(Minghui.org) ۲۹ سال است که دافا را تمرین کردهام. بسیاری از تمرینکنندگانی که میشناسم اکنون سالخورده هستند و من تمرینکنندهای جوان در نظر گرفته میشوم. در طول این سالها شاهد بودهام که تمرینکنندگان با شکلهای مختلفی از آزار و شکنجه روبهرو شدهاند و این امر باعث شده بسیاری از فرصتها برای نجات مردم در منطقهٔ ما از دست برود. مایلم برخی از دلایلی را که بهنظرم موجب آزار و شکنجهٔ تمرینکنندگان اطرافم شده با شما در میان بگذارم، تا در آینده بتوانیم مسیر تزکیهمان را بهتر بپیماییم.
آگاه نبودن به نحوهٔ استفاده از ابزار جادوییای که استاد به ما دادهاند؛ نگاه به درون
دلایل زیادی برای آزار و شکنجهٔ تمرینکنندگان وجود دارد. پیش از هر چیز میخواهم این موضوع را از منظر نگاه به درون، تجربیات خودم، و وضعیت تمرینکنندگان منطقهمان که مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند، بررسی کنم.
دردناکترین چیز، دیدن مرگ تمرینکنندگانی است که میشناسم. برخی احساس میکردند که روشنگری حقیقت معادل تزکیه است، و بنابراین فکر میکردند که سه کار را بهخوبی انجام دادهاند. اما آنها نتوانستند برخی عقاید و تصورات بشری را رها کنند، و درنهایت بهدلیل اینکه نیروهای کهن از شکافهایشان سوءاستفاده کردند، بدن خود را از دست دادند. (این وابستگیها شامل شهوت، رنجش، استفاده شخصی از منابع دافا و غیره بود.) برخی از تمرینکنندگان، بارها به زندان میافتند و دچار کارمای بیماری میشوند.
بسیاری از آنها، تمرینکنندگان قدیمی هستند که فراز و نشیبهای زیادی را پشت سر گذاشتهاند و باورشان به دافا و تزکیه واضح و آشکار است. اما شاهد بودهام که تقریباً همهٔ آنها یک مشکل مشترک دارند. آنها نمیدانند که چگونه در طول تعارضها یا آزمونها، به درون نگاه کنند. آنها در سطح معیارهای یک فرد با استانداردهای بالا متوقف میشوند: «من باید بردبارتر باشم و خودم را به استانداردهای بالاتری مقید کنم.»
برای مثال، شاید تمرینکنندهای اینگونه فکر کرد: من باعث عصبانیت او نشدم، چرا ناگهان به من فحش داد؟ او نیات مرا اشتباه برداشت کرد. من تمرینکننده هستم، نباید مثل او باشم. شاید او سرش شلوغ است و وقت ندارد فا را بیشتر مطالعه کند، پس باید او را ببخشم و با او همدلی کنم. این تمرینکننده فکر میکرد که از آن آزمون عبور، و در تزکیه پیشرفت کرده است. چنین شخصی در ظاهر، نیکخواه بهنظر میرسد. اما آیا واقعاً در تزکیه پیشرفت کرده است؟ اگر دقیق نگاه کنیم، خیر. او در سطح معیارهای افراد عادی متوقف شد و طبق گفتهٔ استاد، به درون نگاه نکرد.
ما سالهای بسیار زیادیست که تزکیه میکنیم، و نمیخواهیم فقط انسانهایی خوب در میان مردم عادی باشیم، درست است؟ پس چه چیزی ما را از نگاه به درون بازمیدارد؟ بهنظر من، همان عقاید و تصورات و وابستگیهایی که باید آنها را در خلال تعارضها از بین میبردیم، اکنون ما را مسدود کردهاند و مانع از آن میشوند که خودمان را بررسی کنیم: حتماً چیزی را درست انجام ندادهام که باعث ناراحتی او شده است. آیا ممکن است نحوهٔ برخورد من مهربانانه نبوده یا افکارم با فا همراستا نبوده باشد؟ استاد دارند با استفاده از آن فرد، کمکم میکنند تا جنبهای را که در آن کاستی دارم بیابم.
