(Minghui.org) درود، استاد. درود، هم‌تمرین‌کنندگان!

حدوداً 20 ساله بودم که تزکیه در فالون دافا را آغاز کردم و اکنون حدوداً 40ساله هستم. در اینجا مایلم قدردانی عمیقم را به استاد لی (بنیانگذار دافا) ابراز کنم که مرا در مسیر تزکیه‌ام هدایت کرده‌اند.

مشاهده قدرت دافا

در کودکی‌، پس از اینکه به‌طور تصادفی با کتابی آشنا شدم که قصه‌هایی را به تصویر می‌کشید، آرزوی تزکیه‌کردن در من پدید آمد. وقتی دانش‌آموز بودم، علاقه بسیار زیادی به رمزوراز جهان و نیز تمدن‌های ماقبل‌تاریخ داشتم. بعداً در دوره دانشگاه، تغییرات عمده‌ای در خانواده‌ام رخ داد و وضعیت سلامتی‌ام روبه‌وخامت گذاشت. بنابراین مجبور شدم یک سال از دانشگاه مرخصی بگیرم. در آن زمان فکر می‌کردم شاید باید از این زمان استفاده کنم تا ازطریق مطالعه به حقیقت جهان پی ببرم، اما فایده‌ای نداشت.

در آن زمستان قبل از اینکه به دانشگاه برگردم، به توصیه یکی از دوستان نزدیکم تصمیم گرفتم چی‌گونگ را امتحان کنم. با هم‌اتاقی‌هایم به دنبال یک روش چی‌گونگ با قیمتی مناسب برای دانشجویان بودم. روزی همین دوستم درحالی‌که در اینترنت جستجو می‌کرد، گفت که قصد دارد فردا صبح زود به پارکی در آن نزدیکی برود. این موضوع توجهم را جلب کرد، زیرا او همیشه دیر می‌خوابید و دیر از خواب بیدار می‌شد. روز بعد پس از بازگشت از پارک، با هیجان گفت چیزی را كه به دنبالش بوده، پیدا كرده است.

بنابراین ساعت 4 صبح روز بعد همراهش رفتم. به این ترتیب تزکیه در فالون دافا را شروع کردم. در «کلاس نه‌روزه» دافا نیز شرکت کردم، اما با آنچه تصور می‌کردم متفاوت بود. اگرچه جوآن فالون را خوانده بودم و در سمینار نه‌روزه شرکت کردم، اما بیشتر آنچه درباره‌اش صحبت می‌‌شد درک نمی‌کردم. بنابراین جذب‌شدن در مطالعه فا برایم آسان نبود.

یک ماه بعد که داشتم پنجمین تمرین را انجام می‌دادم، آنچه استاد درباره نشستن درون پوسته تخم مرغ گفته‌اند، احساس کردم. به‌علاوه یک روز هنگام خواب در بدنم احساس گرما کردم. وقتی از خواب بیدار ‌شدم، احساس کردم چیزی در بدنم نفوذ می‌کند. استاد به کسی مثل من که تازه تزکیه را شروع کرده بود و درک عمیقی از فا نداشت، این فرصت را دادند که چیزهای شگفت‌انگیز زیادی را احساس کنم.

قدم‌گذاشتن در مسیر اعتباربخشی به دافا

با مطالعه عمیق‌تر فا به این درک رسیدم که باید یک مرید دافای دوره اصلاح فا باشم. نخستین فعالیتم در زمینه انتشار فالون دافا (فالون گونگ) چسباندن پوسترها در دانشگاهی در سئول بود. وقتی من و دوستم برای استراحتی روی پله‌ها نشسته بودیم، فالون‌هایی (چرخ‌های قانون) را دیدیم که مانند دانه‌های برف از آسمان می‌باریدند. نخستین باری بود که این تعداد فالون را می‌دیدم و به این درک رسیدم كه استاد تشویقم می‌كنند حقایق را برای مردم روشن كنم.

