(Minghui.org) من در یک خانواده فقیر کشاورز به دنیا آمدم و تحصیلاتم خیلی پیش نرفت. همیشه در مقایسه با همسالانم، یادگیری کندی داشتم، هرگز به تواناییام در دستیابی به مهارتهای جدید اعتمادبهنفس زیادی نداشتم. اما وقتی دیدم که برای تعمیر و نگهداری چاپگرها، بهمنظور تهیه مطالب روشنگری حقیقت در مکان تولید مطالب، به کسی احتیاج داریم، فکر کردم باید امتحانی بکنم.
قدرت یک ذهنِ رها از هرگونه درطلب بودن
بهمحض اینکه این فکر به ذهنم آمد، استاد نظم و ترتیبی دادند و شرایطی را فراهم کردند تا یک کارشناس شوم. یک تمرینکننده از منطقهای دیگر به ملاقاتم آمد و یک بسته بزرگ حاوی یک چاپگر جوهرافشان هوشمند HP 551 همراه خود آورد. قبلاً هرگز این مدل را ندیده بودم. بسیار بزرگ و دلهرهآور بهنظر میرسید. اصلاً نمیدانستم باید چهکار کنم.
این تمرینکننده تقریباً با التماس گفت: «ما کسی را نمیشناسیم که بتواند این چاپگر را تعمیر کند. لطفاً به ما کمک کن!» من نیز به همان اندازه درمانده بودم: «اما نمیدانم چگونه تعمیرش کنم!» او التماسهایم را نادیده گرفت و گفت: «برایم مهم نیست. حالا مسئولیتش با تو است. ما تمام گزینههایمان را امتحان کردهایم!» قبل از اینکه بتوانم اعتراض بیشتری بکنم، او آنجا را ترک کرد.
طی چند روز بعد، از همه مغازههای تعمیر چاپگر در شهر بازدید کردم، اما هیچکس تجربه کار با این مدل جدید را نداشت. نمیدانستم چهکار کنم، آن را به خانه برگرداندم.
میز اتاق ناهارخوری را تمیز کردم و دستگاه چاپگر را روی آن قرار دادم. در سکوت به آن خیره شدم و بهتدریج آرامتر شدم. کمکم ذهنم از همه افکار و خواستهها پاک شد. درحالیکه شروع به تمیز کردن چاپگر میکردم، احساس کردم که شاید استاد آگاهی مرا به چاپگر متصل کردهاند. دوباره پیام خطا را در صفحه کنترل خواندم، و آن به ذهنم آمد؛ دقیقاً فهمیدم مشکل چیست و اینکه چگونه آن را برطرف کنم!
قطعهای سفارش دادم و دو روز بعد آن را تحویل گرفتم. با دستورالعمل ارائهشده توسط فروشنده، آن قسمت را جایگزین کردم و دستگاه دوباره به کار افتاد.
این تجربه اعتمادبهنفسم را بهطرزی باورنکردنی افزایش داد. از آن به بعد، هر موقع با مشکلاتی برای عیبیابی یک چاپگر مواجه میشدم، سعی میکردم در حالت ذهنی رها از هرگونه درطلب بودن باشم و فقط روی تمیز کردن چاپگر تمرکز کنم. وقتی ذهنم روشن بود استاد به من کمک میکردند، و میتوانستم بهسرعت مشکل را حل کنم. هر زمان که با موفقیت یک چاپگر را تعمیر میکردم، در قلبم به استاد میگفتم: «متشکرم، استاد!»
درست همانطور که استاد بیان کردند:
«تزکیه به تلاش خود شخص بستگی دارد، درحالیکه گونگ به استاد شخص مربوط است.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)
وقتی تمرینکنندگان چاپگرها را برای تعمیر میآوردند، همیشه میپرسیدند: «میتوانی آن را تعمیر کنی؟ چه موقع میتوانی آن را تعمیر کنی؟» از چنین سؤالاتی وحشت داشتم، چون نمیدانستم به آنها چه بگویم. اگر هدفی در ذهن داشتم، آن هدف در طلب بودن بود، که یک وابستگی است، و میتوانست باعث مداخله شود. ممکن بود ساعتها و ساعتها پای چاپگر وقت بگذارم و بعد متوجه شوم که فقط دارم دور خودم میچرخم.