اگر هنوز هم نتوانستید مشکل را پیدا کنید، دوباره فکر کنید. شاید عقاید و تصوراتی از زندگیهای گذشته در ما وجود دارد که از آنها آگاه نیستیم. بنابراین باید طبق آنچه استاد به ما گفتهاند، بیقید و شرط به درون نگاه کنیم. بهعنوان یک تمرینکننده، هیچیک از چیزهایی تجربه میکنیم تصادفی نیست. اگر کسی واقعاً نتواند مشکل را پیدا کند، آنگاه باید اینگونه بیندیشد: «اوه، این کارمای من است.» ما باید در آزمونها، به درون نگاه کنیم. حتماً چیزی وجود دارد که لازم است تغییر کند تا بتوانیم جذب فا شویم.
اگر واقعاً نتوانیم اشتباهمان را پیدا کنیم و حقیقتاً بخواهیم پاسخ را بیابیم، باید چهکار کنیم؟ باید خواستی قوی داشته باشیم: میخواهم بفهمم که مشکلم چیست. میخواهم در تزکیه رشد کنم! استاد آرزوی ما برای پیشرفت را خواهند دید و به ما کمک خواهند کرد. فا بیکران است و استاد روشهایی دارند تا به ما کمک کنند آن را درک کنیم. اما پیششرطش این است که ما باید خواستار رشد و پیشرفت کنیم! این گامی حیاتی است.
استاد بیان کردند:
«بوداها نگاه میکنند به اینکه آیا وقتی یک شخص عهد میبندد خالص و بیریا است، و اینکه آیا واقعاً تزکیه میکند.» (آموزش فا در کنفرانس هیوستون)
زیرا اصلی در این جهان وجود دارد: انتخاب شما اهمیت دارد. اگر بخواهید پیشرفت کنید، استاد به شما کمک خواهند کرد؛ اگر نخواهید پیشرفت کنید، استاد نمیتوانند کاری انجام دهند.
پدیدهٔ نگاه نکردن به درون و نداشتن خواست قوی برای یافتن مشکل خود، امری رایج است. این بهویژه در میان تمرینکنندگان سالخورده صادق است. شاید به این دلیل باشد که عقاید و تصورات بشری ما برای مدتی بیش از حد طولانی در میان مردم عادی شکل گرفتهاند و این وابستگی بیش از حد عمیق شده است، یا به این دلیل است که هر بار با آزمونی مواجه شدهایم، به درون نگاه نکردهایم و از آن تصوراتی که باید از بین میرفتند محافظت کردهایم. درنتیجه، این تصورات و عقاید بسیار سرسخت شدهاند. درنهایت، همین تصورات بر خودآگاه اصلی چیره میشوند و آن را کنترل میکنند. وقتی فردی تلاش میکند به درون نگاه کند، آن تصورات و عقاید مانعش میشوند.
این باعث میشود که دنبال دلایل بیرونی بگردید و در دام درست و نادرست در سطح بشری بیفتید، و آن مدام به شما میگوید که حق با شماست. این باعث میشود که امور طبق نیت ذهنی شما تغییر یابند. آن شما را بهسمت شنیدن چیزهای اشتباه یا دیدن فریبهایی هدایت میکند که تصور برحق بودنتان را تقویت میکنند. انواعواقسام دلایل قوی را در ذهنتان ظاهر میکند، یا از جملهٔ «این مداخله از سوی نیروهای کهن است» استفاده میکند تا شما را از نگاه به درون باز دارد. شما را در منیتی قوی گرفتار میسازد. در نهایت احساس میکنید که همهچیز بهطرز وحشتناکی ناعادلانه است و هیچکس قابلاعتماد نیست. بنابراین خود را منزوی میکنید.