از آن به بعد در فرستادن افکار درست نیز مشارکت کردم. همان روز نخستی که بیرون سفارت چین نشستم و قصد داشتم افکار درست بفرستم، سروصدای اتومبیل‌های درحال‌عبور و نوع نگاه رهگذران به ما، خیلی مرا تحت فشار قرار می‌‌داد، اما وقتی چشمانم را ‌بستم و قصد داشتم افکار درست بفرستم، احساس ‌کردم سایه‌ای غول‌پیکر به بزرگی یک خانه پشت سرم ایستاده است. غریزه‌ام می‌گفت این بدن قانون استاد است که کنارم ایستاده است. سپس افکار درست بسیار قدرتمندی فرستادم. انرژی از سراسر بدنم ساطع می‌شد و به داخل سفارت می‌رفت. پس از آن بدون ‌توجه به اینکه کجا می‌رفتم، همیشه به یاد داشتم که قدرت فرستادن افکار درست را دارم.

اما به‌تدریج حرص و طمعم بدتر شد. دچار ذهنیت رقابت‌جویی شدم و سعی می‌کردم همه را شکست دهم. سپس حسادتم ظاهر شد، همراه با این فکر که «نظرات من از نظرات سایرین بهتر هستند.» بعد از اختلاف و تضاد با سایر تمرین‌کنندگان، مرتب روند بهبودم را تکرار می‌کردم. سپس به حالت اولیه‌ام بازمی‌گشتم و دوباره با آنها می‌جنگیدم. سرانجام پس از خواندن این فای استاد، این وابستگی‌ها را رها کردم:

«پس وضعیت ذهنی آنها چگونه است؟ آنها بردبار هستند، یك تحمل بی‌نهایت زیاد، ظرفیت پذیرش موجودات دیگر و به‌طور واقعی از نقطه‌نظر موجودات دیگر اندیشیدن. این چیزی است كه بسیاری از شما هنوز در طی زمان تزكیه‌تان به آن نائل نشده‌اید، اما شما به‌تدریج می‌فهمید و آن‌ را كسب می‌كنید. وقتی یک خدای دیگر ایده‌ای دارد آنها برای ردكردن آن نمی‌شتابند و با عجله ایده‌های خودشان را مطرح نمی‌كنند و آنها تصور نمی‌كنند كه ایده‌های شخصی آنها بهترین است. در مقابل، آنها توجه می‌كنند كه نتیجه‌ نهایی ایده‌های خدایان دیگر چه خواهد بود. مسیرها مختلف است، راه‌ها همه متفاوت است و حقیقت‌هایی كه موجودات تأیید می‌كنند و در داخل فا به آن روشن‌بین می‌شوند نیز متفاوت است، اما نتیجه‌اش دقیقاً ‌می‌تواند مشابه باشد. آن برای این ‌است كه آنها به نتیجه توجه دارند و اگر نتیجه‌ ایده‌ یک خدا بتواند به هدف برسد، اگر آن حقیقتاً نتیجه‌بخش باشد پس تمام آنها با آن موافقت می‌كنند. افكار خدایان به آن صورت است. به‌جز آن، اگر كمبودی در آن مورد وجود داشته‌ باشد، آنها بدون قید‌ و ‌شرط و با آرامش به آن خواهند افزود، آن ‌را كامل‌تر و بدون نقص می‌سازند. آنها مسائل را بدین شكل اداره می‌كنند.» («آموزش فا در سال ۲۰۰۲ در كنفرانس تبادل تجربه در فیلادلفیا در امریكا»)

از آن زمان نام مستعار اینترنتم را به این فای استاد تغییر داده‌ام: «... آنها بدون قید‌ و ‌شرط و با آرامش به آن خواهند افزود، آن ‌را كامل‌تر و بدون نقص می‌سازند...» («آموزش فا در سال ۲۰۰۲ در كنفرانس تبادل تجربه در فیلادلفیا در امریكا») بعد از آن خیلی سخت تلاش کردم حسادت و ذهنیت رقابت‌جویی‌ام را از بین ببرم.

