(Minghui.org) من معلم هستم و در سال 1996 تزکیه فالون دافا را شروع کردم. پس از تزکیه دافا، یاد گرفتم که دیگران را در اولیت قرار دهم و توانستم وابستگی‌هایم به شهرت، سود، و احساسات را رها کنم. از آنجایی که بسیاری از والدین بچه‌های کلاسم از کار اخراج شده بودند، به آن‌ها پیشنهاد نکردم در کلاس‌های آموزشی شرکت کنند. در عوض، از وقت خودم برای آموزششان بعد از مدرسه یا آخر هفته‌ها استفاده می‌کردم. من همچنین هر هدیه یا پولی را که دریافت می‌کردم پس می‌دادم.

یک بار در جلسه اولیا و مربیان، گفتم: «تعلیم و تربیت این کودکان وظیفه من است. من باید تمام تلاشم را بکنم چون این کار من است. من فالون دافا را تزکیه می‌کنم و مهم است که ملاحظه دیگران را کنم. خیالتان راحت باشد. من فرزندان شما را به‌خوبی تربیت و محیطی سالم برای رشد آنها فراهم خواهم کرد. همچنین به آنها یاد خواهم داد که چگونه بین درست و غلط تمایز قائل شوند و آنها را با ارزش‌های صمیمیت، مهربانی و بردباری پرورش می‌دهم.»

آموزش به دانش‌آموزانی که به‌خوبی تربیت شده‌اند بسیار آسان‌تر از آن‌هایی است که مشکلات رفتاری دارند، از نظر جسمی ناتوان هستند یا از خانواده‌های تک‌والدی هستند. معلمان از آموزش دانش‌آموزان مشکل‌دار اجتناب می‌کردند و بچه‌های «نامطلوب» اغلب در کلاس من قرار می‌گرفتند.

دانش‌آموزان کلاس‌های دیگر بسیار با روحیه بودند و می‌توانستند به‌خوبی و منظم در صف بایستند، در حالی که دانش‌آموزان من در اندازه‌ها و سنین مختلف بودند و کمتر پذیرای دانش بودند. والدین از طبقات دیگر از پیشینه‌ و سوابق معتبر بودند مانند کار در بیمارستان‌ها، مدارس، سازمان‌ها و صاحبان کسب و کار. اکثریت والدین بچه‌های کلاس من از کار اخراج شده بودند.

معلمان سایر کلاس‌ها فقط باید مطالب درسی را به‌طور خلاصه مرور می‌کردند، در حالی که من مجبور بودم از پایه به شاگردانم آموزش دهم و دو برابر تلاش کنم. و این تلاش اضافه که انجام می‌دادم همیشه نتیجه نمی‌داد. به‌دلیل عدم پذیرش، دانش‌آموزان همیشه در آزمون‌ها نمره بسیار پایینی می‌گرفتند. نتایج آزمون‌ها مستقیماً بر حقوق و شهرت من تأثیر گذاشت.

این یک آزمون بزرگ برای وابستگی من به شهرت، کسب درآمد و احساسات بود. یک فرد عادی هرگز این توزیع نامتعادل دانش‌آموزان را نمی‌پذیرد. اما به‌عنوان یک تمرین‌کننده فالون دافا، باید به استاد گوش کنم. می‌دانستم که این کلاس باید توسط یک تمرین‌کننده تدریس شود، بنابراین موافقت کردم که این کلاس را ادامه دهم.

با هر دانش‌آموز با نیک‌خواهی رفتار کردم. می‌دانستم که بچه‌های متعلق به خانه‌های با بی‌ثباتی اقتصادی و تک‌والدی به مراقبت من نیاز دارند. بچه‌ها یکشنبه‌ها به خانه من می‌آمدند و پدرم (که زمانی آشپز بود) برای آنها غذا درست می‌کرد. در تعطیلات و روزهای تعطیل، به کوه و رودخانه می‌رفتیم که در تمام طول روز در آن خنده و لبخند را با هم سهیم می‌شدیم.

ما همدیگر را تشویق و به هم کمک می‌کردیم. چه هنگام مطالعه و چه در فعالیت‌های فوق‌برنامه، قلبی صمیمانه و بردبار داشتیم و وابسته به رتبه‌بندی‌ها نبودیم. کلاس من در نیم‌ترم خیلی پیشرفت کرده است. نمرات و سایر جنبه‌های بهره‌وری کلاس به‌طور قابل‌توجهی رشد و بهبود یافته است.

والدین پس از مشاهده تغییرات مثبت از من تشکر کردند. گفتم: «لطفاً از من تشکر نکنید. اگر واقعاً لازم است از کسی تشکر کنید، از استادمان تشکر کنید. سپاسگزارم، فالون دافا. فالون دافا من و بچه‌ها را به سمت بهتر شدن تغییر داده است. لطفاً به یاد داشته باشید که «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.»

من علیه آزار و شکنجه فالون دافا در پکن شکایت کردم و با شروع آزار و شکنجه سراسری به‌طور غیرقانونی دستگیر شدم. والدین کلاس من برای درخواست آزادی من به ادارات مربوطه شهرستان و بخش رفتند. آنها توانستند با انجام اقدامی درست در چنین محیط آزار و شکنجه نشان دهند که فالون دافا را درک کرده‌اند و به آن احترام می‌گذارند.

کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. بازنشر غیرتجاری این مطالب باید با ذکر منبع باشد. (مانند: «همان‌طور که وب‌سایت مینگهویی گزارش کرده است، ...») و لینکی به مقالۀ اصلی ارائه شود. در صورت استفاده تجاری،برای دریافت مجوز با بخش تحریریۀ ما تماس بگیرید.