برای تمرینکنندگانی که درک روشنی از فا ندارند، آسان است که از «مداخله نیروهای کهن» بهعنوان یک بهانه استفاده کنند. استاد بیان کردند که پس از ۲۰ژوئیه، هیچگونه محنت شخصیای را نظم و ترتیب ندادهاند، بنابراین اگر مداخلهای وجود دارد، حتماً از سوی نیروهای کهن است.
استاد بیان کردند:
«وقتی با شما مداخله میشود نمیتوانید همیشه فکر کنید، "من باید هر کسی را که درحال مداخله کردن با من است نابود کنم، هیچ کسی نمیتواند با من مداخله کند." (افراد میخندند) چرا نمیایستید و درباره آن فکر نمیکنید: چرا کسی درحال مداخله کردن با شما است؟ چرا آن قادر است که با شما مداخله کند؟ آیا به این خاطر است که شما یک وابستگی دارید، یا به این خاطر که شما چیزی دارید که نمیتوانید رهایش کنید؟ چرا به خودتان نگاه نمیکنید؟ دلیل حقیقی نزد خود شما است، و آن تنها دلیلی است که آن میتواند از شکاف شما بهرهبرداری کند! آیا استاد را ندارید که از شما مواظبت میکند؟» (آموزش و تشریح فا در کنفرانس فا در متروپولیتن نیویورک)
«میخواهم به شما بگویم، مهم نیست که چه نوع اختلافهایی روی میدهند و یا چه نوع از موقعیتهایی ظاهر میشوند، قطعاً اینطور است که در خودمان شکافهایی داریم. مطمئناً اینطور است. اگر شکافی وجود نمیداشت، هیچکسی نمیتوانست از آن سوءاستفاده کند.» (آموزش و تشریح فا در کنفرانس فا در متروپولیتن نیویورک)
با صحبت دراینباره، چیزی وجود دارد که باید به آن توجه کنیم. تمرینکنندگان اغلب در درک آموزههای استاد، به افراط میروند. دلیلش این است که با عقاید و تصورات بشری به مطالعهٔ فا میپردازیم؛ بخشهایی را که با عقاید و تصوراتمان همخوانی دارد میپذیریم، و آنچه را که با آنها مغایر است رد میکنیم. بنابراین نمیتوانیم معنای واقعی پشتِ اصول فا را درک کنیم. برای جلوگیری از مشکلاتی که از «بهروشنی درک نکردن فا» ناشی میشود، بهترین روش درواقع فروتنی است. باید به درکهای سایر تمرینکنندگان از فا گوش دهیم. این روشی قدرتمند برای درهم شکستن تصورات و عقاید و رسیدن به درکی بهتر از فا است. این کار ما را در مسیر درست بهپیش میراند.
برای نمونه، تمرینکنندهای سالخورده در منطقهٔ ما توانسته بود با افکار درست قوی با آزار و شکنجه روبهرو شود و ظاهراً سه کار را با پشتکار انجام میداد. اما امسال ناگهان دچار بیماریهای جدی شد. زمانی که هشیاریاش مختل شد، ناخودآگاه رنجشهایی از سایر تمرینکنندگان را بروز داد که برای سالها، در قلبش دفن کرده بود.
تمرینکنندگانی که حرفهایش را شنیدند، حیرتزده شدند، زیرا او این مسائل را خیلی عمیق در درون خود پنهان کرده بود. از گفتههایش چنین برمیآمد که معیارهایش برای قضاوت دربارهٔ درست و غلط، یک عقیده و تصور بنیادین و شیوهای بوده که برای مدت طولانی طبق آن عمل میکرده است. این معیار با دافا همراستا نیست. او به افراد یا مسائلی که از آنها رنجش داشت، از منظر تزکیه نگاه نمیکرد. نمیدانست چگونه به درون نگاه کند و صرفاً در آنچه درست و غلط ظاهری بود متوقف شده بود.
