دهند، در اثبات اینکه چند نفر حزب و سازمان‌های جوانان آن را ترک کرده‌اند نقش دارد. این کار بسیار مهم است، بنابراین ابتدا ماجراهای مستند را ویرایش و تمام تلاشم را می‌کردم که کارم را به‌خوبی انجام دهم و به عهد ماقبل‌تاریخی‌ام عمل کنم.

1. ارتقای خودم درحین ویرایش داستان‌های مستند

هر روز با مردم چین تماس می‌گرفتم. به‌لطف همکاری هم‌تمرین‌کنندگان توانستیم به‌طور مرتب با افراد با رابطه تقدیری تماس داشته باشیم.

روزی یکی از کادرهای درجه‌دار در سطح بخش در چین پاسخ داد. وقتی به او گفتم از ح.ک.چ خارج شود تا در امان بماند، شروع به فحاشی و پرخاشگری کرد. ناراحت نشدم و درباره مردم عادی که تحت ظلم ح.ک.چ هستند با او صحبت کردم. متوجه بودم که عصبانیت او علتی دارد. نیک‌خواهی، خلوص و مهربانی‌ام باعث تغییر رفتارش شد. سرانجام به‌وضوح متوجه شد که ح.ک.چ چقدر اهریمنی است و خواست که آن را ترک کند. ماجرایش بعد از انتشار، 3هزار مرتبه دیده شد. در روشنگری حقیقت با تلفن هر بار فقط با یک نفر تماس می‌گیریم، اما وقتی درباره این تماس، متن نوشته و در وب‌سایت منتشر می‌شود، صدهاهزار نفر آن را می‌بینند و میزان کلیک روی آن رو به افزایش می‌رود. این مسئله به‌شدت اعتمادم را به روشنگری حقیقت و نوشتن ماجرا‌ها افزایش داد.

ویرایش «ماجراها درباره خروج از حزب» در حقیقت الگویی را در اختیارمان قرار داد، چون هیچ الگوی آماده‌ای برای استفاده وجود نداشت. ابتدا به گفتگوی ضبط‌شده گوش می‌دادم و متن‌ها را با توجه به آن تایپ می‌کردم، سپس گفتگوی بین داوطلبان و افرادی که باتوجه به وضعیت روانی اشخاص پاسخ می‌دادند را اضافه می‌کردم و ماجرا را براساس محتوای روشنگری حقیقت ویرایش می‌کردم.

هرچه ماجراهای بیشتری می‌نوشتم، بیشتر متوجه می‌شدم که عنوان‌، مقدمه و محتوای روشنگری حقیقت ماجرا‌ها بسیار شبیه هم هستند. این مسئله کار نوشتن را دشوار می‌کرد؛ چگونه باید گفتگو و ماجرا‌های داوطلبان مختلف را به‌صورت جالب و مهیج می‌نوشتم و با سبکی متفاوت ارائه می‌کردم؟ از ویراستار ارشد پرسیدم. خوشبختانه ویراستار ارشدی که به ما در بررسی پیش‌نویس‌ها کمک می‌کند، فردی حرفه‌ای است و ده‌ها سال تجربه دارد. طوری درباره نوشتن صحبت می‌کند که گویی خودش همه‌چیز را تجربه کرده است و مسائل عمیق را به زبان ساده بیان می‌کند. درک کردم که ماجراهای مستند درباره روشنگری حقیقت، برای موجودات ذی‌شعور و ترغیب مردم به خروج از سازمان‌های ح.ک.چ هستند. این کار مبتنی بر ارائه ایده خوب است و لازم است در آن ترغیب و راهنمایی مردم مدنظر قرار گیرد تا بتوانند خوب و بد را تشخیص دهند و اهریمن را ترک کنند و خوبی را در خود رشد دهند. درعین‌حال برای اجتناب از کاربرد الگوی یکسان، ماجرا‌های تزکیه تمرین‌کنندگان را نیز نوشتم تا نشان دهم این قدرت فا است که به ما این امکان را می‌دهد که برای روشنگری حقیقت و نجات مردم، به‌دست‌آوردن و ازدست‌دادن شخصی را رها کنیم. ماجرا‌‌های تزکیه تمرین‌کنندگان نیز به فا اعتبار می‌بخشد. هنگام روشنگری حقیقت ازطریق تلفن، ابتدا با وابستگی‌های شخص مقابل صحبت می‌کردم و اغلب به اصل موضوع نمی‌پرداختم. اما وقتی باید گفتگوهای ضبط‌شده را طبقه‌بندی می‌کردم، لازم بود که آن‌ها را به‌صورت منطقی مرتب و نکات اصلی را در زیر عنوان‌ها خلاصه کنم. این نکات اصلی کمکم می‌کردند گفتگوهای تلفنی‌ را منطقی‌تر انجام دهم و در این زمینه راهنمایی‌ام می‌کردند.