برخی چاپگرها فقط به این دلیل برایم آورده میشدند که شینشینگم را امتحان کنند. میتوانستم ماهها روی یک چاپگر عذاب بکشم، بدون اینکه بتوانم مشکل را حل کنم. وقتی خودم را در بنبست میدیدم، معمولاً یک قدم به عقب برمیداشتم: «دیگر نگرانش نباش. فقط رهایش کن!» وقتی واقعاً میتوانم درباره آن فکر نکنم و به حالتی برسم که اصلاً در طلب نباشم، اغلب هنگام فرستادن افکار درست یا انجام تمرینهای دافا، ناگهان ایدهای به ذهنم میآید.
با چاپگرها مهربان باشم، زیرا آنها نیز موجودات ذیشعور هستند
هر چاپگر یک موجود است؛ چه از آن استفاده کنیم و چه آن را تعمیر کنیم، لازم است نسبت به آن مهربان و دلسوز باشیم.
من یک چاپگر قدیمی HP Office Jet Pro X551 dw را به یاد دارم که در طول سالها، مشکلات زیادی داشت و بارها تعمیر شد. وقتی آن را به خانهام آوردند، تقریباً غیرقابلاستفاده بود. این تمرینکننده به من گفت که اگر نتوانم آن را تعمیر کنم، اشکالی ندارد، چون آن باید مدتها پیش به سطل زباله انداخته میشد. اما این چاپگر را بهخاطر نقشی که داشت گرامی داشتم و از او خواستم که در اصلاح فا به ما کمک کند. پس از صرف مقداری وقت و تعویض چند بخش، آن دوباره بهخوبی کار میکرد. سپس تصمیم گرفتم آن را موقتاً نزد یک تمرینکننده خانم مسن بگذارم.
این تمرینکننده از بهدست آوردن یک چاپگر سپاسگزار بود و از استفاده از آن لذت میبرد. نمیدانستم با توجه به سابقهاش، چقدر دوام خواهد آورد، بنابراین برنامهام این بود که بگذارم فعلاً از آن استفاده کند تا اینکه بتوانم آن را با یک مدل جدیدتر عوض کنم. بههرحال، سالها گذشت و این تمرینکننده هرگز برای نگهداریِ حتی روتین این چاپگر با من تماس نگرفت. یک روز نزد او رفتم و با کنجکاوی پرسیدم: «چاپگر چطور کار میکند؟ آیا مایلید آن را با یک مدل جدیدتر تعویض کنم؟» او پاسخ داد: «واقعاً بابت پیشنهادتان قدردانم، اما نه، متشکرم. چاپگرم را با هیچچیز تعویض نمیکنم. این یک موجود زحمتکش است و ما خیلی خوب با هم کار میکنیم!»
او گفت که وقتی مشکلی با چاپگر پیش بیاید، ابتدا بررسی میکند که آیا خودش افکار یا وابستگیهایی دارد. اگر اینطور باشد از چاپگر عذرخواهی میکند و سعی میکند که بهتر عمل کند، و معمولاً چاپگر دوباره به کار میافتد. یک بار، صفحه کنترل پنل هنگ کرد. بنابراین این تمرینکننده با چاپگر صحبت کرد و پرسید که آیا کار اشتباهی انجام داده است. پرسید که اگر کار اشتباهی انجام داده است او را ببخشد و اینکه قول میدهد بهتر عمل کند. سپس صفحه نمایش چشمک زد و چاپگر دوباره شروع به کار کرد! تحت تأثیر تجربه او قرار گرفتم. حقیقتاً، ما باید همیشه به درون نگاه کنیم و قبل از تعمیر چاپگرها، خودمان را اصلاح کنیم.
یک بار تمرینکنندهای چاپگرش را برای تعمیر آورد. از زمانی که چاپگر را به داخل خانه آوردیم و درحالیکه در خانهام منتظر بود، متوجه شدم که چند بار به چاپگر لگد زد. بیاحترامی او به این دستگاه توضیح میداد که چرا بسیاری از چاپگرهایی که در طول سالها از آن استفاده میکرد، مشکلشان برطرف نمیشد.