اعتقاد راسخ و ارادهٔ تمرینکنندگان سالخورده برای خوب عمل کردن در تزکیه، همواره مایهٔ دلگرمی تمرینکنندگان جوانتر بوده است. این تمرینکنندگان سالخورده انواعواقسام سختیهای زندگی و آشوبهای اجتماعی گوناگون را از سر گذراندهاند. نیکخواهی استاد و آموزههای عمیقشان، بیثباتی احساسات بشریای را آنها که در زندگی تجربه کردهاند توضیح داده است، و بنابراین آنها دافا را بهطور خاصی گرامی میدارند. اما تزکیه بسیار جدی است، و ارتقای قلمرو فرد صرفاً با اراده و عزم حاصل نمیشود.
در تزکیه، فرد باید بهخاطر کارما، متحمل سختی شود. بااینحال، وقتی با انواعواقسام تعارضها روبهرو میشویم که قلبمان را تحت تأثیر قرار میدهند، عقاید و تصوراتمان باعث میشوند مانند افراد عادی رفتار کنیم و بهجای آنکه در این لحظهٔ حیاتی تشخیص دهیم که «منِ واقعی کدام است»، در دام قضاوت در این خصوص گرفتار میشویم که «حق با چه کسی است و چه کسی اشتباه میکند». بنابراین بارها و بارها از این عقاید و صورات محافظت میکنیم. این موضوع به آزمونی تبدیل میشود که نمیتوانیم از آن عبور کنیم.
هیچکس نمیداند طول عمرش چقدر است. برخی از تمرینکنندگان، وقتی شیطان از شکافهایشان سوءاستفاده میکند، به یاد میآورند که باید به درون نگاه کنند. حتی اگر دریابند که باید وضعیت تزکیهشان را بررسی کنند، خودآگاه اصلیشان دیگر ضعیف شده است و بدتر از آن، دیگر روشن و شفاف نیست. برخی حتی کمکم درخصوص استاد و فا، دچار تردید میشوند.
قصد ندارم قضاوت کنم که آیا حق با یک تمرینکننده است یا او اشتباه میکند. صرفاً سعی دارم از منظر فا، این وضعیت را تحلیل میکنم. این یکی از دلایل اصلیای است که بهنظر من باعث شده بسیاری از تمرینکنندگانی که ظاهراً سه کار را خوب انجام میدهند، با انواعواقسام آزار و شکنجهها روبهرو شوند؛ آنها خودشان را بهطور بنیادین تغییر نمیدهند. ضربالمثلی قدیمی هست که میگوید: «با کنار گذاشتن چاقو، بودا نمیشوید». ما بدون پایهای محکم در تزکیه، و بدون داشتن عادتِ رهاکردن منافع و وابستگیها، افکار درست قدرتمندی برای لرزاندن شیطان نخواهیم داشت. نگاه به درون، ابتداییترین لازمهٔ یک تمرینکننده است، وگرنه هر چیز دیگری صرفاً حرفی توخالی است.
نگاه بدون قید و شرط به درون، سریعترین، آسانترین و سودمندترین راه برای حل تضادها و پیشرفت در تزکیه است. اگر عادتِ نگاه به درون را در خود داشته باشیم، و بتوانیم با فروتنی، به یادآوریها و پیشنهادهای سایر تمرینکنندگان گوش دهیم، از بسیاری از خسارتها جلوگیری خواهیم کرد. در نگاه به درون، فقط سود هست و هیچ ضرری در آن نیست. پس چرا تمایلی به انجام آن نداریم؟ چون توسط عقاید و تصوراتمان که نمیخواهند از بین بروند مسدود شدهایم.
ازبیننبردن وابستگی بنیادینمان
استاد بیان کردند:
«برخی از شاگردان هرگز وابستگیهای بنیادیشان را از بین نبردند، و این موضوعی است از این که آیا آنها در یک سطح بنیادین حقیقتاً مریدان دافا هستند یا نه.» (آموزش فا در سن فرانسیسکو، 2005)
وابستگیهای بنیادین رابطهٔ مهمی با تزکیه در دوران اصلاح فا دارند، بنابراین باید وابستگیهای بنیادینمان را پیدا کنیم.
