(Minghui.org) همکارم در سال ۲۰۰۸ نرم‌‌افزاری به من داد تا از مسدودیت اینترنتی حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) عبور کنم. بنابراین توانستم وارد وب‌سایت مینگهویی شوم و تعدادی از نشریات مینگهویی را بخوانم و اشک از چشمانم جاری شد. متوجه شدم که اتفاقی بسیار مهم در جهان درحال رخ دادن است.

این‌گونه بود که شروع به تمرین فالون دافا کردم. اگر مطالب وب‌سایت مینگهویی را نخوانده بودم، هنوز زندگی عادی‌ام را می‌گذراندم و از رویدادهای تاریخی خاصی که در جهان رخ می‌داد اطلاعی نداشتم. ح‌.ک.‌چ واقعاً دسترسی مردم به گزارش‌های واقعی را محدود می‌کند.

هیچ تمرین‌کننده‌ای یا هیچ‌یک‌ از کتاب‌های فالون دافا را پیدا نکردم، بنابراین کتاب‌ها و مقالات استاد و موسیقی تمرین را از مینگهویی دانلود کردم و با نگاه‌کردن به کتاب‌ها شروع به انجام تمرین‌ها کردم.

برای سال‌ها گردن‌درد داشتم، اما وقتی مدیتیشن می‌کردم، انرژی شدیدی را احساس می‌‌کردم که مهره‌های گردن و سینه‌ام را باز می‌کرد. احساس خوبی داشتم! نمی‌توانستم جلوی جاری‌شدن اشک‌هایم را بگیرم. دافا عالی است! سپاسگزارم، استاد! متشکرم، دافا!

همان‌طور که به تمرین دافا ادامه دادم، بدن بیمارم کم‌کم بهبود یافت. سردرد و وزوز گوش (زنگ در گوشم) که ده‌ها سال آزارم می‌داد به‌تدریج برطرف شد.

به‌محض اینکه شروع به تمرین فالون دافا کردم، محنت‌هایی پیش آمد که اکثرشان در خانه رخ دادند. شوهرم که بسیار ترسیده بود از من جدا شد؛ او می‌ترسید که ح.‌ک.‌چ او را به‌خاطر تمرین من مورد آزار و اذیت قرار دهد. جدایی از پسرم که در آن زمان در مدرسه ابتدایی بود، برایم دلخراش و ناراحت‌کننده بود.

وقتی زندگی و احساساتم به چالش کشیده شد، به تمرین‌کنندگان زیادی فکر کردم که تحت آزار و اذیت و شکنجه قرار گرفتند، کشته ‌شدند یا درحالی‌که زنده بودند تحت برداشت اعضای بدنشان قرار ‌گرفتند، یا اعضای خانواده‌شان را از دست دادند، اما تسلیم نشدند. می‌دانستم که نباید تسلیم شوم.

کاملاً باور دارم که هر آنچه استاد می‌گویند حقیقت است، بنابراین بدون توجه به اینکه چه اتفاقی برایم رخ می‌دهد، هرگز از این تمرین دست نمی‌کشم.

سپس به خانه‌ای قدیمی نقل‌مکان کردم و «مسیر تزکیه انفرادی» را آغاز کردم. به‌خاطر شغلم، مقداری دانش در زمینه کامپیوتر داشتم، بنابراین شروع به تهیه مطالب روشنگری حقیقت کردم و خانه‌ام را به مکانی برای تولید مطالب تبدیل کردم. گرچه پسرم نوجوان بود، در نگهداری چاپگر به من کمک می‌کرد.

بیش از یک سال هر روز مطالب مینگهویی را می‌خواندم. مطالب روشنگری حقیقت را که تهیه می‌کردم توزیع و حقیقت را برای تک‌تک همکارانم در محل کار و همکاران بازنشسته روشن می‌کردم.

جرئت نداشتم شخصاً با بخش مدیریت صحبت کنم، بنابراین یک سی‌دی را به در ورودی آن‌ها چسباندم. بعداً وقتی حقیقت را روشن می‌کردم با تمرین‌کننده دیگری برخورد کردم و از آن به بعد با هم در ارتباط بودیم.

هرچه با تمرین‌کنندگان بیشتری تماس داشتم، به مطالب بیشتری نیاز بود. در سال‌های بعد، هر نوع مطالبی را که تمرین‌کنندگان نیاز داشتند و هر مقداری که نیاز داشتند، فراهم می‌کردم، زیرا می‌دانستم که تهیه آن‌ها برای سایر تمرین‌کنندگان بسیار دشوار است.