یکی دیگر از تمرینکنندگان نیز مشکلات مکرری با چاپگرش داشت. پس از صحبت با او دریافتم که او هرگز مالکیت چاپگرش را برعهده نگرفته است. او باور داشت که اگر آن مشکلاتی داشته باشد، تمرینکنندگان دیگر یا آن را تعمیر میکنند و یا آن را برایش جایگزین میکنند. ظاهراً فکر میکرد لازم نیست هیچ مسئولیتی در قبال آن بپذیرد، و همچنین از چاپگرش بهدرستی مراقبت نمیکرد.
ازبین بردن رنجش
هنگام تعمیر و نگهداری چاپگرها، با آزمونهای شینشینگی و فرصتهای بسیاری برای بهبود خودم مواجه بودم. یک بار تمرینکنندهای از من خواست که به او نحوه تعمیر چاپگرها را یاد دهم. هرچه را که میدانستم به او یاد دادم و تجربهام را بدون هیچ قید و شرطی بهاشتراک گذاشتم. بااینحال او به دیگران گفت که من چیز مفیدی به او یاد ندادهام. عمیقاً غمگین و ناراحت شدم. وابستگیام به شهرت نیز آشکار شد، زیرا احساس کردم که وجههام را در بین سایر تمرینکنندگان از دست دادهام. از او دلچرکین شدم و فکر کردم: «حتی بهعنوان یک شخص عادی، باید از کسی که به تو کمک میکند ممنون باشی!»
خودم را کنترل کردم و با او درگیر نشدم. پس از اینکه آرام شدم. به درون نگاه کردم و متوجه شدم که کجا کوتاهی کردم. هنگام آموزش به این تمرینکننده، تن صدایم همیشه مهربان نبود. آن نیکخواهی را که باید بهعنوان یک تزکیهکننده داشته باشم نداشتم. سختگیر بودم و اغلب ایدههایم را به او تحمیل میکردم.
حتی اگر استدلالم معتبر بود، بیش از حد به درکم و روشهای خودم برای انجام کارها وابسته بودم. رفتارم همسو با فا نبود و مانع از این میشد که آن تمرینکننده چیزی از من یاد بگیرد. باید افکار و احساسات منفیام را رها و خودم را اصلاح میکردم تا با فا همسو شوم. بعد از فهمیدن همه اینها، دوباره به آموزش به آن تمرینکننده ادامه دادم، گویا هیچ اتفاقی نیفتاده بود.
مدیریت پول به شیوهای درست
یک بار به خانه تمرینکنندهای رفتم تا کمکش کنم چاپگرش را تعمیر کند. این تمرینکننده در منطقهای دور زندگی میکرد، و در آنجا حملونقل عمومی وجود نداشت. مجبور بودم تاکسی بگیرم و به خانهاش بروم، سپس به خانه برگردم تا قطعاتی بخرم و بعد دوباره به خانهاش بروم و پس از اینکه تمام کارها را انجام دادم به خانه برگردم. این تمرینکننده ناراحت بود و اصرار داشت که کرایهام را پرداخت کند. به او گفتم: «متشکرم، اما نمیتوانم این پول را بگیرم. معتقدم بهترین کار این است که مسئله پول را، بدون توجه به مقدار آن، کنار بگذاریم. با توجه به تجربهام، وقتی پای پول در میان باشد، به احتمال زیاد با مداخله روبرو میشویم. تمام تلاشم را میکنم تا همهچیز را به روشی درست و باوقار اداره کنم.»
استاد بیان کردند:
«مسائل فرد دیگر، مسائل شما هستند و مسائل شما، مسائل او هستند.» («آموزش فا در کنفرانس فای 2002 در واشنگتن دیسی»)
من همیشه با چاپگرهای سایر تمرینکنندگان مانند چاپگر خودم رفتار کردهام. اگر نمیتوانستم یک چاپگر را تعمیر کنم، احساس میکردم که آن تمرینکننده را ناامید کردهام، وقتش را تلف کردهام، و او را از نجات موجودات ذیشعور دارای رابطه تقدیری بازداشتهام. هرگز نگران این نیستم که چه کسی باید این هزینه را پوشش دهد، زیرا تا جایی که میدانم، ما بدنی واحد هستیم؛ این مسئولیت همه است!