مایلم دربارهٔ تأثیر رها نکردن وابستگیهای بنیادین بر تزکیهمان صحبت کنم. چند سال پیش در خانه، با مشکلی روبهرو شدم که مربوط به تمرین فالون دافای من و تأثیر آن بر آیندهٔ یکی از اعضای خانوادهام بود. این موضوع باعث شد که حتی بیشتر دچار ترس شوم. گویی سنگی سنگین بر قلبم فشار میآورد و در رنجی عمیق بودم. وقتی با سایر تمرینکنندگان، فا را مطالعه میکردم، با صداقت دربارهٔ وضعیت خودم صحبت کردم. آنها با صبوری، از زوایای مختلف موضوع را تحلیل کردند و درکشان را بهاشتراک گذاشتند. احساس کردم ترسم کمکم کاهش مییابد، مانند کندن لایههای یک پیاز. اما بهدلیلی در اعماق قلبم، سایهای اغلب ظاهر میشد و در یک لحظه، دوباره به همان حالت افسرده و وحشتزده برمیگشتم.
روزی، هنگام مطالعهٔ فا با تمرینکنندگان، ناگهان بدون فکر کردن گفتم: «کاش میتوانستم در عمق کوهستانها و جنگلها تزکیه کنم.» درواقع دلم میخواست گریه کنم. از کودکی، همیشه به خدایان و بوداها باور داشتم، و سالها با خوشحالی، فالون دافا را تمرین کرده بودم. واژهها نمیتوانند شادیای را که از یافتن هدف زندگیام حس میکردم توصیف کنند. اما آن احساس مقدس و شاد از تمرین تزکیه کجا رفته بود؟ چرا اکنون احساس میکنم تزکیه خیلی سخت شده است؟ این وضعیتی نیست که بخواهم در آن باشم!
میدانستم که حرفم مطابق با فا نیست؛ فقط داشتم درماندگیام را ابراز میکردم. این وضعیت چند ماه ادامه داشت. فا را میخواندم و افکار درست میفرستادم تا آن را از بین ببرم، اما هیچچیز تغییر نمیکرد. واقعاً میخواستم بدانم که مشکلم چیست؟!
یک شب، خواب بسیار واضحی دیدم: از ناحیهٔ زانوانم، بیوقفه آب بیرون میآمد. با دستمال کاغذی، آن را پاک کردم. دیگر آب بیرون نیامد؛ درعوض، مادهای غلیظ و شفاف ظاهر شد. وقتی بیدار شدم، معنای خواب را نمیدانستم. تصمیم گرفتم دربارهاش فکر نکنم. اما میدانستم که این خواب معنی خاصی دارد، زیرا بیشازحد واضح بود.
بعد از صبحانه، نمیدانم چرا، اما ناگهان به این فکر افتادم که مقالهٔ استاد با عنوان «بهسوی کمال» را بخوانم. با اشتیاق، شروع به خواندنش کردم. (هر بار که دربارهٔ این اتفاق صحبت میکنم، دلم میخواهد گریه کنم. هر شاگرد دافا محافظت استاد را حس کرده است. استاد بیش از آنچه ما برای خودمان ارزش قائلیم، ما را گرامی میدارند). هنگام خواندن این مقاله، درباره وابستگیهای بنیادینم فکر کردم.
به یاد آوردم که استاد بیان کردند:
«درحقیقت، در گذشته برای تزکیهکنندگان که بگویند: "من درحال انجام دادن چنین و چنان هستم،" "میخواهم این یا آن کار را انجام دهم،" "میخواهم این یا آن را کسب کنم،" "من درحال تزکیه هستم،" "میخواهم یک بودا شوم،" یا "میخواهم به این یا آن نائل شوم،" هیچیک از آنها خارج از خودخواهی نبود. اما آنچه من از شما میخواهم انجام دهید این است که، بهطور حقیقی، با خلوص و پاکی و بدون خودخواهی، با فای راستین و روشنبینیِ راستین به کمال دست یابید- فقط آنگاه میتوانید به عدم نابودیِ ابدی نائل شوید.» (آموزش فا در کنفرانس برگزارشده در سوئیس)
بهراستی، چرا میخواهم بودا شوم؟ دنیای بودا بینقص است؛ در دنیای بشری، مردم با یکدیگر نزاع میکنند، تولد، پیری، بیماری و مرگ وجود دارد، انسانبودن رنج کشیدن است، میخواهم بودا شوم تا از رنجهای بشری رهایی یابم و به شادی جاودان دست یابم. آیا این همان ماهیت بنیادین موجودات در کیهان کهن؛ خودخواهی؛ نیست؟ استفاده از دافا برای رسیدن به شادیای که در جستجویش هستم، آیا این همان وابستگی بنیادین من نیست؟ استاد این را میبینند، و نیروهای کهن نیز همینطور.
