(Minghui.org) من یک تمرینکنندۀ قدیمی فالون دافا هستم که تمرین را قبل از سال 1999 شروع کردم. میخواهم تجربۀ اخیرم درخصوص قبولی در آزمون شینشینگ را با همتمرینکنندگان به اشتراک بگذارم.
پسرم در سال 2023 از یک دانشگاه درجۀ دوم فارغالتحصیل شد. رکود اقتصاد چین درحالحاضر بسیار زیاد است و پیدا کردن شغل مناسب پس از فارغالتحصیلی از یک دانشگاه معتبر دشوار است، چه برسد به یک دانشگاه متوسط. خانوادهام او را متقاعد کردند که برای شغل دولتی درخواست دهد، اما رقابت شدید بود و صدها نفر برای آن موقعیت شغلی درخواست ثبت کرده بودند. او اعتمادبهنفس نداشت، اما همچنان برای امتحان در شهر دیگری ثبتنام کرد.
در اواسط ژوئیه2023، نتایج امتحانات اعلام شد و پسرم رتبۀ اول را کسب کرد، بنابراین در پایان ماه میتوانست در مصاحبه شرکت کند.
انتظار نداشتم پسرم در امتحان به این خوبی عمل کند. فقط میخواستم او شانسش را امتحان کند. خوشحال بودم، اما نگران هم بودم سوابق سیاسیاش را بعد از مصاحبه بررسی کنند. دو سال پیش، بهخاطر اینکه دربارۀ فالون دافا (فالون گونگ) با مردم صحبت کرده بودم، بهطورغیرقانونی دستگیر شدم. پلیس خانهام را زیر و رو کرد و مرا بهطورغیرقانونی بازداشت کرد. ازآنجاکه فالون گونگ را تمرین میکردم و «سابقه کیفری» داشتم، پلیس به پسرم گفت که سه نسل از خانوادۀ ما تحت تأثیر قرار میگیرد و اعضای خانوادهام نمیتوانند به ارتش بپیوندند یا در آزمون استخدامی ارگانهای دولتی شرکت کنند. در آن زمان، با خودم فکر کردم: «تصمیمات را استاد ما میگیرند. سخنان شما به حساب نمیآید. علاوهبر این، ما قصد نداریم سرباز یا کارمند دولتی باشیم، میتوانیم کارهای دیگری انجام دهیم.»
اصلاً دوست نداشتم پسرم در آزمون استخدامی ارگانهای دولتی شرکت کند و حالا این مشکل پیش روی من بود. میدانستم که قرار است یک آزمون شینشینگ داشته باشم. در آغاز، ذهنی آشفته، نگران، منفی و درمانده داشتم. نمیتوانستم کارهای خانه را انجام دهم، و هرازگاهی که فا را مطالعه میکردم به مسائل سیاسی فکر میکردم. افکارم همانند جزر و مد، نوسان داشت.
گاهی فکر میکردم: «چرا خودم به ادارۀ پلیس نروم تا سابقهام را بررسی کنم و ببینم مشکلی وجود دارد یا خیر؟» بلافاصله متوجه شدم که این فکر اشتباه است؛ آیا این بهرسمیت شناختن نظم و ترتیبهای نیروهای کهن نیست؟! گاهی اوقات فکر میکردم: «اگر واقعاً مشکلی وجود داشته باشد، اعضای خانوادهام قطعاً ازطریقی قانون را دور میزنند و نیازی نیست من اقدامی کنم.» بلافاصله این ایده را نیز رد کردم، «من تزکیهکننده هستم، چگونه میتوانم از مردم عادی انتظار داشته باشم؟ علاوهبر این، اگر قانون را دور بزنیم، وقتی مردم عادی متوجه آن شوند درمورد دافا و تمرین کنندگان دافا چه فکری خواهند کرد؟» سپس فکر کردم، «چرا از همتمرینکنندگان نخواهم تا با فرستادن افکار درست به من کمک کنند؟» بهمحض اینکه این فکر به ذهنم رسید، به خودم خندیدم. این آزمونی است که باید در آن قبول شوم، چه ربطی به همتمرینکنندگان دارد؟ همتمرینکنندگان همگی مشغول انجام سه کار هستند. چگونه میتوانم مزاحمشان شوم و در تلاششان برای نجات موجودات ذیشعور مداخله کنم؟
در انتها، تصمیم گرفتم که به استاد و فا ایمان بیاورم و خودم آزمون را از سر بگذرانم. هر وقت فکر بدی در ذهنم پدیدار میشد، فای استاد را تکرار میکردم:
«من مرید لی هنگجی هستم، نظم و ترتیبهای دیگر را نمیخواهم و آنها را به رسمیت نمیشناسم» (آموزش فا طی جشن فانوس سال ۲۰۰۳ در کنفرانس فای غرب ایالات متحده)
مقاله استاد، «تزکیه در دافا جدی است»، را به خاطر آوردم. زندگی مریدان دافا فقط تحت کنترل دافاست. بیصدا در قلبم گفتم: «تنها تحت کنترل دافا هستم؛ هیچکسِ دیگری مسئول زندگی من نیست، و هر کسی مرا لمس کند مرتکب گناه شده است.»