استاد بیان کردند:

«فضای جهان فطرتاً رئوف و نيک‌خواه است و سرشت جهان، حقيقت، نيک‌خواهی، بردباری را دارا است و هنگامی كه يک شخص متولد می‌شود، همان سرشت جهان را دارد. اما همان‌طور كه موجودات بيشتری خلق می‌شوند، شكلی از روابط اجتماعی بين گروه‌هايی از افراد شكل می‌گيرد. ممكن است برخی از موجودات خودخواهی را رشد دهند، و به‌تدريج سطح‌شان پايين خواهد آمد، به‌طوری‌ كه نمی‌توانند در آن سطح باقی بمانند و مجبورند كه سقوط كنند.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)

متوجه شدم که برای همکاری خوب با سایر تمرین‌کنندگان باید خودخواهی خود را هنگام تعامل با سایرین از بین ببریم. این همچنین الهامی است که درحین پیمودن مسیر بازگشت به خود اصلی و واقعی‌ام، دریافتش کردم.

دیدار با تمرین‌کنندگان در چین

من و دوستم به توصیه یک دستیار در مرکز دستیاری، فرصتی یافتیم که برای کمک به تمرین‌کنندگان در راه‌اندازی یک مکان تهیه مطالب به چین برویم. بعد از رسیدن به آنجا در اواخر شب، با راهنمایی تمرین‌کننده‌ای به مکان تهیه مطالب در خانه تمرین‌کننده دیگری رفتیم. هیچ لامپی در منزل او روشن نبود. نمی‌توانستیم هیچ چیزی را ببینیم، اما هیچ‌کس لامپ را روشن نکرد. بنابراین در تاریکی به‌صورت گروهی تبادل تجربه کردیم و افکار درست نیز فرستادیم.

بعداً شنیدیم که صاحب‌خانه تحت نظر پلیس است. او برای تهیه مطالب مجبور بود برق زیادی مصرف کند. با افزایش قابل‌توجه مبلغ قبض برقش، پلیس متوجه جریان شد. بنابراین او دیگر از هیچ وسیله‌ برقی، ازجمله یخچال، پلوپز و لامپ، استفاده نمی‌کرد.

در طول روز لپ‌تاپ و دستگاه کپی سی‌دی را روشن کردم تا نحوه استفاده از آنها را به هم‌تمرین‌کنندگان نشان دهم. شب، بعد از اینکه من و سایر هم‌تمرین‌کنندگان مطالعه فا را به پایان رساندیم، مطالب اطلاع‌رسانی دافا را توزیع کردیم. ترس همیشه به ذهنم می‌آمد، اما هر سلولم بسیار هشیار و افکار درستم بسیار قوی بود. پس از پایان کار، تمام دی‌وی‌دی‌های روشنگری حقیقت را بسته‌بندی کردم و به پکن رفتم.

پس از ورودم به پکن، از چند نقطه سیاحتی بازدید کردم تا افکار درستی قوی در آن مکان‌ها بفرستم. شب برای پخش دی‌وی‌دی‌های روشنگری حقیقت بیرون رفتم. نیمه‌شب در گوشه‌ای از میدان تیان‌آن‌من نشستم و افکار درست ‌فرستادم.

در همانجا بود که تمرین‌کنندگانِ خارج از چین فریاد ‌زدند: «فالون دافا فوق‌العاده است!» سپس پلیس دستگیرشان کرد. اقدامات‌شان واقعاً در من طنین می‌انداخت. هوای متراکم و آرامش، و نیز عصبی‌بودن و عزمم در آن روزها هنوز در حافظه‌ام زنده است. پس از بازگشت به خانه، این تجربه مدتی طولانی به من انگیزه می‌داد. بعد از آن، بارها که به مشکل برمی‌خوردم، اغلب به یاد می‌آوردم که تمرین‌کنندگان در چین چقدر سختی کشیده‌اند و هنوز هم رنج می‌کشند و اینکه نباید عقب‌نشینی کنم. از استاد قدردانی می‌کردم که چنین فرصت ارزشمندی را در اختیارم قرار داده‌اند. بابت عزم راسخ و افکار درست تمرین‌کنندگان در چین نیز بسیار سپاسگزار بودم.

بهبود درحینِ بیدارکردن وجدان موجودات ذی‌شعور

بعد از اینکه از چین به کره بازگشتم، به‌طور فعالانه در چند پروژه روشنگری حقیقت شرکت کردم. در کره، ذهن برخی از شهروندان به‌دلیل دروغ‌های حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ) به‌شدت مسموم بود. آنها درباره دافا درک‌های نادرستی داشتند. بنابراین روشن‌کردن حقایق برای‌شان مستلزم تلاش زیادی بود.

