(Minghui.org) درود، استاد! درود، هم‌تمرین‌کنندگان!

می‌خواهم درباره اینکه چگونه تمرین فالون دافا را شروع کردم و درباره سفر تزکیه‌ام به شما بگویم.

من در مکزیک متولد شدم و در سال ۲۰۱۰ تمرین فالون دافا را شروع کردم. ما خانواده‌ای شش‌نفره هستیم و سه نفر از ما فالون دافا را تمرین می‌کنیم: من، مادرم و برادر بزرگ‌ترم.

اولین کسی که در خانواده‌مان فالون دافا را تمرین کرد، مادرم بود. او به‌شدت بیمار بود. یک پزشک به مادرم توصیه کرد ‌دنبال روشی باشد که کانال‌های انرژی‌اش را باز کند. مادرم شروع به انجام تای چی کرد. مربی تای چیِ مادرم فالون دافا را به او توصیه کرد. و مادرم بدون اینکه متوجه شود، بیماری‌اش درمان شد.

مادرم همیشه از من می‌خواست این تمرین را امتحان کنم، اما نمی‌دانستم فالون دافا چیست. در آن زمان درگیر ورزش بودم. وقتی قبول کردم با او به محل تمرین بروم، متوجه شدم که سالمندان می‌توانند تمرین دوم را بدون مشکل انجام دهند. در مقابل، من در سکوت شکایت می‌کردم و نمی‌توانستم دستانم را بالا نگه دارم. این مرا مصمم کرد که درک کنم فالون دافا درباره چیست.

در آن زمان شغل مهمی در دولت ایالتی داشتم. قدرت و پول و غیره داشتم، اما قلبم خوشحال نبود. در جوانی به‌دنبال خوشبختی بودم، اما آن را در هیچ‌یک از چیزهایی که جامعه و رسانه‌ها ارائه می‌کردند و همچنین در مذهب پیدا نمی‌کردم. به یاد دارم که دسامبر۲۰۱۰ بود و تنها آرزوی سال نو من این بود که کسی را پیدا کنم تا مرا راهنمایی کند و به من نشان دهد که چرا در این دنیا هستم و هدفم از زندگی چیست.

در ماه مه۲۰۱۱، از من دعوت شد یک آخر هفته را با تمرین‌کنندگان فالون دافا بگذرانم و همراه آن‌ها جوآن فالون را مطالعه کنم. کل کتاب را خواندم. فهمیدم بالاخره معلمی را که به‌دنبالش بودم پیدا کردم. خیلی خوشحال شدم، زیرا ۱۳ سال به‌دنبال پاسخ سؤالاتم بودم. متوجه شدم که در این روند، درحین انجام سه کاری که استاد (بنیان‌گذار فالون دافا) از ما می‌خواهند انجام دهیم، ایشان مرا در مسیر ارتقاء شین‌شینگ (ویژگی‌های اخلاقی‌ام) راهنمایی می‌کردند.

در کودکی با ارزش‌های اخلاقی بالا و قوانین سختگیرانه تربیت شدم. هرگز نمی‌فهمیدم چرا خانواده‌ام اینقدر از من انتظار دارند. اکنون به‌لطف دافا می‌دانم که استاد از من محافظت و مرا برای شروع تمرین دافا آماده می‌کردند.

همکاری در پروژه‌های فالون دافا در مکزیک

در مکزیک، برای همکاری در چند پروژه روشنگری حقیقت، چه به‌صورت حضوری و چه آنلاین، داوطلب شدم. در تبلیغ شن یون مشارکت می‌کردم، به تبلیغ فیلم‌های مستند درباره فالون دافا کمک می‌کردم و بخشی از تیم اسپانیایی‌زبان گروه رسانه اپک بودم. در طول پاندمیِ کووید به تولید محتوا می‌پرداختم، میزبانی وبینار زنده را عهده‌دار بودم و تمرینات را در رسانه‌های اجتماعی معرفی می‌کردم.