روزی حقیقت را برای مردی از استان آنهویی روشن می‌کردم. در ابتدا او نمی‌خواست از ح.ک.چ خارج شود. متقاعد کردن افراد به تکمیل سه کناره‌گیری، جزئی از روند ارائه ایده خوب و با صبر و حوصله توضیح دادن حقیقت از زوایای مختلف است. اول باید به‌منظور ایمن ماندن، سوگند زهرآگین برای ح.ک.چ را رد کند؛ دوم برای گرفتار نشدن باید الحاد را تکذیب کند؛ سوم اینکه فردی که کسی را کشته، باید با جانش تاوان این کار را پس دهد و آسمان ح.ک.چ را از بین خواهد برد، چون افراد زیادی را کشته است؛ چهارم برای نجات پیدا کردن باید اظهارنامه رسمی خروج از حزب و سازمان‌های آن را در وب‌سایت خروج از ح.ک.چ کامل کند. او سرانجام موافقت کرد از ح.ک.چ خارج شود. در ماجرای «پایان حزب کمونیست نزدیک است، خانم هان مردم مهربان را ترغیب می‌کند که از آن دوری کنند» تمام روند متقاعد کردن او برای خروج از حزب ثبت شده است.

متوجه شدم که تفکر منطقی و پیشرفت در زمینه نوشتن مقالات، به‌طور غیرمستقیم باعث شده است هنگام روشنگری حقیقت، منطقی‌تر فکر کنم. قبلاً از موانع مختلف در ذهن موجودات ذی‌شعور، خیلی گیج می‌شدم، اما ویرایش مقالات باعث شد منطقی‌تر شوم. وقتی دوباره شروع کردم ازطریق تلفن تماس بگیرم، ذهنم پیوسته لبریز از خرد و ایده‌های خوب می‌شد و همیشه می‌توانستم حقیقت را روشن کنم. در ابتدا طرف مقابل موضعش را روشن نمی‌کرد و با تمسخر، حاضرجوابی، اهانت و با فریاد تهدید و توهین کردن پاسخ می‌داد. بعد از اینکه کمی متوجه حقیقت می‌شد، آرام می‌شد و در این خصوص فکر می‌کرد. سپس حقیقت را بیشتر درک می‌کرد و بعد از تغییر رفتارش، به ماهیت ح.ک.چ پی می‌برد و درنهایت متقاعد می‌شد و ح.ک.چ را ترک می‌کرد.

واضح است که روشنگری حقیقت و نوشتن ماجرا‌ها دست در دست هم دارند. از استاد لی (بنیان‌گذار فالون دافا) به‌خاطر این نظم و ترتیب و دادن فرصت همکاری در گروه خبری وب‌سایت ترک ح.ک.چ سپاسگزارم. با همکاری پیوسته در زمینه تماس تلفنی، ویرایش فایل‌های ضبط‌شده، رونویسی آن‌ها و ویرایش ماجرا‌ها، چیزهای زیادی یاد گرفتم. یکی از رضایت‌بخش‌ترین کارها این بود که بعد از انتشار مقاله سعی می‌کردم آرام باشم و اصلاحات انجام‌شده توسط ویراستار ارشد را با کارم مقایسه کنم و ایرادهایم را پیدا کنم و درباره برطرف کردن آن‌ها فکر کنم. چرا عنوان عوض شد؟ چرا این قسمت حذف شد؟ چرا آن کلمات اضافه شدند؟ چرا؟ چرا؟... متوجه شدم هرچه قسمت‌های بیشتری اصلاح شوند، بیشتر یاد می‌گیرم.