یک ضربالمثل بین مردم عادی هست که میگوید: «اگر از کسی پول میگیری، بهتر است به او کمک کنی تا بخشی از بدبختیهایش را از بین ببرد.» اگر من پولی از یک تمرینکننده بگیرم، حتی برای رفتوآمد خودم، باید مسئول باشم و مشکل او را حل کنم. اما اگر نتوانم چاپگرش را همان روز تعمیر کنم چطور؟ مجبورم روز بعد بروم و متحمل هزینههای بیشتری شوم. آیا آن تمرینکننده باید کرایههای مرا بپردازد تا چاپگرش تعمیر شود؟ از طرف دیگر، قبل از اینکه به تعهدم عمل کنم، از او پول میگرفتم.
اوضاع میتواند خیلی سریع پیچیده شود و به نیروهای کهن زمینهای برای مداخله بدهد. احتمالاً با چالشهای غیرضروری بیشتری برای تعمیر چاپگر مواجه میشویم یا، چه کسی میداند، ممکن است آن هرگز تعمیر نشود. آنگاه مشکل واقعی میشود؛ اگر نتوانم چاپگر را تعمیر کنم، آنگاه آیا نباید پول را برگردانم؟ درنهایت، در رسیدن به هدفم ناموفق بودهام و زمان و منابع را هدر دادهام. دقیقاً به همین دلیل است که تمام تلاشم را میکنم پول را دخیل نکنم و در مسیر درست قدم بردارم.
ازبین بردن تصورات با افکار درست
درحین کار روی چاپگرها، وقتی افکار پریشانی دارم که ناشی از تصورات یا وابستگیهای بشری است، معمولاً کار بهخوبی پیش نمیرود. هر چالشی که با تعمیر یک چاپگر با آن روبرو هستم، مستقیماً مشکل شینشینگم را منعکس میکند. وقتی ذهنم را آرام و به درون نگاه میکنم تا خودم را بررسی کنم، معمولاً میتوانم وابستگیهایی را که مرتبط با مشکل پیشآمده برای چاپگر هستند بیابم.
وقتی ذهنم را روشن و قلبم را خالص میکنم، استاد در حل مشکلاتم به من کمک خواهند کرد؛ این چیزی نیست که فقط بتواند از مهارتها بهدست بیاید. زیرا فالون دافا یک راه تزکیه درست است، مداخلات از سایر بُعدها میآیند و باعث ایجاد مشکلات در ابزاری میشوند که در این دنیای بشری استفاده میکنیم. قبل از اینکه روی چاپگری کار کنم، ابتدا افکار درست میفرستم که همیشه نتایج بهتری به ارمغان میآورد. وقتی تمرینکنندگانی که با چاپگرها کار میکنند یا آن را تعمیر میکنند در تزکیهشان سستی کنند، یا وقتی افکار درست ما متزلزل میشود، احتمالاً مشکلاتی بهدنبال آن ایجاد میشود.
یک بار به مکانی بسیار دور رفتم تا به تمرینکنندهای برای تعمیر چاپگرش کمک کنم. تعدادی از تمرینکنندگان که امیدوار بودند چیزی از من یاد بگیرند، جمع شده بودند و مرا تماشا میکردند. پس از سلام و احوالپرسی، کارم را شروع کردم. بااینحال افکار مزاحم به ذهنم هجوم آوردند: «باید امشب چاپگر را تعمیر کنم، وگرنه نمیتوانم سر وقت به خانه برسم.» حتی ممکن است فردا دیر سر کارم برسم. اوه پسر. امروز تعداد زیادی تمرینکننده اینجا هستند. بسیار خجالتآور خواهد بود اگر نتوانم آن را تعمیر کنم!»
خیلی سعی کردم این افکار را سرکوب کنم، اما بازهم راهی برای برگشتن پیدا میکردند. در یک لحظه، متوجه شدم که نمیتوانم به این طریق ادامه دهم، بنابراین دست از کار کشیدم. بدون ذهنی آرام، نهتنها نمیتوانستم چاپگر را تعمیر کنم، حتی ممکن بود مشکلات بیشتری را به آن اضافه کنم.