می‌خواهم برخی از تجربیات تزکیه‌ام را به اشتراک بگذارم. یک بار تمرین‌کننده‌ای به من گفت: «به‌نظر می‌رسد که در انجام تمرین‌ها، مطالعه فا و انجام وظایف در این پروژه بسیار کوشا هستی، اما نمی‌توانم نیک‌خواهی‌ات را احساس کنم. تو گستاخ هستی.» حرفش قلبم را به درد آورد. به خودم گفتم: «باید تغییر کنم. تمرین‌کردن فقط مطالعه نیست. باید در زندگی روزمره‌ام کوشا باشم و آنچه را استاد به من می‌آموزند در عمل انجام دهم. فقط در این صورت است که می‌توانم قلب مردم را تحت ‌تأثیر قرار دهم و به مردم نشان دهم که فالون دافا خوب است.» بنابراین سعی کردم به رشد نیک‌خواهی و شفقتم نسبت به همه موجودات توجه داشته باشم. حالا حواسم است که نیازهای آن‌ها را بر نیازهای خودم ترجیح دهم.

ازبین‌بردن تکبر

من دارای مدرک فوق‌لیسانس بازاریابی و دکترا در مدیریت استراتژی هستم. چون این مدارک را دارم، فکر می‌کردم که باید بخشی از تیم بازاریابی یا دست‌کم مسئول تصمیم‌گیری باشم. اما همان‌طور که تزکیه می‌کردم، متوجه شدم مهم‌ترین چیز این است: در فعالیت‌هایی که هماهنگ‌کنندگان از ما می‌خواهند، مانند بدنی واحد همکاری کنیم.

یاد گرفتم که هماهنگ‌کنندگان نقش مهمی دارند و ما باید از آن‌ها حمایت کنیم.

استاد بیان کردند:

«از وقتی این کارگران فالون دافا را یاد گرفته‌اند، همگی صبح زود به کارخانه می‌آیند و دیرتر هم به خانه می‌روند. آن‌ها در کارشان بسیار کوشا هستند و به کاری که مسئولشان برایشان معین می‌کند ایراد نمی‌گیرند، دیگر برای منافع شخصی رقابت نمی‌کنند.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)

آمدن به میدل‌تاون

اولین بار در سال ۲۰۱۵ به میدل‌تاون (نیویورک) آمدم و سه ماه در آنجا ماندم.

روزی درحین مطالعه فا، تمرین‌کننده‌ای گفت که میدل‌تاون در آینده مدرسه‌ای خواهد داشت. با خودم فکر کردم: «دوست دارم آنجا کار کنم.» در آن زمان برای فارغ‌التحصیلی مجبور شدم به مکزیک برگردم.

به مکزیک برگشتم تا تحصیلاتم را تمام کنم. می‌دانستم که باید بسیار درستکار باشم و ارزش‌های اخلاقی بالایی را رعایت کنم تا استاد بتوانند مقدمات لازم برای بازگشتم به میدل‌تاون را فراهم کنند. بنابراین در طول ۷ سال بعد، آنچه را که استاد گفتند تجربه کردم:

«"هنوز هم وابستگی‌های بسیاری داری که باید از بین بروند. باید به بیرون بروی و پرسه بزنی." پرسه‌زدن در جامعه زجرآور است. زیرا فرد باید از محلی به محل دیگر برود، برای غذا گدایی کند و با انواع مختلف مردمی که به او می‌خندند و توهین می‌کنند یا از او سوءاستفاده می‌کنند مواجه شود. ممکن است با هر چیزی مواجه شود.» (سخنرانی هشتم، جوآن فالون)

در دنیای پر هرج‌ومرج مردم عادی، باید یاد می‌گرفتم که قوی باشم، انتقادات جامعه را بپذیرم، اصول اخلاقی‌ام را رعایت کنم و تحت ‌تأثیر محیط منحط قرار نگیرم. وقتی فارغ‌التحصیل شدم، برای کار در کالج فی‌تیان درخواست دادم، اما هیچ پاسخی دریافت نکردم. می‌دانستم که باید در تزکیه‌ام بیشتر پیشرفت کنم.