نوشته‌هایم به‌تدریج بهتر شدند. احساس می‌کردم این روند خیلی برایم ارزشمند است و از آن لذت می‌بردم. هنگامی که درباره دلایل اصلاحات در مقاله فکر می‌کردم، لذتی که پس از فهمیدن آن‌ها احساس می‌کردم، توصیف‌ناپذیر بود. ماجرا‌های روشنگری حقیقت برای نجات مردم نوشته می‌شوند و این کار کمکم می‌کند دائماً ایرادهایم را اصلاح کنم. این کار روند صعود در تزکیه است. مقاله را خواندنی و جالب می‌نویسم تا افراد قادر به درک حقیقت باشند و هنگام خواندن آن افکار خوبی داشته باشند.

استاد بیان کردند:

«در روند انجام کارها می‌توانید مردم را نجات دهید! روندی که کارها را انجام می‌دهید نیز روندی از این است که در تزکیه صعود می‌کنید، که هم‌زمان، نقش نجات موجودات ذی‌شعور را ایفا می‌کند! این‌گونه نیست که فقط اگر در انجام آن کار موفق شوید می‌توانید نقش نجات موجودات ذی‌شعور را ایفا کنید.» («آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک 2016»)

وقتی به این موضوع فکر می‌کنم که چقدر فرصت صعود درحین نجات مردم ارزشمند است، در قلبم صمیمانه از استاد به‌خاطر نظم و ترتیب‌ها و موهبت‌هایشان تشکر می‌کنم.

2. تأمل درباره خودم و افزاش توانایی‌هایم هنگام مواجهه با تضادها

هنگامی که احساس کردم کار ویرایش برایم ساده‌تر شده است، گزارشگر جدیدی به گروه ملحق شد و درنتیجه مسئولیت‌هایم افزایش پیدا کرد. ویراستار ارشد تصمیم گرفت که اولین پیش‌نویس او را ویرایش کنم. ابتدا فکر می‌کردم بررسی پیش‌نویس‌ها نباید سخت باشد، اما مشکلات و تضادهای زیادی هنگام انجام آن ظاهر شدند. نمی‌توانستم مهارت‌هایم را برای رسیدن به سطح الزامات به‌سرعت بهبود بخشم.

یک ‌بار هنگام همکاری با گزارشگری جدید، او موافق ویرایشی که انجام داده بودم نبود و اصرار به حفظ سبک خودش داشت. توانستم آن موقعیت را درک کنم؛ اگر مقاله‌ام توسط ویراستار مورد بازنگری قرار می‌گرفت، اما به این صورت فکر می‌کردم که نوشته خودم بهتر است، ناراحت می‌شدم و شاید قانع نمی‌شدم.

سعی کردم در تماس تلفنی تغییرات را توضیح دهم، ولی او از گفتگو با من خودداری کرد. روز بعد در پاسخ گفت: «ویرایش‌های تو متعلق به توست. نظر من محفوظ است.»

