(Minghui.org) درود استاد! درود همتمرینکنندگان!
من فردی هستم که وقتی در برابر جمع میایستم، ذهنم خالی میشود و صدایم میلرزد، بنابراین قصد نداشتم تجربه تزکیهام را ارسال کنم. اما وقتی یکی از تمرینکنندگان نزدیکم مرا تشویق کرد، تحت تأثیر قرار گرفتم و به یاد این سخنان استاد افتادم:
«آنچه که بیشترین ارزش را برای آن قائل هستم روند است.» («آموزش فا در پایتخت ایالات متحده»)
پس شجاعت پیدا کردم و تصمیم گرفتم حتی اگر محتوای نوشتهام ساده باشد، تجربههای تزکیهام را به استاد گزارش کنم و آن را با همتمرینکنندگان به اشتراک بگذارم.
کسب فا بهطور اتفاقی
من حدوداً ۴۰ساله هستم و در یک شرکت کار میکنم. در شهر دِئگو زندگی میکنم. وقتی جوان بودم، کتابی به نام «میخواهم گواهی بر تأثیرات امید باشم» را خواندم. آن زمان با خودم گفتم: «آه! من هم میخواهم کسی باشم که تأثیر خوبی بر دیگران بگذارد.» این جمله شعار زندگیام شد و تلاش میکردم آن را عملی کنم و رشد یابم.
اما کمی بعد از 30سالگی، دچار درد شدید قاعدگی شدم؛ دردی که بیش از ده سال آزارم میداد. درنتیجه کیفیت زندگیام بهشدت پایین آمد. وقتی درد شدید میشد، یک هفته کامل درد طاقتفرسا داشتم. چند بار هم آنقدر درد داشتم که نمیتوانستم کار کنم. وزنم بهطور قابلتوجهی کم شده بود و رنگ و رویم بد به نظر میرسید. بعضی افراد با صراحت به من میگفتند که بیمار به نظر میرسم.
چون حالم خوب نبود، کمکم روی وضعیت سلامتیام متمرکز شدم. مدام ازطریق مطالعه و تحقیق، در جستوجوی روشهای بهبود سلامتی بودم. چند سال پیش، شرکت ما به مکانی نزدیک یک زمین ورزشی محلی منتقل شد. در سال ۲۰۲۲ و زمانی که وضعیت کووید جدی بود، هنگام قدمزدن در آن زمین ورزشی، گروهی را دیدم که فالون گونگ را تمرین میکردند. حرکاتشان آرام و ملایم بود و عالی به نظر میرسید. موسیقی تمرینات نیز به قلبم آرامش بخشید. همان لحظه با خودم گفتم: «آه، من هم میخواهم این را یاد بگیرم.» و اینگونه بود که تزکیهام را آغاز کردم.
در همان روز اول، پس از یک ساعت انجام تمرینات، هنگام بالا رفتن از پلهها احساس کردم کسی از پشت مرا هل میدهد. تمام بدنم سبک و رها شده بود، انگار که درحال پرواز بودم. در آن زمان فکر کردم: «این تمرین با ورزشهای دیگر فرق دارد؛ واقعاً جادویی است!» علاوهبر این، درد شدید قاعدگی که سالها آزارم میداد، همان ماه کاملاً از بین رفت! دقیقاً همانطور که در جوآن فالون نوشته شده است:
«بعد از سخنرانی دیروز، بسیاری از شما احساس کردید بدنتان سبک است. اما تعداد کمی از افراد که بیماری وخیمی داشتند، اولین کسانی بودند که احساس کردند حالشان خوب نیست. دیروز پس از اینکه چیزهای بد را از بدنتان برداشتم، اکثر شما احساس کردید تمام بدنتان پر از انرژی و راحت است.» (سخنرانی دوم، جوآن فالون)
در طول بیش از ده سالی که رنج میکشیدم، در سخنرانیهای بسیاری درباره سلامتی شرکت کرده و گواهینامههای زیادی در حوزه سلامت اخذ کرده بودم. برای یافتن راهی برای بهبود سلامتیام، در کتابخانهها و کتابفروشیها، انواعواقسام کتابها را جستوجو میکردم. همه نوع کتابی میخواندم، اما هیچگونه بهبود واقعی حاصل نمیشد. انتظار نداشتم که درد قاعدگیام با تمرین فالون گونگ از بین برود. این یک روش واقعاً شگفتانگیز است.