چند سال خیلی زود سپری شده بود. در ابتدا توجه خیلی بیشتری به بیدارکردن وجدان مردم چین داشتم، اما به‌تدریج احساس کردم بیدارکردن وجدان مردم کره نیز مهم است. با راه‌اندازی مکان‌های تمرین برای انتشار دافا شروع کردیم، سپس دادگاه نمایشی را برای محاکمه رئیس پیشین چین، جیانگ زمین، راه‌اندازی کردیم و اقداماتی مانند نمایش شکنجه‌ها، برگزاری نمایشگاه‌های هنری «حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری» و موارد زیاد دیگری را انجام دادیم. یک پروژه جدید روشنگری حقیقت با تلاش مشترک بسیاری از تمرین‌کنندگان تکمیل شد. حالا که به گذشته فکر می‌کنم، زمانی که پشت سر گذاشته‌ایم، مانند یک فیلم بود و برای همیشه در حافظه‌ام باقی است.

بعداً به رسانه‌هایی که تمرین‌کنندگان اداره می‌کنند، پیوستم که محیط کاملاً جدیدی برای تزکیه‌ام بود. بعد از اینکه در دوران دانشگاه تزکیه در دافا را شروع کردم، به هیچ چیز دیگری غیر از تزکیه علاقه نداشتم. نمی‌دانستم چیزها در جامعه عادی انسانی چگونه کار می‌کند. این رسانه‌ از‌طریق قالب یک شرکت عادی، با رعایت استانداردهای مردم عادی و استفاده از روشی برای یک رابطه کاری طولانی‌مدت برای روشنگری حقایق، با مردم عادی ارتباط برقرار می‌کرد.

بعد از ورودم به رسانه‌ در طول روز کار می‌کردم و عصرها را به نوشتن خبر می‌گذراندم. کم‌کم فهمیدم روزهایی که نیاز است برای اتمام کار تا دیروقت بیدار بمانم، در حال افزایش هستند. بعد از اینکه سرم با مسائل شلوغ‌تر شد، کم‌کم به بهانه کمبود خواب و جبرانش با خواب صبح، همگام‌شدن با تمرینات صبحگاهی برایم خیلی سخت شد. هنوز در این خصوص احساس پشیمانی می‌کنم. این عقیده و تصور را که فرد براثر کمبود خواب احساس خستگی می‌کند، رها نکرده بودم. واقعیت این است که واقعاً اعتقاد نداشتم انجام تمرینات بهترین راه استراحت است. پس از شکل‌گیری این شکاف، مدت زیادی طول کشید که بتوانم بر آن غلبه کنم.

وقتی گزارش‌دهی شن یون ما کار مصاحبه‌ها را انجام می‌داد، چیزی رخ داد. در طول اجراهای شن یون، برای گزارش به‌موقع، اغلب نیاز بود اخبار خاصی را قبل از زمان پایان‌یافتن زمان ارائه‌اش، بارگذاری کنیم. ازآنجا که شن یون را استاد هدایت می‌کنند، می‌خواستم کار را به‌خوبی انجام دهم. یک روز چون نتوانستم به هدف موردنظر برسم، خیلی نگران بودم، بنابراین تلاش زیادی را صرف به‌پایان‌رساندن کار کردم. کارم تا ساعات اولیه صبح طول کشید. سپس وقتی به اتاق مورداستفاده گزارشگران‌مان برگشتم، متوجه شدم كه برخلاف كل اتاق، فقط منطقه خاصی از آن گرم است. خوشبختانه متوجه این جریان شدم. بنابراین آن مکان‌های گرم را از قصد برای سایرین گذاشتم و در قسمتی که هیچ گرمایی نداشت، دراز کشیدم. فکر کردم تلاشم می‌تواند استاد را در اصلاح فا به مقدار بسیار کمی کمک کند. درنتیجه احساس راحتی کردم و بلافاصله خوابم برد.