به درون نگاه کردم و فهمیدم که باید وابستگی به کار در میدل‌تاون را رها کنم. در این روند وابستگی‌ام به خودخواهی را دیدم. این ماده منفی باعث ناراحتی و عصبانیت من می‌شد. این وابستگی اجازه نمی‌داد چیزها جریان پیدا کند و استاد بهترین نظم و ترتیب را برایم انجام دهند.

در سال ۲۰۲۲، کسی به‌طور غیرمنتظره با من تماس گرفت و درخواست کمک کرد تا مترجم داوطلب پسری مکزیکی باشم که می‌خواست در آکادمی لوتوس خردسالان تحصیل کند. با قلبی آرام و سپاسگزاری صمیمانه صرفاً گفتم: «بله...» ازآنجاکه شغلی آنلاین در مکزیک به‌عنوان استاد بازاریابی دارم، می‌توانستم به‌راحتی به میدل‌تاون نقل‌مکان کنم و به این تمرین‌کننده کوچک دافا کمک کنم.

در آکادمی لوتوس خردسالان به‌طور داوطلبانه، به‌عنوان مترجم شروع به کار کردم، اما روزبه‌روز بیشتر و بیشتر درگیر کار شدم. عمیق‌ترین تجربه‌ام زمانی بود که مسئولیت انجام تمرینات فالون دافا با شاگردان به من محول شد. فکر کردم: «من فقط ابزاری هستم که استاد برای دستیابی به این کودکان خردسال ارزشمند استفاده می‌کنند که رابطه‌ای از پیش تعیین‌شده با دافا دارند.» دیدن ۵۰ کودک خردسال درحال مدیتیشن واقعاً قلبم را تحت ‌تأثیر قرار می‌داد.

بعد از ۶ ماه اعتبار ویزای توریستی‌ام تمام شد و مجبور شدم به مکزیک برگردم.

بازگشت به میدل‌تاون با ویزای کاری مستلزم گذراندن یک روند طولانی اداری و قانونی بود که به من کمک کرد شین‌شینگم را ارتقا دهم. واکسیناسیون کووید برای بازگشت به ایالات متحده اجباری بود و برای پروازم به ایالات متحده آمریکا لازم بود. من واکسن نزده بودم. وقتی نگذاشتند سوار هواپیما شوم، قلبم تکان خورد. افکار درستی قوی فرستادم و گفتم: «نیروهای کهن جلوی مرا نخواهند گرفت. من از واکسینه‌شدن نمی‌ترسم و مطمئناً گزینه‌ای برایم باز خواهد شد تا بتوانم مأموریتم را انجام دهم.» خوشبختانه توانستم پولم را پس بگیرم و پروازم را برای دو ماه بعد، پس از تزریق واکسن، برنامه‌ریزی کردم.

تزکیه‌ام به‌عنوان یک استاد

در ابتدا، شاگردانم در انجام تکالیف حواسشان پرت بود یا چندان کوشا نبودند.

استاد بیان کردند:

«باید همیشه قلبی نیک‌خواه و ذهنی آرام داشته باشید.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)

به این فکر کردم که استاد چگونه بارها به ما آموزش می‌دهند و چگونه بسیار نیک‌خواه هستند. روش تدریس کلاس‌هایم را تغییر دادم و بیشتر به دانش‌آموزانم فکر کردم و درنتیجه همه دانش‌آموزانم نمره اِی گرفتند و همه مفاهیم جدید را در کلاس به خاطر می‌سپردند.

تمیز کردن محیط

من در خوابگاه زندگی می‌کنم. وقتی تازه به خوابگاه رفته بودم، آنجا پر از وسایل و شبیه یک انباری بود.

به خودم گفتم که به‌عنوان تمرین‌کننده نمی‌توانم در چنین محیطی زندگی کنم، باید تمیزش کنم. گرچه این مسئولیت من به‌عنوان یک معلم نبود، اما صرفاً آنچه را لازم بود انجام ‌دادم.

با جدا کردن وسایل ضروری از موارد غیرضروری شروع کردم. سپس برای هر چیز، مکان مشخصی فراهم کردم. درنهایت همه چیز را تمیز کردم. پس از آن، قوانینی را برای حفظ ثبات و تقویت اقدامات مثبت در خوابگاه وضع کردم.