روزِ بعد از انجام تمرینات، یکی از تمرینکنندگان کتاب جوآن فالون را به من داد. آن را دو بار پشتسرهم خواندم و ناگهان درک کردم: «آه! کتابی را پیدا کردهام که باید در تمام طول عمرم آن را بخوانم.» همچنین فکر کردم: «بدنم اکنون سالم شده است. تمرینی را یافتهام که میتوانم تا پایان عمر در آن تزکیه کنم.»
هر روز جوآن فالون را میخواندم و پنج تمرین را انجام میدادم. در روند تزکیه، درحال پالایش ذهن و بدنم بودم و تلاش میکردم انسان بهتری شوم.
مشارکت در «گن جینگ ورلد»
زمانی کوتاه پس از آغاز تزکیه، شروع به مشارکت در پروژه گن جینگ ورلد کردم. در ابتدا یک یادگیرنده بودم و بعدها متوجه شدم که تنها فرد جوان گروه هستم. کمکم تبدیل شدم به کسی که نحوه استفاده از این پلتفرم را به دیگران آموزش میداد. مردم اغلب میگویند: «بهترین روش یادگیری، آموزشدادن است.» واقعاً همینطور بود. درحین آموزش دیگران، بیشتر یاد میگرفتم و همچنین بسیاری از وابستگیهایم را کشف میکردم، مانند ناراحت شدن از دردسر و دنبال راحتی بودن. هرچند نمیتوانم این وابستگیها را یکباره رها کنم، اما در طول تزکیه سخت تلاش میکنم آنها را بیابم تا بهطور مداوم شخصیت و خصوصیات اخلاقیام را اصلاح کنم.
تمرینکنندگان منطقه ما بیشترشان سالمند هستند. بسیاری از آنها، نحوه استفاده از رایانه یا گوشی هوشمند را نمیدانند. آموزش دادن به آنها، برای یادگیری مسائل مربوط به فناوری اطلاعات صبر بسیار زیادی میطلبید. گاهی پس از توضیح به کل گروه، بعضی افراد همراه میشدند، اما اغلب لازم بود یکییکی به آنها آموزش دهم و چند بار از اول تکرار کنم تا یک نفر بتواند ادامه دهد. گاهی احساسات منفیام تحریک میشد، اما وقتی میدیدم این تمرینکنندگان سالخورده بدون داشتن هیچ عقیده و تصوری و بدون نگرانی از سختیها همچنان یاد میگیرند، فقط به این دلیل که این کار میتواند به نجات موجودات ذیشعور کمک کند، خیلی تحت تأثیر قرار میگرفتم.
در وجودشان چیزهایی را میدیدم که خودم نداشتم. تمرینکنندگان سالخورده روحیهای کوشا داشتند و با وجود ناآشنا بودن با مسائل، بازهم مایل به یادگیری بودند؛ دانستههایشان را به رخ نمیکشیدند؛ قلبی فروتن برای یادگیری داشتند؛ و قلب ارزشمندی از ایمان به استاد، ایمان به فا، و تمایل به کمک به استاد در اصلاح فا داشتند.
احساس میکردم این محیطی است که استاد بهطور ویژه برای کمک به پیشرفتم ترتیب دادهاند. از استاد، با تمام وجود سپاسگزارم و همچنین میخواهم از این فرصت استفاده کنم و قدردانی عمیق خود را نسبت به همه تمرینکنندگانی که در این پروژه مشارکت کردهاند ابراز کنم.
تجربههای شگفتانگیز در طول تزکیه
پس از چند بار خواندن جوآن فالون، درکم از فا عمیقتر شد. سپس کمی اضطراب پیدا کردم و احساس کردم لازم است علاوهبر جوآن فالون، هرچه زودتر تمام ۵۱ کتاب از آموزهها را بخوانم تا به استاندارد یک تمرینکننده برسم.
در زمانهای آزاد درحین رفتوآمد به محل کار، با استفاده از گوشیام، در مدت هفت ماه، تمام آموزهها را خواندم. در آن مدت، زمان برایم بسیار ارزشمند بود و هر وقت فرصتی داشتم فا را مطالعه میکردم. آخر هفتهها گاهی شش هفت ساعت تمرین میکردم و اغلب تمام روز فا را میخواندم.