حدود ۱۰ سال گذشت و پس‌انداز من به ۴۰هزار یوآن کاهش یافت. به این فکر کردم که آیا باید شغلی پیدا کنم یا از تولید مطالب، به بیرون رفتن برای روشنگری چهره به چهرۀ حقیقت روی بیاورم.

از استاد راهنمایی خواستم و استاد عبارت «راه میانه را برگزینید» را به ذهنم آوردند. بلافاصله مقاله «راه میانه را برگزینید» را پیدا کردم و آن را خواندم و فهمیدم باید چه‌کار کنم. مطالب کمتری تهیه کردم و بیرون رفتم تا حقیقت را شخصاً روشن کنم.

گفتنش راحت‌تر از انجامش بود.

با حدود پنج تمرین‌کننده به منطقه‌ای دورافتاده رفتم تا حقیقت را روشن کنم. ساعت هفت صبح حرکت کردیم و ساعت هفت عصر به خانه برگشتیم. خیلی پیاده‌روی کردیم و همه مطالب زیادی آورده بودند.

ما هر دو سه روز یک بار چنین سفرهایی داشتیم. می‌توانستم هر روز یک یا دو سخنرانی بخوانم، اما نمی‌توانستم تمرین‌ها را به‌طور مستمر انجام دهم، زیرا بعد از هر سفر آنقدر خسته بودم که مجبور بودم دو روز استراحت کنم. بعداً متوجه شدم دلیل اینکه خسته می‌شوم این است که تمرینات را به‌طور مستمر انجام نمی‌دهم. این روند حدود یک سال ادامه داشت.

آهسته‌آهسته به یک «کارشناس فنی» تبدیل شدم، به تعمیر چاپگرها، تهیه کتاب، تهیه سی‌دی، تهیه فلش‌های حافظه، تمدید اعتبار کارت‌های تلفن و غیره پرداختم. این مسئولیت را به‌عهده گرفتم، زیرا تمرین‌کنندگان مسن‌تر برای آن آمادگی نداشتند. این روزها اوضاع فرق کرده است. مکان‌های تهیه مطالب همه‌جا هستند و تقریباً همه تمرین‌کنندگان مطالب اولیه روشنگری حقیقت را دارند.

اغلب مطالب اطلاع‌رسانی دافا را همراهم دارم تا آن‌ها را در ساختمان‌های مرتفع توزیع کنم. به‌راحتی می‌توانم ۱۰۰ نسخه را در یک بخش از یک ساختمان ۳۰طبقه توزیع می‌کنم. گاهی احساس می‌کنم دلیل اینکه ساختمان‌های مرتفع یکی پس از دیگری بدون وقفه ساخته می‌شوند این است که ما در آن‌ها مطالب را توزیع کنیم!

روزی یک ساختمان شش‌طبقه شامل چهار بخش را پوشش دادم و نفسم بند آمد. تزکیه‌ام خیلی کند پیش می‌رفت. در اینترنت خواندم که چگونه تمرین‌کننده‌ای دیگر بر مانع خستگی غلبه کرد. کاش من هم می‌توانستم همین کار را انجام دهم.

امیدوارم تمرین‌کنندگان از شرایط مساعد این ساختمان‌های مرتفع برای توزیع نشریات ادواری روشنگری حقیقت در مقادیر زیاد استفاده کنند. اگر آن‌ها را روی دستگیره‌های در قرار دهیم، مردم آن‌ها را می‌بینند و می‌خوانند.

کسب فا نعمتی بی‌نظیر و افتخاری عالی است. اگر فالون دافا را تمرین نمی‌کردم، چگونه می‌دانستم که خدایان و بوداهایی در جهان وجود دارند، چگونه می‌توانستم بدانم که جهان گسترده پر از موجودات است، و چگونه می‌توانستم بدانم که همه بدبختی‌ها و بیماری‌هایی که مردم با آن‌ها روبرو می‌شوند ناشی از کارما است؟

ح‌.ک‌.چ در تلاش خود برای ازبین ‌بردن جوهر ۵۰۰۰ساله فرهنگ چین و مسموم‌کردن ذهن همه موجودات زنده، چیزهای بد بسیاری را به ما القا کرده است: الحاد، نظریه تکامل، و این ایدئولوژی و آن آموزه‌های القایی. رسانه‌های حزب برای بی‌اعتبارکردن دافا دروغ‌هایی را در سراسر جهان پخش کرده‌ و ذهن مردم را پر از اطلاعات نادرست کرده‌اند.