ابتدا فکر می‌کردم کار ویرایش و آرام اندیشیدن بسیار لذت‌بخش است. اما از اینکه آن تمرین‌کننده به‌خاطر ویرایش مقاله‌اش توسط من ناراحت شده بود، آزرده بودم. متوجه شدم هنگام ویرایش مقاله، دیدگاه او را درنظر نگرفتم و کاملاً براساس نظرات و ایده‌های خودم عمل کردم و فکر کردم کار خودم درست است. اما دیگران هم نظرات خوبی دارند. فقط یک راه برای بیان مطالب وجود ندارد، پس چرا احساسات دیگران را درنظر نمی‌گرفتم؟

در این اتفاق خودم را مقصر دانستم. ویرایش ماجراها و بررسی پیش‌نویس‌ها دو روند متفاوت با ایده‌ها و روش‌های مختلف هستند. درواقع سطح و توانایی‌ام به ‌اندازه ‌کافی خوب نبود. شغلم معلمی بود و انشاهای دانش‌آموزان را تصحیح می‌کردم. به انجام این کار عادت کرده بودم و فکر می‌کردم «کارم درست است.» اکنون که به آن تمرین‌کننده کمک می‌کردم تا مقاله را ویرایش کند، باید اصلاحات مناسبی را با‌توجه به نظرات او انجام می‌دادم.

به او گفتم بعد از این اختلاف، متوجه شدم که مقصرم و اشتباه ‌کرده‌ام. اما چرا وقتی او موقعیت را درک نکرد و از پذیرش آن امتناع کرد و حتی پاسخ داد که: «می‌توانم این مقاله را برای نشر به رسانه‌‌ دیگری بفرستم»، آزرده‌خاطر شدم؟

چند روز غمگین بودم و سعی کردم به درون نگاه کنم تا عیب و ایرادهایم را پیدا کنم. اما مدام این فکر به ذهنم خطور می‌کرد: «چطور ممکن است این‌طوری باشد؟ آیا من اشتباه می‌کنم؟» «چرا اصرار داشتم که خوب می‌نویسم؟ آیا اینجا هستم تا به خودم اعتبار ببخشم؟»

نمی‌توانستم آن موقعیت را درک کنم، اصلاح پیش‌نویس برای کمک به آن تمرین‌کننده بود، اما چرا باعث ایجاد تعارض شد. در آن بن‌بست ناگهان فکری در ذهنم جرقه زد: «آیا به اعتباربخشی به خودم وابستگی دارم؟ چرا این چیزها را دیدم و شنیدم؟حتماً این وابستگی را دارم، به ‌همین‌ خاطر استاد این آزمون را برایم نظم و ترتیب دادند. لازم است که وابستگی به اعتباربخشی به خودم را ازبین ببرم. چرا همیشه اصرار دارم که کارهایم درست هستند؟ کجا اشتباه کردم؟»

استاد بیان کردند: «برای یک تزکیه‌کننده، نگاه کردن به درون یک ابزار جادویی است.» («آموزش فا در کنفرانس بین‌المللی فای واشنگتن دی‌سی 2009»، آموزش فا در کنفرانس، جلد نهم)

هنوز هنگام مواجهه با تعارض‌ها به دیگران نگاه می‌کردم. فقط بعد ازاینکه نتوانستم آن موقعیت را درک کنم، به‌ درونم نگاه کردم. خیلی بد تزکیه کرده بودم! استاد این وابستگی‌هایم را دیدند و آن آزمون را برای صعودم نظم‌ و ترتیب دادند. همچنین متوجه شدم که از بالا به دیگران نگاه می‌کنم، دارای ذهنیت رقابت‌جویی هستم، به آنچه فکر می‌کنم درست یا اشتباه است وابستگی دارم و نمی‌توانم همیشه بردبار باشم و سایر تمرین‌کنندگان را درک کنم. زمانی که این مقاله براساس نسخه اصلاح‌شده توسط من منتشر شد، حتی بیشتر احساس کردم که کارم درست است. جای تعجب نیست که خبرنگار جدید به‌صراحت گفت: «آیا همه‌چیز باید مطابق الگوی تو باشد؟» بله، این جمله بیدارم کرد. آیا با غرور درحال اعتباربخشی به خودم نیستم؟