درحال مطالعۀ سخنرانی دوم جوآن فالون با گروهی از همتمرینکنندگان بودم که «رفتن به فراسوی سه قلمرو و پنج عنصر» را خواندم. به طرزِ خاصی، تحت تأثیر این جمله قرار گرفتم. متوجه شدم که من موجودی خارج از سه قلمرو و بسیار بلندقامت بودهام. شیطان بهدنبال آزار و اذیت من بود، اما نمیتوانست به من برسد. وقتی به خانه رسیدم این جمله را بارها و بارها تکرار کردم. به این ترتیب، افکار بد را نفی میکردم و فای استاد را تکرار میکردم. بعد از پنج شش روز، کمکم ذهنم تثبیت شد و احساس کردم این موضوع از من دورتر و دورتر میشود و چیز خاصی نیست.
در این مدت، دخترم از من پرسید که آیا برادرش میتواند در بازبینی سیاسی قبول شود؟ گفتم: «بله، مشکلی پیش نمیآید.» خواهرم نیز با من تماس گرفت و پرسید: «خواهر، فرزند یکی از همکارهای من شش ماه است که امتحان داده و هنوز سر کار نرفته است. بازبینی سیاسی بسیار سختگیرانه است، آیا پسرت میتواند قبول شود؟ گفتم: «مشکلی پیش نمیآید.» گرچه در قلبم کاملاً مطمئن نبودم، اما فکر میکردم که استاد از مریدان دافا خواستهاند که نقش اصلی را در جامعه ایفا کنند، و من باید این نقش اصلی را بهخوبی ایفا کنم.
وقتی پسرم بعد از مصاحبه به خانه آمد، با چهرهای غمگین، به من گفت: «مادر، نمرۀ کل (مصاحبه کتبی بهعلاوۀ حضوری) هنوز اعلام نشده است، اما میدانم فردی که در آزمون کتبی، رتبۀ دوم را کسب کرده است، نمرۀ مصاحبهاش از من بالاتر نیست. فکر میکنم نمره کلیام خوب است، اما از بازبینی سیاسی میترسم.» مشخصاً، پسرم خیلی تحت فشار بود.
احساسات پسرم را درک کردم، اما قاطعانه از اعتراف این آزار و شکنجه خودداری کردم. با قاطعیت گفتم: «تو نه قانونشکنی کردی و نه جرمی مرتکب شدهای، در بازبینی سیاسیات مشکلی پیش نمیآید». پسرم خیلی متقاعد نشد و گفت: «از کجا میدانی که مشکلی پیش نمیآید؟» گفتم، «استاد ما مسئول هستند، بنابراین همهچیز را به استاد واگذار میکنیم. استاد حرف آخر را میزنند، نه کس دیگری. حتی اگر نتوانی از این بازبینی سیاسی عبور کنی، نمیتوانی از استاد و دافا رنجش داشته باشی. هرچه ما داریم توسط استاد و دافا داده شده است، و استاد نظم و ترتیبات بهتری دارند.» پسرم با خوشحالی گفت: «متوجهام مادر، اگر این بار در امتحان قبول نشوم، دوباره در شهر خودمان امتحان میدهم.»
پسرم در دوران راهنمایی، با من جوآن فالون را مطالعه میکرد.وقتی بزرگ شد، معمولاً عبارات «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را تکرار میکرد، و معمولاً تمام مطالب روشنگری حقیقتی را که به او میدادم، مانند هفتهنامۀ مینگهویی و «برای تو میآیم»، را میخواند. همچنین حقیقت را دربارۀ دافا میدانست.