یک شب، از ساعت یازده شب تا چهار پنج صبح، نسخه چاپی کتاب مجموعه آموزههای ارائهشده در سراسر جهان را خواندم. عجیب بود که گرچه تمام شب را نخوابیده بودم، چشمانم کاملاً شفاف و ذهنم بسیار هشیار بود. احساساتی را تجربه کردم که هرگز پیش از آن تجربه نکرده بودم. واقعاً حالت زیر را تجربه کردم:
«... و حتی اگر چند روز هم نخوابند احساس خوابآلودگی نخواهند داشت.» (سخنرانی دوم، جوآن فالون)
ذهنم شفاف و پاک بود؛ گویی کاملاً پالایش شده باشد.
پس از چند ماه تزکیه، رایانهها، دستگاههای صوتی و کتابهایی را که دیگر استفاده نمیکردم، مرتب کردم و به پیشنهاد یکی از دوستان، آنها را به یک دانشآموز از یک خانواده چندفرهنگی اهدا کردم. چند روز بعد، وقتی تمرین پنجم را انجام میدادم، ناگهان احساس کردم یک ریگ کوچک سیاه از بالای دست راستم سقوط کرد. فکر کردم خواب میبینم، و وقتی چشمانم را باز کردم و نگاه کردم، چیزی نبود. فهمیدم که استاد به من کمک میکنند مواد بد موجود در بدنم پاک شود.
چند روز بعد، هنگام خواندن جوآن فالون، ناگهان احساس کردم پیشانیام منقبض شد. همان لحظه، این سخن استاد را تجربه کردم:
«وقتی دربارۀ چشم سوم صحبت میکردم، هریک از شما میتوانستید احساس کنید که پیشانیتان بههمفشرده شده، انگار ماهیچهها بههمکشیده شده و بهطرف درون سوراخ میشوند.» (سخنرانی دوم، جوآن فالون)
من شخصاً اصالت و حقیقت محتوای جوآن فالون را تجربه کردم، و این اعتماد مرا به تزکیه بیشتر کرد.
وقتی تازه شروع کرده بودم، نمیتوانستم در هر چهار زمان مقرر افکار درست بفرستم. اما با عمیقتر شدن درکم از فا، کمکم اهمیت فرستادن افکار درست را درک کردم. اگر یکی از زمانها را از دست میدادم، با تلاش زیاد سعی میکردم جبرانش کنم.
اخیراً متوجه شدم که یادآوریهای گوشیام برای فرستادن افکار درست، فقط شامل ساعت ۱۲:۵۵ نیمهشب و ۱۲:۵۵ ظهر بود. تعجب کردم و دوباره هر چهار زمان را تنظیم کردم. اما فردای آن روز دوباره فقط دو زمان باقی مانده بود. چند روز که اینطور گذشت، فهمیدم دلیلش این است که در این مدت، فرستادن افکار درست را با دقت و جدیت انجام ندادهام و کمی سستی کردهام. استاد با نیکخواهی، به من، شاگردی که خوب عمل نکرده بود، اشاراتی میدادند تا بتوانم این وضعیت را تشخیص دهم و اصلاحش کنم. عمیقاً احساس شرمندگی کردم.
تزکیه در زندگی روزمره
اگرچه مدت زیادی نیست که تمرین میکنم، اما تجربههای کوچک بسیاری از تزکیه به ذهنم میآیند. در اینجا چند مورد را با شما به اشتراک میگذارم.
یک سال، پیش از تعطیلات، شرکت تصمیم گرفت یک شام دورهمی در دفترمان برگزار کند. آن روز عجیب بود، چون هیچیک از همکارانم به دفتر نیامدند و هیچ کسی با من تماس نگرفت. به یکی از همکارانی که بهدلیل کارهای دیگر نمیتوانست در شام شرکت کند زنگ زدم. او گفت چون همه سرشان شلوغ بوده، زمان شام تغییر کرده است. کمی ناراحت و دلخور شدم: «چرا به من خبر ندادند؟ چطور توانستند خودشان بدون هماهنگی، برنامه را تغییر دهند؟»
درگیر احساسات شده بودم و در آن لحظه متوجه مشکل خودم نبودم. بعداً آرام شدم و شروع به تأمل کردم. فکر کردم که وقتی بهعنوان یک فرد عادی در شرکت کار میکردم، هرگز چنین چیزی را تجربه نکرده بودم و همیشه مورد تحسین و محبت قرار میگرفتم. اکنون که تمرینکننده هستم، بروز انواع تضادها اجتنابناپذیر است. این چیزها مرا میآزمایند و کمکم میکنند شینشینگم را ارتقا دهم. برخورد با این تضادها چیز خوبی است. باید شینشینگم را بالا ببرم.
