(Minghui.org) بهدلیل شغلم که کشاورزی است، مشغول بودن به کار فصلی کشاورزی بسیار رایج است. برای من، این به معنای نداشتن وقت برای مطالعه فا یا انجام تمرینات بود. اما صادقانه بگویم، واقعاً آموزههای فا را در عمل به کار نبردهام و بیشتر شبیه فردی عادی رفتار کردهام و درگیر کارهای مردم عادی بودهام. با طولانی شدن این وضعیت، نیروهای کهن از این شکافها در تزکیهام سوءاستفاده کردند.
شبی در ژوئیه2022، دچار سردرد شدیدی شدم. قبلاً هرگز چنین دردی نداشتم. نمیتوانستم بنشینم، در اتاق قدم میزدم و این فای استاد را از بر میخواندم:
«اگر تزکیهکنندۀ حقیقی باشید، فالون از شما محافظت میکند. ریشههای من در جهان است. اگر کسی میتوانست به شما آسیب برساند، باید میتوانست به من آسیب برساند، یا بهعبارتی، باید میتوانست به این جهان صدمه بزند.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)
سرانجام خوابم برد. صبح روز بعد که از خواب بیدار شدم، درد از بین رفته بود و توانستم کار کنم، اما سرفه میکردم و در شب تب داشتم.
یک شب درد بسیار شدیدی داشتم و مقداری وزن کم کردم که باعث ترس همسرم شد. او از من خواست به بیمارستان بروم. فراموش کردم که تزکیهکننده دافا هستم و به بیمارستان رفتم. پزشک گفت چند روزی نیاز به تزریق دارم. از نظر جسمی خسته بودم و مطمئن نبودم باید چهکار کنم. ازآنجاکه میدانستم طی چند ماه گذشته خوب تمرین نکردهام، موافقت کردم. اما تزریقات کمکی نکردند، درواقع حالم را بدتر کردند. ضربان قلب و فشار خونم بالا رفت. احساس میکردم ضربان قلبم خارج از کنترل است و هر لحظه ممکن است از حال بروم. پزشک نیز گفت وضعیتم ناامیدکننده است.
فکر میکردم بیفایده بودن این درمان، بهوضوح اشارهای قوی ازسوی استاد است. ما تزکیهکنندگان بیماری نداریم. وضعیتم فقط یک توهم بود و حتی نباید به تزریق فکر میکردم. استاد از راههای مختلفی استفاده کردند تا مرا به فا آگاه کنند. تصمیم گرفتم دیگر تحت درمان قرار نگیرم.
اما هنوز احساس بدی داشتم. مادرم که او نیز تمرینکننده دافا است، مدام به من یادآوری میکرد که این احساس ناخوشایند توهم است و نباید آن را بپذیرم. آن وضعیت چند روز ادامه داشت و گهگاهی با بدتر شدن درد، ذهنم متزلزل میشد. یک روز بعدازظهر درد تحملناپذیر و ضربان قلبم زیاد بود. خسته شده بودم و احساس میکردم پس از نداشتن خواب مناسب برای بیش از 20 روز، دارم میمیرم. تقریباً در همان زمان، مسئولین حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) در روستایم دو بار برای آزار و اذیتم آمدند. از فشار و ارعاب خسته شده بودم و برای مقاومت در برابر خواستههای آنها، به اندازه کافی افکار درست نداشتم. حتی همسرم تسلیم شد و به من گفت که تزکیه را کنار بگذارم.
سلامتیام بیشتر تحت تأثیر آزار و اذیت مداوم قرار گرفت. خودم را به خانه مادرم کشاندم. وقتی به او گفتم در آستانه مرگ هستم. او بلافاصله این فکر را انکار کرد و گفت: «تو نبودی که این را گفتی. این اهریمنی است که به تو حمله میکند. باید آن را نفی کنی. تو استاد را داری که از تو مراقبت میکنند. هیچکس اجازه ندارد به تو دست بزند. استاد درست در کنار ما هستند!»