یک بار به خانه پدر و مادرم رفتم. یک قابلمه درحال‌جوش باید به مکان دیگری منتقل می‌شد. بعد از اینکه دستکش به دست کردم، قابلمه را بلند کردم. برخلاف انتظارم دستگیره‌ها به‌شدت داغ بودند، اما اگر ناگهان آن را رها می‌کردم، آب جوش به همه جا می‌پاشید. بعد از قراردادن قابلمه در جای جدید، سریع دستکش‌هایم را درآوردم و تاول‌هایی را روی دستانم دیدم. وقتی دستانم را در آب یخ فرو کردم، دردم کم شد، اما به‌محض اینکه دستانم را از آب یخ بیرون می‌آوردم، درد غیرقابل‌تحملی داشتم. با افزایش درد آشفته شدم. عصبانیت و رنجشم ظاهر شد. با خودم فکر کردم: «آیا نمی‌دانستند که آن خیلی داغ است؟! چطور فقط این جفت دستکش نازک را به من دادند؟ وگرنه دستانم نمی‌سوخت.» بلافاصله فهمیدم که وضعیت ذهنی‌ام خوب نیست، بنابراین دستم را در آب یخ فرو کردم. سپس ذهنم را سروسامانی دادم: چرا با چنین چیزی روبرو شدم؟ باید به کار گزارش‌دهی رسیدگی کنم، اما اگر نتوانم از انگشتانم استفاده کنم، فردا نمی‌توانم به کارم ادامه دهم، بنابراین خبرهای مهمی تهیه نمی‌شود. آیا باید به این رویداد به‌عنوان روند ازبین‌بردن کارما نگاه کرده و تحملش کنم، یا بهتر است آن را مداخله نیروهای کهن بدانم؟

بعد از اینکه به درون نگاه کردم، به یاد استاد افتادم: «اگر این کارمایی است که قرار است تحمل کنم، تحملش می‌کنم، اما از سوی دیگر، مرید شما هیچ نظم و ترتیب و مداخله‌ای را از سوی نیروهای کهن تأیید نمی‌کند.» سپس دستانم را از آب یخ بیرون آوردم و دیگر درد نداشتم. علاوه بر این، همه تاول‌ها روز بعد ناپدید شدند و فقط کمی زخم قرمز باقی ماند. سپس زخم‌های قرمز هم ناپدید شدند.

استاد بیان کردند:

«و شما هم نباید تصدیق‌شان کنید. کارها را به شکلی درست و باوقار به‌خوبی انجام دهید، آنها را نفی کنید، و قدری افکار درست‌‏تان را تقویت کنید. "من مرید لی هنگجی هستم، نظم و ترتیب‌‏های دیگر را نمی‌‏خواهم و آنها را به رسمیت نمی‌‏شناسم"-- آن‌‏وقت جرئت نمی‌‏کنند چنان کاری کنند. پس همگی را می‌توان حل‌وفصل کرد. وقتی که واقعاً بتوانید این کار را انجام دهید، نه اینکه فقط بگویید بلکه آن را به مرحله‌ عمل درآورید، استاد قطعاً به حمایت از شما برمی‌خیزد... » (آموزش فا طی جشن فانوس سال ۲۰۰۳ در کنفرانس فای غرب ایالات متحده)

ازطریق این تجربه واقعاً احساس کردم استاد همه چیز را تحت کنترل دارند. بنابراین باید مسیر تزکیه خود را بر اساس نظم و ترتیب استاد بپیماییم.

یک شاهد، اخبار مربوط به برداشت زنده اعضای بدن در چین را در سال 2006 منتشر کرد. از آن زمان انواع‌واقسام گزارش‌ها و خبرهای تحقیقاتی منتشر شد. علاوه بر اینکه شوکه شده بودم، متوجه شدم باید از آن برای روشن‌کردن حقایق برای مردم استفاده کنیم. بنابراین بلافاصله اخبار مربوطه را نوشتم و بروشورهای روشنگری حقیقت را آماده کردم. فکر می‌کردم وقتی مردم دنیا از این جریان آگاه شوند، شوکه می‌شوند، اما واکنش چندانی ندیدم. بنابراین به روش‌های بسیاری برای انتشار این خبر متوسل شدم و انحرافات زیادی نیز داشتم.

در آن روزها انتظار نیز نداشتم که تلاش‌مان برای افشای این موضوع تا امروز ادامه یابد، اما با برخی از تمرین‌کنندگانی آشنا شدم که ‌توانستم در افشای برداشت زنده اعضای بدن با آنها همکاری کنم. در طی روند بهبود مداوم خودم، به تجارب ارزشمند زیادی نیز دست یافتم و نتیجه خوبی گرفتم که درخصوص روشنگری مداوم حقایق برای مردم عادی کمکم کرد.