هنگامی که برای نوشتن این مقاله تبادل ‌تجربه آرام شدم، توانستم به هریک از افکارم نگاه دقیق‌تری داشته باشم. زمانی که این مقاله منتشر شد، در رسانه دیگری نیز دوباره چاپ شد و مورد تحسین تمرین‌کنندگان قرار گرفت، آیا این‌ها آزمون‌های دیگری نبودند؟ وقتی احساس خوشحالی و رضایت در من ایجاد شد، آیا نشانه وابستگی شور ‌و هیجان نبود؟ زمانی که حس می‌کنم تماس‌های تلفنی‌ام خوب انجام می‌شود و افراد زیادی را متقاعد به ترک ح.ک.چ کرده‌ام، آیا این نشانه وابستگی غرور و اعتباربخشی به خودم نیست؟

ماجرای مستندی درباره یک دبیر حزب مستبد هست که از خارج به چین بازگشت. او نگرش خود را تغییر داد و در تماس تلفنی گفت که از ح.ک.چ خارج می‌شود. فکر می‌کردم این ماجرا دستاورد بزرگی در متقاعد کردن افراد به ترک ح.ک.چ است. اما رسانه‌های دیگر ماجرای آن را بازنشر نکردند و من ناامید شدم. از خودم پرسیدم آیا عنوان مقاله به‌ اندازه‌ کافی خوب نیست. چطور می‌توانم آن را بهتر کنم؟ در ظاهر داشتم در این خصوص فکر می‌کردم، اما وابستگی تشخیص‌ناپذیری در قلبم پنهان بود.

معلوم شد که این حس ازدست ‌دادن به‌خاطر میل به شهرت و نفع شخصی ایجاد شد. انتظار داشتم مقاله دوباره چاپ شود و امیدوار بودم خیلی پرطرفدار شود. آیا این به‌دنبال شهرت بودن نیست؟ آیا این وابستگی نباید ازبین برود؟

اگر وابستگی‌ام را در تزکیه ازبین نبرده باشیم، قصور از جانب من است و ممکن است به مشکل بزرگی تبدیل شود. اهمیتی ندارد که در زمینه‌های دیگر چقدر خوب تزکیه کرده‌ام یا چقدر کار انجام داده‌ام، نمی‌توانند جایگزین حوزه‌هایی شوند که به‌خوبی تزکیه نشده‌اند. اگر حوزه‌ای مطابق با استاندارد نباشد، همان جایی است که ممکن است شیطان برای آزار و شکنجه‌ام از آن استفاده کند.

هنگامی که متوجه وابستگی‌هایم به شهرت و نفع شخصی، غرور، ذهنیت رقابت‌طلبی، انتقادناپذیری، اعتباربخشی به خودم، شکایت و حسادت شدم، فهمیدم که خود حقیقی‌ام این وابستگی‌ها را ندارد، نیروهای کهن آن‌ها را به من تحمیل کرده‌اند و نباید آن‌ها را تصدیق کنم. برای ازبین بردن افکاری که با فا مطابقت ندارند، افکار درست فرستادم. بعد از مدتی، میدان بُعدی‌ام پاک‌تر شد، افکار مزاحم کمتری داشتم و ذهنم شفاف‌تر شد.

پس از آن به مطالعه فا، فرستادن افکار درست، رها کردن وابستگی‌های بشری و آرام ماندن ادمه دادم. مقابل آن تمرین‌کننده اعتراف کردم که سطحم به‌ اندازه کافی بالا نیست و از او خواستم مرا ببخشد. از زحمات و تلاش‌هایش تشکر کردم. آن مقاله در رسانه‌های بزرگ دوباره چاپ شد و در نجات مردم تأثیر داشت. آن تمرین‌کننده قدردانی خود را ابراز کرد و متوجه ایرادهای خودش نیز شد. همچنین فهمیدم که او مقاله را بارها اصلاح کرده و وقت و زمان زیادی را صرف آن کرده بود. همه این کارها را برای نجات مردم انجام می‌دهیم.

با تشکر از استاد محترم و هم‌تمرین‌کنندگان!

دیدگاه‌های ارائه‌شده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.