افکار درست مادرم افکارم را تقویت کرد. به لطف و کمک استاد حالم بهتر شد.
بعدازظهر روز بعد، کارمای بیماریام برگشت. با احساس ناامیدی، به دیدن همتمرینکنندهای رفتم. برای اینکه خودم را به آنجا برسانم، درحالیکه راه میرفتم با صدای بلند فریاد میزدم: «استاد نجاتم دهید. استاد نجاتم دهید.» وضعیتم را برای این همتمرینکننده توضیح دادم.
او از من پرسید: «آیا به استاد ایمان داری؟» پاسخ دادم: «هرگز به استاد شک نکردهام.» او در ادامه پرسید که آیا میخواهم مرید دافای اصلاح فا باشم. پاسخ دادم که من مرید دافای اصلاح فا هستم.
سپس گفت: «تو مرید دافای اصلاح فا هستی. میبینم که افکار درستت بسیار قوی است، زیرا به فا و استاد ایمان داری و مانند یک تزکیهکننده رفتار میکنی. از نظر من خیلی خوب بهنظر میرسی. بهبود خواهی یافت. همچنان به استاد و دافا ایمان داشته باش. امروز بعد از کار به خانهات میآیم تا برای ازبین بردن عناصر بد افکار درست بفرستیم. به خانه برو، فا را مطالعه کن و تمرینات را انجام بده.»
انگیزه گرفتم و وقتی به خانه رسیدم شروع به انجام تمرینات کردم. یک ساعت را صرف تمرین دوم، حالت ایستاده فالون، کردم. بدنم احساسی به عظمت کوه داشت. بعد از اتمام حالت ایستاده فالون میخواستم آن را طولانیتر انجام دهم زیرا اصلاً خسته نبودم. هرگز احساسی به آن خوبی نداشتم، زیرا استاد بدنم را پاک کرده بودند. بهتر خوابیدم و از نظر جسمی و روانی قویتر بودم. نمیتوانم به اندازه کافی از استاد بابت فداکاریشان قدردانی کنم.
در عصر چند تن از همتمرینکنندگان طبق وعدهشان به منزلم آمدند. آنها گفتند که خیلی خوب بهنظر میرسم، هنگام فرستادن افکار درست کف دستم صاف بود، و فا را دقیق و بدون اشتباه خواندم. آنها به من اطمینان دادند که خوب خواهم شد. اما همچنین گفتند که باید افکار درستم را تقویت و تمام نظم و ترتیبات نیروهای کهن را بهطور کامل نفی کنم. افکار بشری در تلاشهایم برای اصلاح فا مداخله کرده بود.
تبادل تجربه و حمایت همتمرینکنندگان به من دلگرمی فوقالعادهای داد. بعد از رفتن آنها، دوباره چهار تمرین را انجام دادم و نیمهشب در زمان فرستادن افکار درست بیدار شدم و افکار درست فرستادم. آن شب بهترین خواب را در طول بیش از سه هفته داشتم.
کمکم بهتر شدم. گاهی هنوز احساس میکردم تب دارم، اما وقتی تمرینات را انجام میدادم، وضعیتم بهسرعت بهبود پیدا میکرد، زیرا استاد همه چیزهای بد را برایم برطرف کردند. اکنون کاملاً بهبود یافتهام و هر روز به فا اعتبار میبخشم. از استاد که در تمام این سالها از من مراقبت کردند، سپاسگزارم. به ایشان قول دادم در تزکیهام کوشاتر باشم و سه کار را بهخوبی انجام دهم. این کمکم خواهد کرد تا با اصلاح فا همگام باشم.
مایلم از استاد بهخاطر نیکخواهیشان تشکر کنم.
دیدگاههای ارائهشده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وبسایت دارای حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. مینگهویی بهطور منظم و در مناسبتهای خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.
مجموعه رشد و اصلاح خود