با پیوستن به مطالعه گروهی فا، پس از زمین‌خوردن دوباره بلند شدم

پدرشوهرم که او هم دافا را تمرین می‌کرد، همیشه شکایت داشت که تمرین‌کنندگان برای مطالعه فا و تبادل تجربه به منزلش نمی‌آیند. من روزها کار و شب‌ها از او مراقبت می‌کردم. سپس نزدیک به یک سال بعد، او درگذشت. احساس گناه می‌کردم که نتوانستم کمکش کنم از پس این مداخله شیطانی برآید.

بعد از نزدیک به یک سال مبارزه با شیطان، خسته شدم. درست همان زمان دیگر نمی‌خواستم درگیر بسیاری از مسائل پیچیده شده یا متحمل هیچ‌گونه سختی شوم، فقط می‌خواستم خودم را تزکیه کنم. افسرده شده بودم، دیگر در مطالعه گروهی فا و انجام گروهی تمرینات نیز شرکت نمی‌کردم. اگرچه هنوز در پروژه‌های روشنگری حقیقت همکاری داشتم، بخشی از دلیلش این بود که همراه با حس مسئولیت‌پذیری‌ام نمی‌توانستم وابستگی‌ام را به غرور رها کنم. واضح بود که این کار را با تمام وجود انجام نمی‌دادم، آن را به‌طور سطحی انجام می‌دادم. می‌دانستم دلیل این وضعیت این است که نمی‌توانم شهرت و نفع شخصی و نیز وابستگی به اوقات فراغت را رها کنم.

پس از انتشار مقاله جدید استاد، دیگر گیج نبودم. استاد بیان کردند:

«برای همین است که دارم توصیه می‌‏کنم مریدان دافایی که در پروژه‌‏های گوناگون‌‏مان غرق هستند، وقت و زمانی پیدا کنند که در مطالعه‌‏ فای محلی شرکت کنند.» (مریدان دافا باید فا را مطالعه کنند - آموزش فای ارائه شده در کنفرانسفای منطقه‌‏ی شهری واشنگتن دی‌‏سی ۲۰۱۱)

باید گفته استاد را دنبال می‌کردم. هرچند من و همسرم نگران پسر کوچک‌مان بودیم که حتی یک‌سالش هم نشده بود و در طول مطالعه گروهی فا برای سایرین مزاحمت ایجاد می‌کرد. سپس تصمیم گرفتیم این مسئله را رها کنیم. کم‌کم همه چیز به حالت عادی بازگشت.

بهبود وضعیت تزکیه‌ام

قبل از آن، آزآنجاکه خدمت سربازی‌ام را به تأخیر انداخته بودم‌، به ارتش پیوستم. در طول خدمت به‌عنوان پزشک عمومی کار و با نظم و ترتیب نیک‌خواهانه استاد، به سراسر جهان سفر کردم. ضمن مراقبت از بیماران، فالون گونگ را نیز به آنها می‌آموختم. وقتی در سفر کاری نبودم، متن‌های خبری را می‌نوشتم و به همکاری با پروژه رسانه‌ای‌مان ادامه می‌دادم.

اما بعد از اینکه خدمت سربازی را تمام کردم و به سئول برگشتم، فهمیدم بدهی زیادی بالا آورده‌ام و امتیاز اعتبارم نزولی شده است. بنابراین اجاره یک مکان برایم بسیار دشوار بود. بعد از چند سال کار، ازنظر مالی خیلی بهتر عمل کردم. احساس می‌کردم نه‌تنها باید نحوه کار جامعه را یاد بگیرم، باید به عضوی از جامعه نیز تبدیل شوم. درحالی‌که به‌عنوان یک تمرین‌کننده باید کاری را قرار بود انجام دهم تا حد ‌مشخصی انجام می‌دادم. ظاهراً همه چیز خوب پیش می‌رفت.