روزی چند نفر از «شاهدان یَهُوَه» به دفترم آمدند و از من پرسیدند: «به آفرینشگرایی اعتقاد داری یا تکامل؟» گفتم: «به آفرینشگرایی اعتقاد دارم.» آنها با هیجان، درباره موضوعات بسیاری با من صحبت کردند. گفتند که ۳۰ سال در چین، به تبلیغ مشغول بودهاند و تازه به کره جنوبی آمدهاند. کنجکاو شدم و پرسیدم: «چطور توانستید در جامعهای کمونیستی مثل چین، فعالیتهای تبلیغی داشته باشید؟» یکی از آنها پاسخ داد: «ما جانمان را به خطر انداختیم تا انجیل را گسترش دهیم.»
فهمیدم که این درواقع اشاره استاد به من است. حتی انسانهای عادی نیز میتوانند درحالیکه با خطر مرگ روبهرو هستند، بدون ترس بیرون بروند و ایمان خود را گسترش دهند. پس بهعنوان یک تمرینکننده دافا، باید با شجاعت بیشتر، کوشاتر و با افکار درستِ استوار به تزکیه ادامه دهم.
استاد بیان کردند:
«اما میخواهم یک نکته را بدانید: حالا که دافا را با خود دارید، فا را بهدست آوردهاید و این زندگی شما درحال حاضر متعلق به این راه بزرگ است، پس باید بدون هیچ تردیدی، با افکار و اعمال درست، بهپیش بروید و کارها را طبق آنچه به شما آموزش دادهام انجام دهید.» («آموزش فا در کنفرانس فای واشینگتن دیسی 2018»)
وقتی بیرون میروم، همیشه بروشورهای روشنگری حقیقت را همراهم میبرم و فالون گونگ را به هر کسی که رابطه تقدیری دارد معرفی میکنم. یک بار که سوار تاکسی شده بودم، همین که بروشوری را به راننده دادم، او گفت که خودش نیز نوعی چیگونگ را تمرین میکند. گفت که میتواند تشخیص دهد چه کسی «تسخیر شده است» و میتواند آن فرد را پاکسازی کند. همچنین گفت وقتی با مردم دست میدهد، انرژی قویاش مردم را شگفتزده میکند. این نخستین بار بود که با چنین فردی روبهرو میشدم. سخنان استاد درباره «از سطح بالا صحبت نکردن» و «خودنمایی نکردن» در ذهنم تداعی شد. از آن پس، هنگام روشنگری حقیقت محتاطتر شدم و با عقلانیت و خرد عمل میکردم، نه با صحبت از سطح بالا.
وقتی محیط برای مطالعه فا مناسب نیست یا کار خاصی برای انجام دادن وجود ندارد، معمولاً لونیو را از بر میخوانم یا افکار درست میفرستم.
من برای شرکت در راهپیمایی بزرگِ جشن خروج ۴۵۰میلیون چینی از حزب کمونیست چین (حکچ) و سازمانهای وابسته به آن، با هواپیما به جزیره ججو رفتم. در هواپیما، کنار یک زوج جوان با نوزادشان نشسته بودم. بهمحض نشستن، شروع به فرستادن افکار درست کردم، اما نوزاد مدام گریه میکرد. شوهر احساس خجالت کرد و گفت: «قبل از ازدواج، هر وقت بچه گریانی میدیدم، فکر میکردم والدینش بهخوبی از او مراقبت نمیکنند که میگذارند اینطور گریه کند. اما تازه بعد از پدر شدن فهمیدم که واقعاً کار آسانی نیست.» سپس از من عذرخواهی کرد. گفتم مشکلی نیست و بهآرامی پشت بچه را نوازش کردم. تا زمان فرود هواپیما، در سکوت به فرستادن افکار درست ادامه دادم.