هر فکر نادرستی میتوانست منجر به اجرای مراحل کاری نادرست روی چاپگر شود، زیرا دستان ما توسط ذهن و نیتهایمان کنترل میشوند. اگر اشتباهی مرتکب شویم که مشکل را پیچیدهتر کند یا حتی چاپگر را خراب کند، این با دست ما نیست، بلکه بهدلیل افکار نادرست ماست؛ افکاری که نه درست هستند و نه همسو با فا.
این چاپگرهایی که ما برای تهیه مطالب روشنگری حقیقت با آنها کار میکنیم مردم را نجات میدهند. آنها موجوداتی هستند که به اصلاح فا کمک میکنند. مهارتهای فنی مردم عادی بهتنهایی نمیتواند آنها را تعمیر کند، چون عوامل و مداخله از سایر بُعدها اغلب نقشی ایفا میکنند. آن نبردی میان خیر و شر است. بهمحض اینکه عقاید و تصورات بشری و افکار پریشانمان ظاهر میشوند، افکار درستمان ضعیف میشوند و بدون اینکه متوجه باشیم از نیروهای کهن دعوت میکنیم که از شکافهایمان سوءاستفاده کنند.
افکارم را برای تمرینکنندگانی که مرا تماشا میکردند توضیح دادم، و ما تصمیم گرفتیم برای ازبین بردن مداخله بنشینیم و افکار درست بفرستیم. درنهایت، چاپگر با موفقیت تعمیر شد، و قبل از طلوع آفتاب، به خانه رسیدم.
غلبه بر محنتها
درحالیکه مهارتهای فنی و تجربه تعمیر و نگهداری چاپگرها را کسب میکردم، آزمونها و سختیها را نیز پشت سر میگذاشتم. روند غلبه بر این سختیها، روند تزکیه خودم بود. یکی از این سختیها، یافتن راهحلی برای مشکل گرفتگی نازلها بود؛ تقریباً یک سال تمام طول کشید، و طی آن بارها و بارها تلاش کردم و شکست خوردم. این آزمون شینشینگ چنان سخت بود که عذاب ناامیدی و شکستی که تجربه کردم تحملناپذیر بود. دیگر طاقتم به سر آمده بود و آماده تسلیم شدن بودم.
مسدود شدن نازلها یک مشکل رایج برای چاپگرهای جوهرافشانی است که بهطور گستردهای توسط مکانهای تولید مطالب استفاده میشد. بهمحض اینکه این مشکل رخ میدهد، چاپگر اساساً بیاستفاده میشود. راهحل موردقبول در میان تمرینکنندگان فقط موقتاً جواب میداد؛ بدون اصلاح مشکل از ریشه، نازلها دوباره مسدود میشدند. واقعاً میخواستم راهی برای رفع دائمی آن پیدا کنم!
کسی نبود که بتواند به من فوتوفن کار را یاد دهد. چیزهای زیادی از فروشنده و پشتیبانی فنی تولیدکننده یاد گرفتم. خردهفرشان چاپگر از تعمیر و سرویسدهی چاپگرها درآمد کسب میکنند و اسرارشان را بهراحتی فاش نمیکنند.
بعد از شکستهای بیشمار، شک کردم که آیا کار تعمیر مسیر درستی برای من است یا خیر. آنگاه به خودم یادآوری کردم که تمرینکننده دافا هستم؛ من استاد و فا را دارم، و هیچ مشکلی نمیتواند مرا بترساند. تصور شکست یک وابستگی است و بزرگترین مانعی است که مرا از حرکت به جلو بازمیدارد.
با کمک و تشویق استاد، به جلو پیش رفتم. وقتی بالاخره با نصب هد چاپگر زیر آب، مشکل را حل کردم، کلمات نمیتوانستند قدردانیام را توصیف کنم. کف دستهایم را جلو سینهام به هم فشردم و از صمیم قلب، از استاد تشکر کردم: «سپاسگزارم استاد!» اشک در چشمانم حلقه زد، چون میدانستم استاد درست کنارم هستند.
همچنین هنگام پشتیبانی از مکانهای تولید، با موقعیتهای ناخوشایندی روبرو میشدم. یک بار به شهر دیگری رفتم تا به تمرینکنندهای برای تعمیر چاپگرش کمک کنم. گروهی از تمرینکنندگان در خانهاش جمع شده بودند. بهمحض اینکه وارد شدم، یکی از آنها با لبخندی گشاده بهسمتم آمد و گفت: «اوه تو فلانی نیستی؟ مدتها گذشته است!»