به خاطر نمی‌آورم که چه زمانی چرت‌زدنم درحینِ مطالعه گروهی فا شروع شد. وقتی افکار درست می‌فرستادم، همانطور که افکارم این‌وَروآن‌وَر می‌رفت، نمی‌توانست مانند گذشته توانایی‌های فوق طبیعی و قدرت گونگ را نشان دهد. نمی‌توانستم کف دستم را تمام مدت بالا نگه دارم. هنگام تلاش برای بیدارکردن وجدان مردم نیز همین‌گونه بود. مدتی سست شده و سپس ناگهان جدی می‌شدم. علاوه بر این برایم سخت بود که هنگام انجام تمرین پنجم به وضعیت سکون برسم.

بدون توجه به اینکه همسرم چقدر فداکارانه کمکم می‌کرد، فقط به خودم فکر می‌کردم. اغلب عصبانیتم را سر فرزندانم خالی می‌کردم و به‌طور منطقی به آنها آموزش نمی‌دادم. برخی از وابستگی‌ها، مانند شهوت، وابستگی به شهرت و نفع شخصی، دوباره ظاهر می‌شدند، اما آنها را به‌عنوان یک هشدار نمی‌دیدم. احساس می‌کردم استاد نیک‌خواه وقت را طولانی کرده‌اند، هرچند هنوز کمی عقب می‌ماندم و کمی پیش می‌رفتم و نمی‌توانستم درست عمل کنم.

اگرچه استاد مقالات جدیدی را برای اشاره به نقاط ضعف ما در تزکیه منتشر می‌کنند، هشدار درون مقالات را نمی‌گرفتم و احساس می‌کردم یک مرید بسیار خوب دافا هستم. سپس چند شکاف را یافتم که فکر می‌کردم رهای‌شان کرده‌ام. گاهی احساس کسالت و بیماری می‌کردم. فکر می‌کردم موجودات ذی‌شعور منتظر حقیقت هستند، اما امروز روز نتیجه‌گیری نهایی نیست، بنابراین همیشه فردایی وجود دارد. بنابراین بدون توجه به اینکه چه اتفاقی می‌افتد، هنوز شانس رسیدن را دارم و فکر می‌کردم نباید خیلی نگران باشم. درنهایت وقتی به این فکر کردم که خدایان و موجودات ذی‌شعور از بُعدهای دیگر این جریان را چقدر رقت‌انگیز می‌بینند، کمی ترسیدم.

واقعاً می‌خواستم به وضعیتی برگردم که تازه تزکیه را شروع کرده بودم. خوشبختانه این شانس را داشتم که گفتگویی طولانی با تمرین‌کننده‌ای به نام آقای لی داشته باشم. وضعیت تزکیه او دقیقاً مانند زمان شروع تزکیه‌اش بود: او در بیدارکردن وجدان مردم کوشا بود، قلبش را روی مطالعه فا می‌گذاشت و هر از گاهی به درک‌هایی می‌رسید.

استاد بیان کردند:

«و مخصوصاً می‌خواهم به مریدان دافای قدیمی‌مان یادآوری کنم که سست نشوید. شما از میان سال‌های بسیار طولانی و طاقت‌فرسا گذر کرده‌اید تا امروز به اینجا برسید، و این واقعاً آسان نبوده است! آیا نمی‌دانید که چگونه آن را ارج نهید؟ من قطعاً شما را گرامی می‌دارم! و موجودات الهی نیز همین‌طور! (تشویق) بنابراین شما باید حتی بیشتر خودتان را گرامی بدارید.» («آموزش فا در کنفرانس فای واشنگتن دی‌سی 2018»)
«امیدوارم که واقعاً بتوانید از عهده برآیید که خوب همکاری کنید، افکار درستی به‌حدکافی قوی داشته باشید، وقتی به چیزها برمی‌‏خورید به درون نگاه کنید، و مثل وقتی که در ابتدا تزکیه را آغاز کردید پر از شوق باشید. مثل مردم عادی نباشید که شوق زودگذرشان بعد از چند دقیقه محو شده و سپس یکسره ناپدید می‌‏شود.» («یک مرید دافا چیست»)

همه تمرین‌کنندگان می‌دانند که وقتی در مطالعه فا جدی نباشند، هر مشکلی ممکن است پیش آید.