چرا استاد بارها به ما گفتهاند که وابستگیهای بنیادینمان را از بین ببریم؟ چون با چسبیدن به این وابستگی بنیادین؛ خودخواهی؛ نمیتوانیم وارد کیهان جدید شویم.
وقتی تحت فشار در اردوگاه کار اجباری، قلبم تحت تأثیر احساسات بشری قرار گرفت و نیروهای کهن از وابستگی بنیادینم بهعنوان بهانهای برای آزار و شکنجهام استفاده کردند، چون از آن وابستگی بنیادین آگاه نبودم، آن را از بین نبردم. آن باعث شد ناراحت شوم و رنج بکشم. این درواقع وابستگی بنیادینم یعنی منیت را هدف قرار داد؛ «من» تسلیم آن شد و نتوانست از آن آزمون عبور کند. وقتی به گذشته نگاه میکنم، بهرغم سالهای بسیار زیاد تزکیه، چون به وابستگی بنیادینم چسبیده بودم، این موضوع به ضررهای بسیاری در روند تزکیهام انجامید.
وقتی مقالهٔ «بهسوی کمال» را خواندم، ناگهان درک کردم، گویی دری در ذهنم گشوده شد. با صدای بلند گریه کردم، و این مانند بیداری بود. مسیر نادرستی که رفته بودم، روند تزکیهام طی بیست سال گذشته، بهوضوح در ذهنم ظاهر شد. گویی ناگهان دیدم که در هر آزمون، چگونه عمل کردهام و چه چیزی عبور از آنها را برایم اینقدر دشوار ساخته بود.
ناگهان فهمیدم که استاد ازطریق آن خواب، چه چیزی را میخواستند به من بگویند: در ناحیه زانو، عمدتاً استخوان وجود دارد، و آنهمه آبی که از استخوانها بیرون میآمد، به من میگفت که هدف بنیادین من برای تمرین تزکیه خالص نیست. در پایان، مادهای شفاف بیرون آمد، یعنی تنها پس از اینکه تمام آبها (وابستگیها) بیرون ریخته شوند، میتوان چیزهای خوب را تزکیه کرد. مثل کسی که برای مدت طولانی در جنگل گم شده بود، سرانجام مسیر درست را یافتم. مهم نیست که راه بازگشت چقدر طولانی باشد، میدانم که باید در کدام جهت حرکت کنم.
احساس کردم استاد را ناامید کردهام، و همچنین موجوداتی را که به من اعتماد کردهاند تا آنها را نجات دهم. علاوهبر این، تحت تأثیر حمایت و مراقبت همیشگی استاد نسبت به ما تمرینکنندگان قرار گرفتم.
اگرچه وابستگی بنیادینم را پیدا کردم، اما این بهمعنای آن نیست که کاملاً آن را از بین بردهام. هنوز وابستگیهای زیاد دیگری در من وجود دارد. اما اکنون، هر زمان با مشکلی روبهرو میشوم، میدانم چگونه آنها را افشا و سرکوب کنم و از بین ببرم. بنابراین بهطور مداوم و ذرهذره درحال ریشهکنکردن منبع این وابستگی، یعنی خودخواهی، هستم.