گفتم: «پسرم، خوب است که عبارات "فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است" را تکرار کنی. میخواهم افکار درست بفرستم.» در حالت لوتوس کامل نشستم، ابتدا حدود نیمساعت خودم را پاکسازی کردم و سپس افکار درست فرستادم و در ذهنم، به این جملات فکر میکردم: ابتدا همه موجودات و عوامل شیطانی از بین بروند. پلیس نیز جزوی از حیاتهای این فاست، امیدوارم که آنها مرتکب جرم علیه دافا نشوند تا بتوانند آیندهای روشن داشته باشند.
فکر میکردم اعضای خانوادهام که تزکیه نکردهاند، در این سالها، خیلی تحت فشار بودهاند، زیرا من مورد آزار و اذیت و مزاحمت قرار گرفتهام و همیشه نگران بودهام که بازداشتشدن غیرقانونی من بر پسرم تأثیر بگذارد. اگر پسرم در بازبینی سیاسی قبول نمیشد، استخدام نمیشد و اعضای خانوادهام افکاری منفی درمورد دافا پیدا میکردند، که بر پذیرش حقیقت تأثیر میگذاشت. نباید اجازه بدهم که نیروهای کهن خانوادۀ ما را نابود کنند. بنابراین فکر درستی داشتم: باید تمام موجودات شیطانی و عواملی را که در نجات خانوادهام مداخله میکنند کاملاً از بین ببرم.
بعداً متوجه شدم که هنوز ذهنیت پذیرفتن آزار و شکنجه را دارم و استاد به ما گفتهاند که حتی خود نیروهای کهن را هم تصدیق نکنیم؛ ما در محنتهایی که آنها نظم و ترتیب داده بودند تزکیه نمیکردیم، بنابراین نمیتوانستیم به آنها اجازه دهیم تمرینکنندگان دافا را آزمایش کنند. دوباره افکار درست فرستادم تا بهطورکامل بازبینی سیاسی شیطانی را از بین ببرم و به آنها اجازه ندهم تمرینکنندگان دافا را قضاوت کنند، به آنها اجازه ندهم که علیه دافا جنایت کنند، تا آنها نیز بتوانند توسط دافا نجات یابند. اگر پسرم نمیتوانست از بازبینی سیاسی عبور کند، چیزی که ما از دست میدادیم فقط یک فرصت شغلی برای پسرم بود، اما چیزی که آنها بهدلیل درگیر بودن در آزار و شکنجۀ دافا از دست میدادند، ابدیت زندگیشان بود.
درحین فرستادن افکار درست، احساس میکردم انرژی قویتر و قویتر میشود و تمام بدنم توسط انرژی احاطه شده بود. یک ساعت و بیست دقیقه طول کشید و ساعت 1:10 بامداد احساس آرامشی نسبی کردم، بنابراین به خواب رفتم.
ساعت شش صبح روز بعد، به فرستادن افکار درست ادامه دادم. قبل از ساعت نه، پسرم اطلاعیهای دریافت کرد که میگفت استخدام شده است.
پسرم الان شش ماه است که بهطور رسمی در آنجا کار میکند. بستگان، دوستان و همکارانم که از این موضوع اطلاع داشتند، پسرم را بهخاطر عالی بودن تحسین کردند. عمیقاً میدانم که این پسرم نیست که عالی است، بلکه استاد بزرگ ما از شاگردان محافظت کردهاند و این استاد بودند که به ما کمک کردند تا آزار و شکنجه شیطانی را حل و فصل کنیم. سپاسگذارم استاد!
با نگاهی به این تجربه، به دو نکته پی بردم. اول، قدرت افکار درست مریدان دافا. من براساس نجات موجودات ذیشعور عمل کردم و بدون درنظر گرفتن شهرت و منافع و عواطف شخصی و بدون وابستگی به آیندۀ پسرم، با افکار درست به این موضوع پرداختم. ما از هیچ روش مردم عادی استفاده نکردیم تا با استفاده از روابط، قانون را دور بزنیم. فقط به نجات موجودات ذیشعور فکر کرده بودم و این فکر در مسیر درستی بود. استاد به من کمک کردند تا محنت را حل و فصل کنم، و شیطان نتوانست بهانهای برای آزار و اذیت ما بیابد. دوم، من افکاری را که با دافا مطابقت نداشتند، نفی کردم، قاطعانه از اعتراف به اینکه آنها افکارِ من هستند امتناع کردم، و بارها و بارها برای ازبین بردن کارمای فکری، فای استاد را تکرار کردم.
این درک فعلی من است. اگر چیزی در تبادل تجربۀ من وجود دارد که مطابق با فا نیست، لطفاً به آن اشاره کنید.
کپیرایت ©️ ٢٠٢٥-١٩٩٩ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.