استاد بیان کردند:

«وقتی بعضی افراد جوآن فالون را می‌‏خوانند تمرکز ندارند، و درعوض، در حال فکر کردن درباره‌‏ چیزهای دیگرند، و قادر نیستند که توجه خود را روی تزکیه متمرکز کنند. به این ترتیب آن معادل وقت تلف‌کردن می‌‏شود. و نه فقط اتلاف وقت—به‌‏جای اینکه این زمانی باشد که باید ترفیع پیدا کنند، دارند از ذهن‌‏شان برای تفکر درباره موضوعات و چیزهایی استفاده می‌‏کنند که نباید خود را نگران آنها کنند، و بنابراین، نه فقط در حال ترفیع یافتن نیستند، بلکه برعکس، اغلب از نظر سطح در حال سقوط‌‏اند.» (مریدان دافا باید فا را مطالعه کنند - آموزش فای ارائه شده در کنفرانسفای منطقه‌‏ی شهری واشنگتن دی‌‏سی ۲۰۱۱)

وقتی درحال مطالعه فا بودم، ذهنم این طرف و آن طرف می‌رفت. این اتفاق می‌افتاد، چراکه خودآگاه اصلی‌ام هشیار نبود، بنابراین نمی‌توانستم روی مطالعه فا تمرکز کنم. از آن به بعد وقتی جوآن فالون را می‌خواندم، سرعتم را کم کرده و تمرکز می‌کردم و سعی داشتم کلمه به کلمه آن را بخوانم. وقتی ذهنم شروع به پرسه‌زدن می‌کرد یا احساس خواب‌آلودگی می‌کردم، از ابتدا شروع می‌کردم. بدون توجه به اینکه در طول روز سرم چقدر شلوغ بود و چقدر خسته می‌شدم، تا وقتی خواندن یک فصل در جوآن فالون را تمام نمی‌کردم، به تخت نمی‌رفتم.

استاد بیان کردند:

«هر یک از وابستگی‌های شما می‌تواند باعث شود تزکیه‌تان به شکست بینجامد. هر یک از وابستگی‌های‌ شما می‌تواند به مسائل فیزیکی منجر شود و باعث شود ایمان محکمی که قبلاً به دافا داشتید متزلزل شود.» («آموزش فا در کنفرانس فای ۲۰۱۵ کرانۀ غربی")

به این درک رسیدم که هر وابستگی کوچک باعث ایجاد یک شکاف در تزکیه می‌شود. حتی شکافی بسیار کوچک نیز، پس از ایجاد، به چیز بسیار بزرگی تبدیل خواهد شد. بنابراین مصمم شدم بدون توجه به اینکه آن شکاف چقدر کوچک است، تا زمانی که یک وابستگی است، آن را از بین ببرم.

از استاندارد فا برای ارزیابی اینکه چه چیزی سرشت بودایی و چه چیزی سرشت شیطانی است استفاده می‌کردم. درخصوص وابستگی‌هایی مانند تمایل به بررسی اخبار در اینترنت، اشتیاق به خوردن غذاهای خوشمزه یا راحت‌طلبی در زندگی عادی، حتی اگرچه بسیار کوچک بودند نیز از آنها چشم پوشی نمی‌کردم.

بعد از اینکه خیلی سخت تلاش کردم خودم را اصلاح کنم، زندگی‌ام تغییر کرد. اکنون می‌توانم ذهنی آرام داشته باشم و از نگرشی صحیح برای بهبود شین‌شینگم استفاده کنم.

ناگهان فهمیدم که با همکاران قدیمی‌ام از سالها قبل دیدار دارم، همکارانی که وجدان‌شان بیدار نشده بود. این مرا به یاد بعضی از افراد دیگری انداخت که رابطه‌ای تقدیری با من داشتند. همچنین احساس کردم این بسیار ارزشمند است و می‌خواستم آن روابط را بیشتر گرامی بدارم. مصمم شده‌ام تمام تلاشم را به کار گیرم تا واقعیت‌ها را برای‌شان روشن‌ کنم.

واقعاً از استاد برای بیدارکردن من، مریدی تنبل، سپاسگزارم. سه کار را با کوشایی انجام می‌دهم و تا انتها به جلو پیش می‌روم.

از استاد و سایر هم‌تمرین‌کنندگان متشکرم.

(ارائه‌شده در کنفرانس فای آنلاین کره 2020)