برخی از تمرینکنندگان فکر میکنند که همهٔ وابستگیها از خودخواهی ناشی میشود، پس فقط باید بر حذف آن تمرکز کرد. فکرکردن به این شکل اشتباه نیست، اما وابستگی بنیادین هر فرد متفاوت است و مسیر تزکیهاش نیز متفاوت خواهد بود. وابستگیهای بنیادین هر فرد باعث میشود که او بلغزد. در این روند، او درس میگیرد و به این فا روشن میشود و درکش میکند. افزون بر این، وابستگی بنیادین هر فرد مسیر تزکیهٔ او را تعیین و هدایت میکند. وابستگیهای گوناگون ما مانند شاخههای یک درخت هستند و همه از ریشهٔ آن درخت نشأت میگیرند. وابستگی بنیادین، همان ریشهٔ درخت است. اگر این ریشه را بیرون نکشیم و فقط شاخهها را در سطح هرس کنیم، ریشه همچنان به رشد خود ادامه میدهد. بهترین رویکرد این است که طبق آنچه استاد به ما فرمودهاند عمل کنیم.
نگاه نکردن از منظر تزکیۀ دورهٔ اصلاح فا
رهایی از خودخواهی تفاوت بنیادین میان کیهان جدید و کیهان کهن است. کمک به استاد در نجات مردم، تفاوت بنیادین میان تمرینکنندگان فالون دافا و تزکیهکنندگان دوران گذشته است.
چرا وقتی درگیر تضادها و روند نجات مردم هستیم، جرئت میکنیم هر طور که خواستیم عمل کنیم؟ یکی از دلایل مهم این است که درک روشنی از تزکیه دورهٔ اصلاح فا نداریم. بههمیندلیل نمیتوانیم رابطه میان خودمان و موجودات ذیشعور را متعادل کنیم. متوجه نیستیم که تزکیهٔ ما چه تأثیری بر زندگی و مرگ موجودات دارد! اگر متوجه این موضوع نشویم، تمرکزمان بر تزکیهٔ شخصی میرود. چون نقطهٔ شروعمان نادرست است، نیروهای کهن بهراحتی میتوانند برایمان مشکل ایجاد کنند. به همین دلیل است که نمیتوانیم از برخی عقاید و تصورات بشری خاص رها شویم و خود را برای مدتی طولانی، درون یک سختی یا آزمون مییابیم.
بدون یک نقطهٔ شروع درست، افکار درستِ خالص و قدرتمندی برای نجات موجودات نخواهیم داشت. در دام «من» گرفتار میشویم و نمیتوانیم مانند یک تمرینکننده رفتار کنیم. متعاقباً موجودات اطرافمان نابود میشوند و غیرتمرینکنندگان و همچنین موجوداتی که پشت آنها هستند، قابلنجات نخواهند بود. بزرگترین نیکخواهی در جهان، هماهنگساختن و بهانجام رساندن خواست استاد است. بااینحال، ناآگاهانه در جهت مخالف استاد در روند نجات مردم قرار میگیریم و مانع ایجاد میکنیم. این گناهی عظیم است! این کار نهتنها موجودات ذیشعور را نابود میکند، بلکه خودمان را نیز در معرض خطر قرار میدهد.
شروع از یک نقطهٔ نادرست، در انجام سه کار نیز خود را نشان میدهد. در تزکیه اصلاح فا، با گذشت زمان، بهراحتی در دام انجام مکانیکی تزکیه میافتیم. بدون آنکه متوجه شویم، برای رسیدن به کمال شخصی، برای داشتن سلامت جسمی، یا برای آنکه مورد آزار و شکنجه قرار نگیریم، فا را میخوانیم، تمرینها را انجام میدهیم و افکار درست میفرستیم. باید فا را مطالعه کنیم تا جذب فا شویم، بهطوری که قدرت نجات مردم را داشته باشیم. ما باید از سلامت برخوردار باشیم تا بتوانیم مردم را نجات دهیم، و برای نابود کردن عناصر شیطانیای که مانع ما از نجات مردم میشوند افکار درست بفرستیم. با گذشت زمان، نیکخواهی لازم برای «نجات مردم با حس فوریت» را نخواهیم داشت، و همچنین عزم و مأموریتمان برای کمک به استاد در نجات مردم که در آغاز بهخاطر آن خطر کردیم و به زمین آمدیم. چنین بیاحساسی و بیتفاوتیای موجب تعلل در نجات مردم میشود و ما را بارها از رسیدن به استانداردهایی که فا از ما خواسته بازمیدارد.