ما درحال‌حاضر با ۱۲ نفر زندگی می‌کنیم و خوابگاه ما بسیار تمیز است. حتی تمرین‌کنندگانی که به دیدنم می‌آیند می‌گویند اینجا شبیه یک هتل است.

درحال‌حاضر من مدیر خوابگاه بانوان هستم و با توجه به زحماتی که می‌کشم، مسئولیت رسیدگی به امکانات کالج را به‌عهده گرفتم و مسئول خوابگاه پسران هستم.

تزکیه قلبم

وقتی برای دیدن خوابگاه پسران کالج رفتم، بسیار ناراحت شدم، زیرا آشفته و بی‌سامان بود. فکر کردم چه کسی به من کمک می‌کند آنجا را تمیز و سازماندهی کنم؟

استاد همیشه به من کمک می‌کنند. به خودم گفتم این فرصتی عالی برای کسب تقوا است. اگر من این کار را نکنم، هیچ‌کسی این کار را نخواهد کرد. پس از اینکه تصمیم گرفتم کمک کنم و خوابگاه را تمیز کنم، همه دانشجویان جوان با بیرون‌آوردن زباله‌ها، شستن زمین و تمیزکردن همه‌چیز در یک روز، شروع به کمک کردند. متوجه شدم که ما بدنی واحد هستیم و اگر به‌صورت گروهی کار کنیم می‌توانیم به نتایج عالی برسیم.

از همه افرادی که همیشه مایل به کمک به بهبود محیط مدرسه ما هستند بسیار سپاسگزارم. دیدم که چگونه داشتن یک فضای تمیز باعث لبخند بیشتر دانشجویان و کارکنان می‌شود.

آن‌ها می‌دانند بدون توجه به اینکه سرم چقدر شلوغ باشد به آن‌ها کمک خواهم کرد. می‌توانم به این هدف برسم، زیرا استاد قلبم را سرشار از نیک‌خواهی کرده‌اند.

وقتی سخت‌کوش‌تر باشم، قلب بزرگ‌تری از نیک‌خواهی و استقامت دارم. اگر کوشا نباشم، احساس می‌کنم خودخواهی شروع به چیرگی می‌کند و به‌خاطر داشتن کار زیاد این حس را دارم که مورد بی‌انصافی قرار گرفته‌ام.

تزکیه‌ام درحین شرکت در کلاس‌های رقص

درحال‌حاضر درحال آماده‌سازی یک رقص زیبا و زنانه هستیم. ابتدا حرکاتم ناشیانه بود و فکر زنانه‌بودن باعث خنده‌ام می‌شد؛ فهمیدم این تصوری است که باید آن را از بین ببرم.

زنانه‌بودن را با ضعیف‌بودن مرتبط می‌کردم. علاوه‌بر این، آموزش مدرن به من آموخت که زنان باید قوی باشند.

وقتی آن ماده را در قلبم دیدم برای ازبین بردنش افکار درست فرستادم و آن کم‌کم از بین رفت.

اکنون حرکاتم نرم‌تر و چرخشی‌تر شده است. همچنین می‌توانم ببینم که چگونه چهره‌ام تغییر کرده است و در زندگی روزمره‌ام ملایم‌تر، زنانه‌تر، صبورتر و انعطاف‌پذیرتر شده‌ام.

تمام حرکات رقص نیاز به قدرت زیادی دارند و خسته‌کننده هستند، اما درعین‌حال صورت ما باید نرم و لطیف باشد. حالا بیشتر می‌فهمم که چطور یک خانم باشم، ملایم اما از درون قوی.

از استاد متشکرم که این فرصت عالی را به من دادند تا بخشی از کالج فی‌تیان میدل‌تاون باشم. برایم افتخار بزرگی است که بتوانم اینجا کار کنم. کاملاً باور دارم که ما بدنی واحد هستیم و مأموریت یکسانی داریم.

استاد، سپاسگزارم! هم‌تمرین‌کنندگان، سپاسگزارم!

(ارائه‌شده در کنفرانس تبادل تجربه فالون دافای کالج فی‌تیان ۲۰۲۳)

دیدگاه‌های ارائه‌شده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.