پیش از پیاده شدن از هواپیما، شوهر از من پرسید آیا در سفر کاری هستم. فکر کردم او شخصی دارای رابطه تقدیری است که استاد برایم نظم و ترتیب دادهاند. گفتم که آمدهام در فعالیتهای فالون دافا شرکت کنم. به تیشرت زردم که رویش کلمات «حقیقت، نیکخواهی، بردباری» نوشته شده بود اشاره کردم. آنها ابراز علاقه کردند. سپس توضیح دادم که چگونه ۴۵۰میلیون چینی از ح.ک.چ و سازمانهای وابسته به آن کنارهگیری کردهاند، و درباره فالون گونگ و آزار و شکنجه آن توسط حزب کمونیست برایشان گفتم. سپس پرسیدم که کجا زندگی میکنند و مشخص شد که محل تمرینی در نزدیکی خانهشان وجود دارد، پس توصیه کردم برای کسب اطلاعات بیشتر به آنجا بروند. آنها با خوشحالی پیشنهادم را پذیرفتند و بارها از من تشکر کردند. از استاد بسیار سپاسگزارم که چنین افرادی با رابطه تقدیری را برایم ترتیب دادند.
پیش از شروع تزکیه، فکر میکردم دنیا زیباست. از بودن با مردم لذت میبردم و هرگز از هیچکس بدم نمیآمد. اما پس از شروع تزکیه متوجه شدم افرادی که دوستشان داشتم گاهی با من سرد رفتار میکردند یا حتی حرفهای ناخوشایند میزدند. هنگام انجام تمرینها، مطالعه فا، زندگی روزمره و کار، انواعواقسام وابستگیهای بشری در من ظاهر میشد. گاهی وقتی میدیدم دیگران وابستگیهایی مانند رنجش، بدگمانی، حسادت، گفتار تزکیهنکرده، خودنمایی، شوق و اشتیاق بیش از حد، تنبلی، سستی، و احساسات دارند، آنها را سرزنش میکردم.
اما انتقاد کردن از دیگران، درواقع نگاه به بیرون است. تزکیه در دافا، مستلزم نگاه به درون است. فهمیدم که من بهراحتی چیزهایی را در دیگران میبینم که با وابستگیهای خودم مطابقت دارند. یک بار متوجه وابستگی فرد دیگری شدم؛ وقتی کسی حرف ناخوشایندی میزد، او حاضر نبود گوش دهد.
آموزههای استاد را به یاد آوردم که بیان کردند: باید از کسانی که خوب عمل میکنند بیاموزیم، و وقتی میبینیم کسی خوب عمل نمیکند، باید در درون خود جستوجو کنیم و ببینیم که آیا مشکل مشابهی در ما وجود دارد یا نه، و درون خود را تزکیه کنیم. بنابراین به خودم یادآوری کردم: چرا این را میبینم؟ آیا به این دلیل است که من هم کاستیای دارم؟ درواقع آن افراد و رویدادها برای کمک به ارتقای شینشینگم و ازبین بردن وابستگیهایم ظاهر شده بودند. بعد از درک این موضوع، افکار درست فرستادم تا آن افکار بد را از بین ببرم. اما گاهی با وجود فهمیدن موضوع، قلبم فوراً آرام نمیشد.
من منشِ باوقار، استوار، نجیب و متینِ تمرینکنندگان قدیمی را درحین انجام سه کار تحسین میکنم؛ و همچنین اینکه میتوانند با صداقت اشتباهات خود را بپذیرند و به آنها اعتراف کنند، حتی زمانی که هیچ کسی از آن اشتباهات باخبر نیست. اغلب فکر میکنم که باید مطالعه و تزکیهام را با آنان مقایسه کنم تا سریعتر خودم را ارتقا دهم. امروز دوباره این تصمیم را گرفتم.
با تمام وجود، از استاد سپاسگزارم که کارمایی را که در طول زندگیهای بسیار انباشته بودم از بین بردند و مرا در این مسیر تزکیه هدایت کردند. این قدردانی را با کلمات نمیتوان بیان کرد. در هر لحظه احساس میکنم استاد از من محافظت میکنند و اجازه نمیدهند در مسیر تزکیهام متزلزل شوم. هرچند هنوز وابستگیهای مختلفی دارم، قطعاً تلاش خواهم کرد فا را خوب مطالعه کنم، سه کار را بهخوبی انجام دهم، و قاطعانه همراه استاد به خانه بازگردم.
استاد سپاسگزارم. همتمرینکنندگان سپاسگزارم.
(ارائهشده در کنفرانس تبادل تجربه تزکیه فالون دافای کره جنوبی ۲۰۲۵)
کپیرایت ©️ ٢٠٢٥-١٩٩٩ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.