بهدلیل آزار و شکنجههای مداوم در چین، ما معمولاً هنگام سفر برای حمایت از تمرینکنندگان، نام یا اطلاعات شخصی خود را فاش نمیکنیم. تعجب کردم که چطور این تمرینکننده اسم واقعی مرا میدانست؟ سپس نگاه دقیقتری انداختم و فهمیدم که سالها پیش با هم بازداشت شده بودیم.
حمایت از مکانهای تولید مطالب با نیات درست
هر بار که از یک مکان تولید مطالب روشنگری حقیقت بازدید میکنم، هرگز تنها هدف من تعمیر چاپگر نیست. همیشه با این هدف پیش میروم که اپراتور را بهروز کنم و امیدوارم که بتوانند یاد بگیرند که مستقل عمل کنند.
دانش، مهارت و تجربیاتم را بدون هیچ قید و شرطی بهاشتراک میگذارم و سعی میکنم اپراتورها را تشویق کنم تا خودشان تعمیر و نگهداری روتین را یاد بگیرند. بسته به تواناییهایشان، آنها را به منابع اضافی راهنمایی میکنم تا درمورد مدل خاص خود و نحوه عیبیابی آن در هنگام بروز مشکلات، اطلاعات بیشتری کسب کنند. برایشان توضیح میدهم که چگونه با مشکل پیشآمده برخورد میکنم و وقتی گیر میکنم، کجا بهدنبال اطلاعات میگردم. همچنین به آنها کمک میکنم تا بهترین مکان را برای سفارش آنلاین کاغذ و جوهر پیدا کنند.
اپراتورها معمولاً با یک ذهنیت تغییریافته و مقداری دانش پایه، در مراقبت و رفع ایراد چاپگرهای خود کارآمدتر میشوند. این باعث صرفهجویی در وقتشان میشود و به آزادی حاصل از وابسته نبودن به سایر تمرینکنندگان دست مییابند. بهنظر من، هر محل تولیدی که بهطور مستقل کار میکند، امنترین کار را میکند و فضای کمی برای مداخله نیروهای کهن باقی میگذارد.
چند سال پیش، یک تمرینکننده از شهر دیگری با من تماس گرفت و از من کمک خواست. بعد از اینکه چاپگر درست شد، گفت: «خیلی ممنونم! ممکن است کمکم کنی جوهر و کاغذ هم بخرم؟» متوجه شدم که تنها تکنسین حرفهای در منطقهاش که اخیراً دستگیر شده بود، مسئول خرید کل منطقه بود. همه به یک متخصص برای تعمیر، نگهداری و خرید متکی بودند. این موضوع زنگ خطری را بهصدا درآورد؛ از خودم پرسیدم که آیا این وضعیت میتوانسته ربطی به تکنسین دستگیرشده داشته باشد یا خیر.
او علاوهبر ارائه پشتیبانی فنی، خرید را نیز انجام میداد، که غیرضروری و خطرناک بود؛ دقیقاً همان چیزی که یک تکنسین حرفهای باید از آن اجتناب کند. مهارتهای فنی پیشنیازی برای خرید تدارکات نیست. اکثر اپراتورهای مکانهای تولید بهآسانی میتوانند این کار را خودشان انجام دهند. هیچ دلیل موجهی وجود ندارد که تمام منطقه متکی به یک تمرینکننده باشد. بهعلاوه، خریدهای کوچک توسط خریداران مختلف، کمتر جلب توجه میکند. هرچه یک مکان تولید مطالب بتواند مستقلتر عمل کند، برای همه طرفهای درگیر ایمنتر است.
افکارم را با این تمرینکننده به اشتراک گذاشتم و به او توصیه کردم که خودش کاغذ و جوهر بخرد. او را تشویق کردم که مستقلتر شود و پیشنهاد دادم که در آموزش یک کاندیدای مناسب برای تعمیر و نگهداری چاپگر کمک کنم.
مطالب بالا حاصل تجربه من بهعنوان یک تکنسین چاپگر و چیزهایی است که در این روند آموختهام. از استاد سپاسگزارم و از تمرینکنندگان نیز متشکرم!
کپیرایت ©️ ٢٠٢٥-١٩٩٩ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.