زمانی که در یک سختی برای مدتی طولانی گرفتار میمانیم یا هنگام انجام کاری به بنبست میرسیم، باید ببینیم که آیا نقطهٔ شروعمان خودخواهانه بوده است یا نه. اگر پایه و بنیانمان درست باشد، شرایط تغییر خواهد کرد و راهی پیش رو خواهیم یافت.
در مقالهٔ «فاهویی چین | ازبینبردن آزار و شکنجه، و آزادی به قید وثیقه با افکار درست»، نویسنده با انواع عقاید و تصورات، ترسها، و با جدال درونی میان خود و مأموریت نجات مردم دستوپنجه نرم میکرد. زمانیکه به خود یادآوری کرد که تمرینکنندهٔ دورهٔ اصلاح فا است و فقط به نجات مردم فکر کرد، بهطور خستگیناپذیری نامههایی نوشت و حقیقت را برای کسانی که او را شکنجه میکردند شخصاً روشن کرد. چنین افکار مهربانانه و فداکارانهای، آزار و شکنجه را در هم شکست. این بخش از این مقاله، بسیار الهامبخش است: «همیشه به یاد داشته باشیم که نجات مردم مأموریت ماست. با روشنگری حقیقت برای مأموران پلیس که مستقیماً در آزار و شکنجه نقش دارند، شروع کنیم و با نیکخواهی به آنها نزدیک شویم. این واقعیت که ما نجات افراد، بهویژه کسانی که مستقیماً در آزار و شکنجه ما دخالت دارند، را در اولویت قرار میدهیم، تقوای مریدان دافا را نشان میدهد. با چنین خلوصی، چه کسی جرئت دارد به ما آسیب برساند؟ آزار و شکنجه شیطانی بهطور طبیعی از بین خواهد رفت.»
مسیر تزکیهٔ ما بسیار باریک است، بنابراین باید درستکار باشیم! هر اندیشهای که رها از خودخواهی باشد، هر مهربانیای که به مردم نشان داده شود، و هر بار که خودِ فریبکار را رد میکنیم، ما را قادر میسازد تا با جذب شدن در فا، تحول را در ذهن و بدنمان احساس کنیم.
باید اصلاح فا را گرامی بداریم و با جدیت با آن برخورد کنیم! این فرصت بیسابقه است! استاد بیان کردند:
«آنهایی که بتوانند آن را انجام دهند، پیشرفت خواهند کرد. آنهایی که نتوانند تزکیه کنند، از حالا به بعد باید تزکیه را فراموش کنند. از این به بعد بهجز موجوداتی که شما را فریب میدهند، هیچکسی به شما آموزش نمیدهد و در آینده نمیتوانید تزکیه کنید.» (سخنرانی هشتم، جوآن فالون)
هر بار که این جمله را میخوانم، احساس غم و سردرگمی میکنم. هنگامی که موجودی برای همیشه فرصت تزکیه را از دست میدهد، درحالیکه برای این فرصت مدتهای بسیار طولانی منتظر مانده بود، این احساس ناامیدی و درماندگیست. فقط میتوانیم کارها را بهخوبی انجام دهیم، هیچ راه دیگری وجود ندارد.
مقالاتی که در آنها تزکیهکنندگان درک خود را به اشتراک میگذارند، معمولاً براساس وضعیت تزکیهشان، ادراک یک فرد را در زمانی مشخص منعکس میکنند، و با هدف امکان ارتقای متقابل ارائه میشوند.
کپیرایت ©️ ٢٠٢٥-١٩٩٩ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.