گاهی وقتی بروشوری به مردم می‌دهم، می‌گویند: «اگر درباره فالون دافا است، آن را نمی‌خواهم.» برخی آن را دور می‌اندازند. دیگران به من دشنام می‌دهند و می‌گویند: «چه کسی به تو پول می‌دهد؟ چرا این کار را انجام می‌دهی؟»

پاک‌ کردن این سموم از ذهن مردم و بیدار کردن آن‌ها سخت است. برخی از مردم جرئت ترک ح.‌ک.‌چ و سازمان‌های جوانان آن را ندارند، حتی بعد از اینکه چند بار حقیقت را برایشان روشن کردم.

با یکی از همکارانم سه بار به سفر کاری رفتم. هر بار به‌مدت دو ساعت حقیقت را برایش روشن کردم، اما او ح.‌ک.‌چ را ترک نکرد تا اینکه پسرش از مسدودیت اینترنت عبور و اخبار را تماشا کرد. او سپس از ح.ک.چ خارج شد.

یکی از همسایه‌ها به‌ندرت با من صحبت می‌کرد. در طول سال‌ها سعی کردم مطالب و سی‌دی روشنگری حقیقت را به او بدهم، اما او از گرفتن آن‌ها امتناع می‌کرد. روزنامه‌های روشنگری حقیقت را روی دستگیره درِ خانه‌اش گذاشتم. دو بار اول آن‌ها را دور انداخت. بار سوم، یک بروشور را خواند و سپس آن را روی تابلوی اعلانات در ورودیِ خانه‌اش گذاشت. بعداً نشریات را روی درِ خانه‌اش گذاشتم و او آن‌ها را دور نینداخت.

خواهری در زادگاهم تنها کسی بود که ح‌.ک.‌چ را ترک نکرد. او گفت: «من انسان خوبی هستم. خروج از ح.‌ک.‌چ چه فایده‌ای دارد؟ از حزب کناره‌گیری نمی‌کنم.»

سپس فاجعه‌ای رخ داد. اول صبح با او تماس گرفتم و گفتم: «اخبار را دیدی؟ تمام شب را نخوابیدم خیلی‌ها مُردند!» او گفت: «من از لیگ جوانان و پیشگامان جوان کناره‌گیری می‌کنم.» او بسیار حامی‌ام شد. از آن زمان، خانواده‌اش با اقبال خوبی مواجه شدند و زندگی‌اش به‌خوبی پیش رفت.

همکاری داشتم که از من بدش می‌آمد، اما نمی‌توانستم او را کنار بگذارم. نسخه الکترونیکی مطالب، نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست، شن یون، فیلم‌ها و ویدئوهای خبری را برایش فرستادم. پس از مدتی به او گفتم که چگونه میلیون‌ها چینی از ح.‌ک.‌چ خارج می‌شوند. او گفت: «همه چیزهایی را که برایم فرستادی تماشا کردم.»

شوهرش در مدیریت ارشد سازمان ما بود، بنابراین گفت که از ح.‌ک.‌چ خارج نمی‌شود. بعد از بازنشستگی، روزی با او مواجه شدم. به‌محض اینکه به کناره‌گیری اشاره کردم، او با خروج موافقت کرد. یک فلش حافظه به او دادم و پیشنهاد دادم آن را در خانه ببیند.

هر کسی مسیر تزکیه و روشن‌بینی خاص خود را در دافا دارد. به درک من، مهم نیست که چگونه کارها را انجام می‌دهیم یا چه کاری انجام می‌دهیم، تا زمانی که از الزامات استاد پیروی کنیم، مشکلی وجود نخواهد داشت.

استاد مهربان، سپاسگزارم! هم‌تمرین‌کنندگانم، به‌خاطر سال‌ها همراهی و همکاری‌تان متشکرم! مینگهویی، به‌خاطر افشای آزار و شکنجه، ارائه اطلاعات و ارائه چنین پشتیبانی قوی‌ای به ما تمرین‌کنندگان در چین متشکرم! و از شما تمرین‌کنندگان خارج از چین که رسانه‌ها را اداره می‌کنید نیز متشکرم!

ما یک بدن واحد نابود‌نشدنی را شکل داده‌ایم تا در طی این بلایای طبیعی و ساخته دست بشر، همه مردم را بیدار کنیم!

کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. بازنشر غیرتجاری این مطالب باید با ذکر منبع باشد. (مانند: «همان‌طور که وب‌سایت مینگهویی گزارش کرده است، ...») و لینکی به مقالۀ اصلی ارائه شود. در صورت استفاده تجاری، برای دریافت مجوز با بخش تحریریۀ ما تماس بگیرید.